تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی/بخش دهم
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، مباحث ذیل تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی است که به کوشش دکتر سیدمحمدرضا تقوی انجام شده است:
بخش قبلی این مطلب را اینجا بخوانید!
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۳۵)
و) تفسیر اصالت ولایت از قانون: آیا می توان قانون را به فاعلّیت تفسیر نمود؟
در بحث علّت و معلول در قانون ثابت و بدون انعطاف (اصالت ماهیت)، اگر رابطه فاعل و علّت خودش را تفسیر علِّی کنیم در این صورت رابطه را «رابطه ی ذات و یک اثر خاص» تلقی کرده ایم. در این صورت حتماً فعلّیت خاص، به معنی تعیّن خاص است و تعیّن خاص نافی هرگونه تغییر و تحول و حرکت است. لذا دچار بن بست می شویم. بنابراین نفس تعیّن در حرکت از یک طرف نافی حرکت است؛ و از طرف دیگر، اگر در حرکت ثبات نباشد حرکت (و در نتیجه قانون) بی ثبات و متزلزل می شوند. بنابراین هم ثبات در حرکت را نیاز داریم (که به معنی یک نحوه تعیّن خاص است) و از طرفی هم با این مساله روبرو هستیم که اگر تعیّن برقرار باشد هیچگونه حرکتی ممکن نیست. این دو گانه متناقض را چگونه باید حل نمود؟
پاسخ: در نظام فاعلّیت (نظام مختار) درست است که اگر رابطه علّت و معلول حذف شود قانون متزلزل می شود اما این تزلزل در دستگاهی است که فاعلّیت و اراده و اختیار به معنای مطلق آن در نظر گرفته می شود. در نظام فاعلّیت، فاعل، در ایجاد رابطه، فاعل مطلق نیست بلکه فاعل های دیگر هم در فعلیت بخشیدن به شیء نقش دارند، چون اختیار را به معنای اختیار مطلق نمی پذیریم. فاعلّیت در انجام فعلش نیازمند یک فعل درونی، یک فعل بیرونی و فراهم بودن شرایط است. البته اجبار مطلق هم نیست که فاعل محکوم شرایط باشد و یا تحت اضطرار درونی خودش عمل کند. بلکه در محدوده سعه ی خاصی که فاعل دارد عمل می کند و به آن محدوده هم مقید است. بنابراین این قیدها مانع هرگونه فعالیتی از طرف فاعل می شوند. در این صورت کار فاعل «ایجاد» است و رابطه، رابطه ایجادی است (نه علّت و معلولی). ثانیاً فاعل در ایجاد رابطه ی خودش مقید به ظرفیت درونی خودش است (شامل ظرفیت های روحی، ظرفیت های فکری و امکانات عملی که برای فاعل، حد درست می کنند). بعلاوه، فاعل های دیگر هم به فاعل مورد نظر قید می زنند چون همه در نظام عمل می کنند. بنابراین برآیند فعالیت های تمام فاعل هاست که منتجه ی حرکت را رقم می زند.
ز) قانون در این دیدگاه به معنای انعکاس (عمل) فاعل ها در یکدیگر است. قانون، برآیند تعاملی ظرفیت های فاعل های درگیر در آن پدیده/شیء مورد مطالعه است. این ظرفیت ها، نسبی و تا حدی از ثبات هم برخوردار است اما نه چنان است که فاعل ها نتوانند ظرفیت های خود را تغییر (کم یا زیاد) دهند و نه چنین است که بتوانند در هر حدی که اراده می کنند بتوانند این ظرفیت ها را دفعتاً تغییر دهند (بحث عنایات خاص الهی هم وجود دارد که خارج از این بحث است).
ح) استحکام فاعل ها به استحکام قوانین است و استحکام قوانین به اراده ی فاعل ها است. البته اراده ی فاعل ها در اشیاء تحت تصرف شان (فاعل های تبعی) به میزانی وجود دارد اما همیشه یک اراده تصرفی بالاتر می تواند اراده ی تصرفی پایین تر را نقض نماید. در مثال سرد شدن آتش بر ابراهیم خلیل (ع)، دشمن قصد سوزاندن حضرتش را داشتند. قانون (خصلت یا ویژگی) آتش هم سوزاندن است لیکن اراده ی خداوند می تواند اراده ی انسان ها را نقض نماید. در واقع محور ثبات نظام، جهت گیری اول محور و خالق عالَم است. میزان تاثیرگذاری سایر فاعل ها قابل مقایسه با میزان تاثیرگذاری محور نظام نیست، مگر در جاهایی که خالق عالَم، اختیار و اراده را به کسی وانهاده باشد. اگر همه فاعل های تصرفی هم با هم همکاری نمایند نمی توانند قوانین عالَم را تغییر دهند. در اینجا با مقاومتی که فاعل های محوری برای حفظ نظام می کنند قلوب انسان ها را برای حفظ نظام بر می انگیزند، و در هر حال نظام به حیات طیبه ی خود ادامه می دهد.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۳۶)
چالش- پرسش در مورد قانون
آیا برقانون و شیء یک قاعده حکم می کند و آن این که اگر قانون /شیء ثبات داشته باشد به معنی داشتن تعیّن است ( که مانعی برای حرکت است)؟
پاسخ: اگر گفته شود که شیء هیچ جهتی نمیتواند بپذیرد (برای نمونه در دیدگاه اصالت ماهیت) چون یک ذات دارد و یک خصوصیت، و یک اثر می تواند بپذیرد، و رابطهی ذات و اثر هم یک رابطهی موجیبیتی و یک به یک هست آنگاه هیچ فاعلی نمیتواند شیء را عوض کند. بنابراین حرکت در این برداشت قفل میشود در تفسیر مختار، حرکت قفل نمیشود در عینحال که تعیّن دارد، خصوصیت دارد در عین تعیّن داشتن چون فاعل، ملحق به فاعل تصرفی هست فاعل تصرفی جهت را عوض میکند و به این ترتیب خصوصیت شیٔ را عوض میکند. البته شیء هم باید تغییر را بپذیرد. البته پذیرش شیء نسبت به فاعل تصرفی پذیرش مطلق نیست و به میزانی که فاعل تصرفی بتواند فاعل تبعی را به خودش ملحق کند و تاثیرگذار ظاهر شود، شیء تابع ارادهی تصرفی قرار میگیرد. به میزانی که فرد بتواند نفوذ کند در روابط درونی شـیٔ، الحاقات فاعل تبعی به فرد بیشتر خواهد شد. البته تبعیت مطلق نمیتوانید داشته باشید چون شما نمیتوانید به صورت مطلق حضور در روابط شـیٔ پیدا بکنید و بگویید این از نظام فاعلّیت و نظام عالم بریده شده است و یا منقطعاش کردم. نه ارادهی فاعل بالاتر از شما همیشه در اشیا تبعی شما بیشتر از خود شما است هرچند که شما نفوذ میکنید و میتوانید خصوصیت شیٔ را عوض کنید اما باز ان خصوصیت در مرحلهی بالاتر تحت نفوذ ارادهی فاعل بالاتر است.
برای نمونه شما انتظار دارید که اتش بدن مبارک حضرت ابراهیم (ع) را بسوزاند اما ارادهی بالاتری وجود دارد که این فاعل، قبل از اینکه به شما ملحق بشود، ملحق به فاعل تصرفی بالاتر است. تا وقتی که او اراده نکرده است میتوانید از اتش، انتظار گرما و سوزاندن داشته باشید. اما وقتی او ارادهاش تعلق گرفت دیگر این خصوصیت کلا تابع فاعل تصرفی بالاتر یا فاعل محوری است. اگر در دستگاه فاعلی تفسیر بکنید اتش میتواند گلستان درست بکند اما بنابر تفسیر موجبیتی اتش هست و ذات و اثر، و لذا انها میگویند که اتش معدوم شد و بعد خلق جدید اتفاق افتاد، اما براساس دیدگاه مختار، همان اتش تبدیل به گلستان می شود. تعبیر قران «کونوا برداً و سلاماً» یعنی تو خودت برد و سلام باش بر ابراهیم (ع). یعنی خود شـیٔ تبدیل شده است، نه اینکه معدوم شده است و خلق جدید اتفاق افتاده است.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۳۷)
منطق و منطق دین
نکته ۱: متکفل ساخت منطق، عقل است.
عقل بنا بر ضرورتهای متفاوت و همچنین رویکردهای گرایشی و بینشی، که متأثر از فرهنگ حاکم بر جامعه هست، جهت رفع نیازهای اجتماعی خود و به ضرورت هماهنگی در عرصه عقلانیت اقدام به ساخت منطق مینماید.
تبیین ۱: منطق زیر پوشش عقل عمل می کند
منطق در زیر پوشش عقل قرار میگیرد و عقل در منطق مختار زیر پوشش وحی است و زیرمجموعه عقل هم تجربه. بنابراین در منطق مختار، سه منطق متقوم به هم برای اداره ی جامعه نیاز است: در مرتبه اول عقل، منطق فقاهت را درست میکند که موضوع آن کیفیت دستیابی صحیح به معارف وحیانی است. مجموعه معارف وحیانی شامل ارزشها، توصیفها و تکالیف که از جانب خدای متعال و ائمه اطهار (علیهم السلام) بیان شده است و شامل قول، تقریر و فعل معصوم (ع) میباشد. منطق فقاهت در اینجا هم نسبت به اصل سند و هم نسبت به صدور آن و هم نسبت به دلالت آن، تمام تلاش خود را مبذول میدارد تا بتواند بهترین برداشت و جامعترین آنرا از کلام وحی داشته باشد. در این قسمت هر چند که عقل فعال است اما فعالیت عقل در استنباط کلام وحی فعالیتی تبعی است و عقل هیچ گونه اشرافی نسبت به کلام وحی نداشته و نخواهد داشت. پیرامون منطق فقاهت و تفاوت آن با علم اصول موجود، بررسی های دقیق تری لازم است.
در مرتبه دوم عقل منطق علوم را تولید میکند. منطق علوم یا منطق تولید معادلههای کاربردی، به عنوان روشی برای جریان دادن و تحقق هماهنگ منابع دینی در عرصه علم و معادلات کاربردی است. منطق علوم بر اساس پیش فرضهای أخذ شده از منابع دینی و همچنین بینش ها و گرایش های فرهنگی حاکم بر جامعه دینی و با استفاده از روش های تجربی که شامل استقراء و قیاس و قیاسی استقرایی است به تولید معادله علم دینی میپردازد. در واقع منطق مختار میتواند مفاهیم وحیانی را به صورت کاملاً قاعده مند و منطقی، قابل تفاهم در بدنه ی کارشناسی نماید. بنابراین عقل با تولید منطق علم، آن را به عنوان مبنا قرار داده و با اطلاعات تجربی توأم کرده و تبدیل به معادله علمی مینماید.
سومین منطقی را که عقل تولید میکند منطق اداره جامعه میباشد. در منطق اداره نیز صحبت از کیفیت برنامه ریزی، رفع موانع اجرایی، جذب منابع و امکانات و ایجاد نسبت بین امکانات و اهداف عینی، همچنین رفع موانع، به مقدور متناسب با اهداف ذکر شده، در دستور کار قرار دارد. در واقع هدف و کاربرد منطق، دستیابی به جریان اسلامی اداره جامعه است که در سه سطح تصمیمسازی و تصمیمگیری و اجرا قابلیت وقوع دارد. منطق اداره ی جامعه میتواند اهداف، موانع و مقدورات را در جریان تصمیمگیری ملاحظه کند، توجه به تأسیس سازمان داشته باشد، ایجاد برنامه کند، همچنین مدل گردش عملیات را ارائه نماید و آن را اجرا نماید.
در مدل ارائه شده، از سه زاویه، شرع مقدس، در بالاترین سطح، دامنه وجود خود را بر منطق و عقلانیت میگشاید: منطق فقاهت، تولید معادلات علمی و جریان علم وحیانی در مرحله اجرا و عینیت بخشی آن در جامعه و در نهایت دستیابی به شکل گیری تمدن اسلامی.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۳۸)
وظایف منطق ها
وظائف منطق ها: وظیفه محوری منطق ها، طبقه بندی اطلاعات است. به عبارت دیگر، اطلاعات موجود با ابزاری دسته بندی و طبقه بندی می شوند که منطق نام دارد. در این طبقه بندی اطلاعات، ظرفیت هر داده در جایگاه خاصی است. یعنی اطلاعات در یک نظام فکری در یک ردیف و در یک منزلت نیستند، بلکه هر اطلاع دارای وزن مخصوصی است که اگر متناسب با وزن آن در منزلت خود قرار نگیرد ارزش واقعی خود را از دست می دهد بنابراین هر داده دارای وزن خاص یا ارزش خاصی است. بر اساس پیش فرض های منطق، داده ها طبقه بندی می شوند. بعضی اطلاعات در منزلت محوری هستند و بعضی اطلاعات در منزلت اصلی و بعضی در منزلت فرعی قرار می گیرند. بنابراین منطق ها بار ارزشی مفاهیم را تعیین می کنند و از این رو به مفاهیم جهت می دهند.
وظائف اصلی برای منطق ها عبارت است از ارتقاء سرعت فهم، تفهیم و تفاهم اطلاعات؛ ارتقاء دقت در فهم، تفهیم و تفاهم اطلاعات و ارتقاء تاثیر و کارآمدی فهم، تفهیم و تفاهم اطلاعات. وظیفه فرعی منطق ها در جامعه ایجاد توسعه و هماهنگی و عقلانیت اجتماعی، حول محور ولی جامعه می باشد که این کار از نتایج و آثار همان طبقه بندی اطلاعات متناسب با نظام ارزشی جامعه هست. وحدت اجتماعی در مرتبه عقلانیت مرهون تکامل منطقی است که این وظیفه را بر عهده دارد اگر در جامعه دوگانگی بین جریانات سیاسی یا فرهنگی و یا اقتصادی وجود دارد و بعضی در این طیف و بعضی در طیف مقابل حرکت می کنند به دلیل نبود منطقی است که بتواند در سطح کلان جامعه، عقلانیت آن جامعه را به وحدت برساند. در واقع دوگانگی بین تصمیم گیریهای اجتماعی به دلیل دوگانگی در فهم و منطق جامعه می باشد.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۳۹)
منطق ابزاری است که قوای عقلانی انسان آن را برای رفع نیازهای مادی و معنوی خود میسازد. منطق همواره بعد از فهم انسان است، یعنی انسان قبل از اینکه منطق داشته باشد قوه فهم داشته، لذا هیچ منطقی فطری نیست. آنچه که در فطرت انسان به ودیعت نهاده شده مسئله ایمان به خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) است. انسان در شرایط و زمانهای مختلف، متناسب با ظرفیت فردی و اجتماعی خود و به تبعیت از پیامبران و رسولان الهی به امر پرستش خدای متعال اقدام کرده است و در هر مرحله نیز برای این کار از ابزار عقلانی (منطق) خاصی استفاده نموده است. عقلانیت انسان در طول تاریخ سیر صعودی و تکاملی دارد. بر همین اساس، مأموریت پیامبران الهی (و معجزات آنان} در شرایط و زمانهای مختلف نیز متفاوت است. بنابراین، منطقی که بتواند در زمان بعثت حضرت خاتم الانبیاء صلوات الله و سلام علیه و در زمان غیبت کبرا هماهنگی عقول بشر را در جهت بندگی خدا و پرستش او بر عهده گیرد طبعاً منطقی تکامل یافته و پیشرفتهتر از منطق در دورههای قبل است. منطق مطلوب، منطقی است که می تواند اصول را در بعد زمان و مکان و با هدف توسعه ی بندگی در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حاکمیتی جریان دهد. در همین ارتباط، دو نکته از کتاب تحول علوم انسانی: از مبادی تا روش شناسی (تقوی: ۱۴۰۲) به اشتراک گذاشته می شود.
الف) بر اساس نگرش سیستمی در می یابیم که در بحث تحول علوم انسانی، نگرش جزءنگرانه کارساز نیست. در نگرش جزءنگرانه، توجه افراد به سمت ارزیابی گزاره ها می رود. در برخی رشته ها مثل روان شناسی، چون بیشتر و یا اغلب گزاره ها، پشتوانه تجربی دارند و حائز معیارهای تکرارپذیری و آزمون پذیری (بر مبنای دیدگاه پوزیتیویستی) هستند به نظر می رسد تنها نگاه به واقعیت موجود باشند، در حالی که این واقعیت ندارد.
ب) اشکال ساختاری علوم انسانی متداول، به درستی و نادرستی گزاره های آن برنمی گردد. اشکال ساختاری علوم انسانی متداول آن است که بخش مهمی از واقعیاتی که واقعیات عالم غیب باشد را در تولید علم کنار می گذارد و این پیش فرض با واقعیت ناسازگار است. بر این اساس در علوم انسانی متداول نسبت و توازن توجه به عالم مشهود و عالَم غیب بهم می خورد (یعنی افراد بتدریج به نفع توجه به عالَم مشهود و عدم توجه به عالَم غیب توجه شان دارای سوگیری می شود) و این عدم تناسب به معنی حرکت به سمت سکولاریزم (و عدم توجه به ظرفیت ادراکات قلبی) و در نتیجه از دست دادن بخش مهمی از ادراکاتی است که بشر بالقوه می تواند دارا باشد. نتایج پژوهش ها نیز حکایت از همین نکته دارد که باور افراد به عالَم غیب در زمان دانش آموختگی نسبت به زمان ورود به دانشگاه کاهش معنادار نشان می دهد.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۰)
منطق و منطق دین (دنباله)
علوم حتماً بر پیش فرض هایی استقرار دارند.
هر دیدگاهی می تواند به دایره ی دیدگاه های موجود در علوم انسانی جهان ورود نماید مشروط بر آن که نشان دهد ۱) نیازی از نیازهای انسان را مرتفع می سازد که دیگر رویدادها قادر به ارائه آن نیازها نیستند، ۲) قدرت تبیین، پیش بینی و اداره ی امور را دارد، ۳) مدل مند، نظام مند و روشمند است، و ۴) می تواند ارتباط بین الاذهانی با سایر محققین آن رشته برقرار نماید. قطعاً ورود هر رویکرد جدید به معنای انکار و یا نادیده گرفتن دستاوردهای سایر رویکردها نیست. اساساً هر رویکردی از منظری به پدیده ها می نگرد. طبعاً رویکردی که حرف قوی تری می زند و از منطق قوی تری برخوردار باشد و در عمل قادر باشد قدرت تبیین و پیش بینی و اداره ی امور را بهتر نشان دهد جایگاه مناسب تری می یابد.
در هر نظامواره یا پارادایم علمی، پیش فرض ها ماهیت فلسفی یا دینی دارند. فیلسوفان علم بر این باورند که بررسی صحت و سقم پیش فرض های علمی در همان علم قابل بررسی نمی باشد چون از جنس علم به معنای رایج آن نیستند. بنابراین ما می توانیم از این مرحله عبور کنیم. نهایت ما می خواهیم بگوییم ما پیش فرض های خود را از وحی می گیریم. محل اشکال اینجا نیست. چون ابتناء تمام پارادایم های علمی بر پیش فرض های فلسفی استوار است. هیچ دو پارادایمی نیست که پیش فرض های یکسانی داشته باشند چون در این صورت یک پارادایم خواهند شد. در دایره ی علم (خصوصاً علوم انسانی) پارادایم های متنوع و متعددی وجود دارند و یا پذیرفته شده اند. شرط ورود به دایره ی علم جهانی، داشتن یک منطق قابل باور است که از طرف پارادایم جدید مطرح و از سوی پارادایم های رایج پذیرفته می شود. یکی از ملاک های پذیرش این منطق در دنیای کنونی آن است که این منطق (= پارادایم جدید) بتواند نشان دهد که نیازی را مرتفع می کند و یا در عمل کارایی دارد. بنابراین الان زمان ارائه ی آن منطق هست و پس از آن نشان دادن کارآمدی آن است. بدون ارائه یک منطق نمی توان ورود به دایره ی علم کرد. این کار آسانی نیست اما شدنی است. تاریخ علوم انسانی، رشد و سیر رویکردهای مختلف را این چنین معرفی می کند.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۱)
…. دنباله مطلب قبل:
از طرفی مطرح شد که جای رد و قبول پیش فرض ها، در خود ان علم نیست. مجموعه ی این مباحث ما را به این نتیجه می رساند که پیشبرد علم دینی متضمن طی دو مرحله است: ۱) اثبات پیش فرض ها که کار متخصصین علوم بنیادی یا حوزویان است. معمولاً علم کلام متصدی این بخش از کار است. در نگاه اول به نظر می رسد که دانش های فراوانی در این زمینه وجود دارد و درست هم هست لیکن دو اشکال عمده در این قسمت وجود دارد: نخست ان که در برخی موارد، دیدگاه های مختلف وجود دارد. دو دیگر آن که متکلمین اسلامی تقریباً کمتر دین را به عنوان یک نظامواره و یک نظام اجتماعی که قادر به اداره یک جامعه (مخصوصاً جوامع پیچیده ی امروزی) باشد مورد تفحص قرار داده اند. از این روست که برخی به درستی سخن از ضرورت کلام یا الهیات جدید می زنند. به نظر راقم پیشرفت در علوم انساتی اسلامی به شدت متاثر از رفع حتا فوری چنین اشکالی است. چرا که اعتقاد راقم این است که علوم انسانی اسلامی نمی تواند بر پایه چیزی غیر از الهیات اسلامی استوار گردد.
آنچه تا کنون مطرح شد اشاره به این دارد که نباید تصور کرد که پیش فرض های دینی، مانعی برای پیشبرد علم دینی هستند. دلیل هم آن است که پیش فرض های تمام پارادایم ها با یگدیگر متفاوت است و در برخی موارد هم این پیش فرض ها (مثل طب سنتی) متفاوت با رویکردهای دانش رایج هستند. معهذا ملاحظه می شود که در جایی مثل انگلستان، همین رویکرد طب سنتی اجازه می یابد که بیمارستان مستقل داشته باشد و مجوز حرفه ای از سازمان نظام پزشکی دریافت نماید. برای پیشبرد علم دینی ما نیازمند آنیم که بتوانیم منطق خود را به طور سازمان یافته و یکپارچه اعلان نماییم. این منطق حتماً بر الهیات اسلامی استوار است.
خوشبختانه در طول قرون متمادی متکلمین تلاش کرده اند تا برای گزاره های دینی، منطق و روشگان ورود برای نتیجه گیری را بدست دهند. بنابراین ملاک صحت برای ارزیابی گزاره های دینی پیشاپیش مهیاست و اندک تفاوت و اختلاف نظر در آراء بسیار بدیهی و طبیعی است. اما برای ورود به جولانگاه علم، نیاز است که از ملاک صحت گزاره ها عبور کنیم و بتوانیم به ملاک صحت شامل تری که از آن به «ملاک صحت نظامواره» یاد می شود، دست یابیم. «ملاک صحت نظامواره» برای نشان دادن ملاک صحت یک دیدگاه دینی بر دیدگاه دیگر به کار می آید. بنابراین اندیشمندان دینی باید الهیات را در یک نظامواره جستجو کنند. ویژگی مهم نظامواره آن است که می تواند گزاره های مختلف را در ارتباط با هم ببیند و ارتباط بین گزاره های مختلف را به نحوی تعریف نماید که اهداف دین محقق شوند. این گزاره ها نه تنها نمی توانند ناقض هم باشند بلکه باید همه در راستای تحقق هدف (یا جهت) و مقوم یکدیگر باشند.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۲)
جهت داری علوم
به نظر میرسد میان اندیشمندان حوزه فلسفه علم، این توافق وجود دارد که ابتنای علوم آکادمیک دانشگاهی جهان بر سوبژکتیویسم دکارتی استوار است که بعدها توسط فلسفه کانت نهادینه شد. در واقع کانت با تبیین مقولات فاهمه، کوششهای علمی را به نحوی ویژه سازماندهی نمود. تا آن زمان، این پیشانگاره بر دنیای علم حاکم بود که هدف علم «کشف واقع» از طریق تلاش برای «انطباق ذهن با عین» است؛ اما کانت از طریق تحول در این پیشانگاره علم (آنچه وی آن را انقلاب کپرنیکی در علم نامید)، طرح «انطباق عین با ذهن» را اضافه نمود. این طرح با دیدگاه اومانیستی، که انسان را اشرف موجودات تلقی میکند و به او حق میدهد که جهان و هر آنچه را در آن است، مطابق خواسته خود به استخدام درآورد، کاملاً هماهنگ بود. لذا با رشد دیدگاههای اومانیستی در قرون اخیر، این دیدگاه بهتدریج بر مجامع علمی دنیا حاکمیت یافت.
آن چنانکه در نقد کتاب جهتداری علوم از منظر معرفتشناختی نشان داده شد (تقوی، ۱۳۹۹)، علم حتماً جهتدار است؛ زیرا انفکاک «مشاهده» از «نظریه» پذیرفتنی نیست و هر کس به هستی از منظر نوع هستیشناسی مورد باور خود مینگرد. همچنین وقتی علم به عنوان یک نظام واره، بر رئوس ثمانیه (مبادی، تعریف، موضوع، غایت، روش و…) استوار باشد، حتماً جهتدار است؛ زیرا باور به مبادی، غایت و… حتماً فضای فهم را به گونهای ویژه رقم میزند که افراد با باور به مبادی و غایات دیگر، مسئله را به نحوی دیگر میفهمند و علّت ایجاد مکاتب مختلف در یک رشته علمی نیز همین است. منطقاً هر چقدر نگرش فاعل شناسا به مبادی و مبانی… واقعیتر باشد، از خاستگاه و جایگاهی واقعیتر به پدیدههای مورد مطالعه مینگرد. اگر دقیق بیندیشیم، خواهیم دید که حتی دستگاه باطل و شیطان نیز جهتدار عمل مینماید. در این حالت ممکن است شیطان فرد را به کاری بگمارد، لیکن سالها بعد از آن سود جوید.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۳)
جهت داری علوم (دنباله)
اینک اگر بتوان نشان داد که منظر امام (ع) واقعیترین نگاه به پدیدههاست، آنگاه کشف منطق حاکم بر این نگاه، قویترین «منطق» و «روش» حاکم بر علم خواهد شد. اگر جهتداری علوم مفروض شد و منظر امام (ع) مطابق نفسالامر فرض شد، سپس باید تمام رفتار و سکنات، گفتار و سیره امام (ع) مورد مداقه قرار گیرد؛ چراکه مخزن علم اینجاست (خزّان العلم در زیارت جامع کبیره). در نظر داشته باشید که علم امام (ع) نه از نوع علم حصولی، بلکه از نوع علم تأویلی است. امام (ع) هر زمان که اراده کند تا واقعیت (نفسالامر) را بفهمد، میفهمد و چنین نیست که برای فهم یک مسئله، به تبیین، تحلیل، کنار هم گذاشتن شواهد و جمعبندی نیاز داشته باشد. اما به نظر ما به عنوان ناظر بیرونی، فعل، قول و سیره امام (ع) میتواند درسآموز باشد و مورد الگوبرداری قرار گیرد. برای استفاده مؤثرتر از منظر امام (ع) و الگو قرار دادن آن در زندگی و تلاشهای علمی، باید بکوشیم تا (در حد وسع بشری) منطق، روش و نظامواره حاکم بر فعل و قول امام (ع) را کشف کنیم. بدیهی است که فضای این بحث، علوم انسانی اهل بیت (ع) است.
ضرورت هماهنگی نظامواره های هستی و علوم انسانی
همان گونه که هستی، تحت تدابیر ربوبی و از طریق واسطه فیض به سمت توحید هدایت می شود (بر اساس فلسفه تاریخ شیعی، میرباقری، ۱۳۹۴ ب)، بر همین وزان لازم است تا نظامواره علم نیز هم راستا با حرکت تمام خلقت، رو بسوی توحید داشته باشند. در این نظام واره کلی علم فقه در کنار فلسفه، در کنار عرفان در کنار ادبیات و فیزیک و ریست شناسی تا روانشناسی و جامعه شناسی تا صنعت و کشاورزی و …. همه هماهنگ حرکت می نمایند. کما این که در دستگاه سکولار این نسبت برقرار است. ملاحظه می نمایید مهندسی متداول بر پایه های فیزیک و ریاضی استوار است. علوم انسانی با ریاضیات و احتمالات هماهنگ است، و این که فیزیک و شیمی، زیست شناسی را تخطئه نمی نمایند نشان دهنده آن است که دستگاه متداول علوم تشکیل یک نظام واحد را داده است که تمام بخش های آن از یکدیگر حمایت می کنند و شاید علّت موفقیت آنها در تمدن سازی و تاثیرگذاری عملی در نشئه مادی نیز همین نکته باشد. (به محض التفاتی زنده دارد آفرینش را — اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالبها، یک بیت از شعرِ هزاران نقش از بیدل شیرازی).
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۴)
رویکرد اندیشه علم دینی تنها با ارئه ی یک منطق متفاوت از منطق های رویکردهای رایج، می تواند جای خود را در بین سایر رویکردها باز نماید.
حداقل در رشته ی روان شناسی چندین برابر پژوهش هایی که گزاره های دینی را در داخل کشور مورد غور و بررسی قرار داده اند، پژوهش هایی در دنیا وجود دارد که حکایت از برتری گزاره های دینی (اکثراً بر روی مسیحیان انجام شده است) در دین باوران نسبت به غیر دینداران دارد. این شواهد به وفور نشان می دهند که دین باوران در قریب به اتفاق اختلالات و بیماری های روانشناختی وضعیتی بهتر از افراد لائیک دارند. بعلاوه در قریب به اتفاق شاخص های مثبت روانشناختی مثل رضایت از زندگی و رضایت زناشویی، بخشش و …. باز هم دینداران نسبت به غیر دینداران به مراتب جایگاه بهتری در سلامت روانشناختی دارند. هنوز مساله از این هم فراتر است. به نحوی که دینداران از نظر سلامت جسمی در غالب شاخص های سلامتی وضعیتی مناسب تر دارند. همچنین در ابتلاء به بیماری های حاد و مزمن جسمی مثل انواع سکته ها، سرطان ها، بیماری ام اس و … به طور معناداری کمتر مبتلا شده اند. این شاخص ها آن قدر جا افتاده هستند که یایگاه اطلاعاتی مهمی چون گوگل که معمولاً نتایج جستجوها را با سوگیری نشان می دهد تا کنون قادر نشده است نتایج این پژوهش ها را کتمان کند.
هدف از ارائه این آمار بیان این نکته هست که علیرغم چندین هزار و شاید دهها هزار پژوهشی که تا کنون در دنیا با پیش فرض های دینی (دین به مفهوم ادیان الهی) صورت گرفته و غالب آنها هم نتایج درخشانی داشته است، معهذا هنوز در هیچ یک از آکادمی ها و دانشگاه های دنیا، رویکردی به نام روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد، تعلیم و تربیت و سایر رشته های علوم انسانی منبعث از پیش فرض های دینی وجود ندارد و این رویکرد نتوانسته است از این حیث در دنیای علم تاثیرگذار ظاهر شود. امروزه هر یک از پارادایم ها یا رویکردهای علمی با ارائه ی یک منطق به دنیای علم ورود کرده اند به نحوی که اندیشمندان آن رشته علمی توانسته اند با منطق آن رویکرد ارتباط بین الاذهانی برقرار نمایند، منطقی که قابل دریافت و پذیرش باشد و شواهد قابل قبولی در تایید آن وجود داشته باشد. بنابراین اگر به دنبال تحول علوم انسانی با پیش انگاره های مورد تایید فرهنگ در زیست بوم خودمان هستیم این مهم فقط در قالب ارائه ی یک منطق قابل قبول که شواهد تایید کننده ای هم برای آن وجود داشته باشد ممکن می شود.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۴۵)
تفکر در اندیشه علم دینی خود بنیاد نیست بلکه محور بنیاد است.
محور عالم خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) هستند. بر اساس تفکر محور بنیاد، تفکر که فعل فکر است بعد از ذکر اتفاق می افتد، مطابق آیه ۳ آل عمران: « الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار. منطق ذکر قبل از فکر به این برمی گردد که وقتی قرار است تمام وجودت را در اختیار خداوند قرار دهی باید فکرت را هم در اختیار بگذاری.
منطق علوم انسانی اسلامی قطعاً باید با منطق امام معصوم (ع) هماهنگ باشد.
شناسایی منطق حاکم بر قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع)، برای انسان های غیر معصوم کاری بس سترگ است. چون امام معصوم (ع) نگاهشان تاریخی است. امام معصوم (ع) به هنگام موضع گیری تمام عوالِم وجودی را لحاظ می کنند و در یک موضع گیری نه تنها شرایط و زمان و مکان را در نظر می گیرند بلکه تا چند نسل آینده را می بینند و بر آن اساس تصمیم می گیرند. اما از این جهت که قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع) خاصیت الگو بودن دارد و می توان به قدر وسع و ظرفیت انسان از این منابع برداشت نمود، شناسایی منطق حاکم بر رفتار امام (ع)، که می توان از آن به «منطق جامع برداشت از قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع)» (یا فقه نظامات، کلان و یا اکبر) یاد کرد، و نیازمند تدوین «منطق کشف الزامات فعل شارع» می باشد؛ اهمیت می یابد.
اگر قول، فعل و سیرۀ امام (ع) بخواهد مورد الگوبرداری قرار گیرد، حتی الامکان باید تمام و کمال صورت پذیرد؟ به نظر می رسد مصداق ادراک کامل، ادراک نظام واره ای باشد که اندیشمندان اسلامی آن را چنین توصیف کرده اند: «اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد، اکنون ساز و آینده پرداز است … در اصول فقه کنونی جای مباحث بنیادینی چون سهم و نقش جهان بینی، انسان شناسی (نقش و منزلت انسان)، فلسفه حقوق و فقه، فلسفه سیاست و اقتصاد، به ویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویت ها و … در استنباط فقهی، خالی است» (رشاد، ۱۳۸۲).