بیژن عبدالکریمی علم دینی را به چه معنا غیر ممکن و به چه معنا ممکن می داند؟
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، سیدمحمدتقی موحد ابطحی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به نقد دیدگاه بیژن عبدالکریمی در مورد علم دینی پرداخت:
دکتر بیژن عبدالکریمی از منتقدان فعال در زمینه علم دینی و علوم انسانی اسلامی است. وی دو دسته نقد نسبت به این ایده دارد: نقدهایی مبتنی بر فلسفه علم تحلیلی (که کمتر با مبنای فکری وی هماهنگی دارد و توسط اساتیدی همچون دکتر نراقی، دکتر سروش، دکتر پایا و …. به تفصیل بیان شده است) و نقدهایی مبتنی بر فلسفه علم قاره ای که بیشتر با مبنای فلسفه هایدگری و قاره¬ای وی هماهنگی دارد. در این یادداشت به استدلال ایشان در نقد ایده علم و علوم انسانی دینی و اسلامی اشاره می کنم.
- پیوندی ذاتی میان وجوه گوناگون سیاسی، اجتماعی، تاریخی، مذهبی، اخلاقی، دینی و علمی در یک دوره تاریخی برقرار است.
- بر این اساس علم و علوم انسانی جدید محصول یک دوره خاص تاریخی است که در غرب(نه شرق) و قرون (اخیر) نه پیش از آن پدیدار شده است.
- علم و علوم انسانی دینی نیز تنها می تواند در یک دوره تاریخی خاص پدید آید.
- اما عصر حاضر عصر پایان گشودگی به ساحت قدس، پایان حیات معنوی است که در آن امر دینی مرده و نیهیلیسم فراگیر شده است.
- سخن گفتن از پایان امر دینی و معنوی در روزگار ما مبتنی بر نگرشی روشنفکرانه(مبتنی بر ارزشها و جهان بینی عصر روشنگری اروپایی) و تفسیر کنتی از تاریخ بر اساس پیشرفت و نشانه ای از بلوغ بشر نیست؛ بلکه نشانه ای از انحطاط درونی و وجودی آدمی و سیطره نیهیلیسم و بی معنایی بر جهان و زندگی انسان است.
- سخن گفتن از پایان امر دینی به معنای انکار ظهور حیات دوباره آن در سطح حیات اجتماعی و تاریخی بشر نیست؛ چه بسا در آینده حیات اصیل دینیِ دوباره ای ظهور یابد.
- لیکن با توجه به امکانات جهان کنونی، بازگست دین و حیات معنوی در معنای اصیل کلمه، یعنی گشودگی انسان به ساحت قدس در زمان حال و در آینده ای نزدیک، غیر ممکن یا بسیار بعید و با سختی و دشواری نزدیک به امتناع به نظر می رسد.
- از سوی دیگر این بازگشت به هیچ وجه نمی تواند در شکل تکرار صورت تاریخی پیشین حیات دینی باشد.
با این مقدمات که تماما برگرفته از فصل پایانی کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر»، با عنوان «پایان گشودگی به ساحت قدس در جهان کنونی، مرگ امر دینی، پایان حیات معنوی» است می توان نتیجه گرفت مراجعه به فقه و فلسفه اسلامی و … برای دست یافتن به علم دینی و علوم انسانی اسلامی نمی تواند ما را به نتیجه برساند. علوم انسانی اسلامی زمانی پدید می آید که امر دینی و حیات معنوی دوباره در حیات اجتماعی ظهور پیدا کند و چنین اتفاقی مطابق پیش بینی دکتر عبدالکریمی در زمانی کوتاه رخ نخواهد داد.
حال پرسش این جاست که وظیفه ما در چنین موقعیتی چیست؟ آیا دست روی دست بگذاریم و شاهد توسعه روز افزون نیهیلیسم باشیم؟ با این توجیه که دوره دوره مرگ امر دینی و حیات معنوی است؟
دکتر عبدالکریمی با این ایده به شدت مخالف است، زیرا معتقد است آدمی اسیر و تخته بند تاریخ نیست. وی بر آزادی و قدرت استعلای آدمی در فراروی از محدوده های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی تاکید می کند، البته با این قید که این آزادی و فراروی نه در فضایی مطلق و بیکران، بلکه در چارچوبها و افقهایی است که تقدیر تعیین می کند.
عبدالکریمی هر چند بر این باور است که نباید متون مقدس را به منزله منبعی برای استخراج پاره ای احکام عملی، که در عالمیت و افق فرهنگی و تاریخی خاصی معنادار بوده اند، تلقی کرد و بر این گمان بود که با تکیه بر این احکام عملی می توان جان و قداست از دست رفته هستی را بدان بازگرداند؛ اما از سویی دیگر بر این باور نیز هست که یکی از اصلی ترین کارکردهای متون مقدس در جهان کنونی، سست کردن سیطره متافیزیک و سوبژکتیویسم حاصل از آن می باشد، هر چند باز مطمئن نیست که آیا متون مقدس خواهند توانست عالی ترین امکان خود، یعنی مواجهه غیر متافیزیکی با جهان را در آینده نیز در خویش حمل کنند.
به عقیده وی تفکر متافیزیکی در طول تاریخ خود صرفا به گفتگو درباره بود و نبود ساخت قدس یا حداکثر به توصیف این ساحت پرداخته است و هرگز نتوانسته است ساخت قدس را در حیات آدمی حاضر یازد یا امکان استعلای آدمی را به این ساخت فراهم آورد. در این زمانه ما نیازمند نوع دیگری از تفکر هستیم که ما را از سیطره مطلق تفکر مفهومی، گزاره محور و سرد متافیزیکی برهاند و شاید متون مقدس هنوز بتوانند کارکردی را ایفا نمایند که اندیشه مفهومی متافیزیکی نمی تواند از عهده آن برآید.