دو منظر در ارزیابی انتقادی علوم انسانی
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا استاد دانشگاه تهران در یادداشتی که در کانال تلگرامی اش منتشر شد، به دو منظر در ارزیابی انتقادی علوم انسانی پرداخته است:
نخست بررسی کنیم این نظریهای که در صحنه تاریخ مطرح میشود و موافقان و مخالفان و بدیلهایی دارد، از جهت مبانی و منطق حاکم بر آن، چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا تعریفی که از علم و علوم انسانی در آن فرض گرفته شده است، صحیح است یا خیر؟ مبانی هستی شناختی و متافیزیکی آن چیست و از چه بنیانهای معرفت شناختیای تغذیه میکند؟
منظر دوم این است که دانش و علم را نه به لحاظ حقیقت منطقی، بلکه به لحاظ تعامل و ارتباطی که با حوزه فرهنگ و تاریخ و جامعه دارد بررسی کنیم.
جامعه شناسان علم و معرفت، اغلب از همین منظر به علوم مختلف نگاه میکنند. آنان درباره تعامل دانش با حوزه اقتصاد و سیاست و عرصههای مختلف اجتماع بحث میکنند.
یکی از این عرصهها، عرصه فرهنگ است. در اینجا بحث این است که این علمی که شکل گرفته است، تعاملش با فرهنگی که درون آن زیست میکند، چیست؟
صرف نظر از معیار حقیقت، از کدام بستر فرهنگی تغذیه کرده، در چه مسیری هجرت نموده و به کدام فرهنگ وارد شده است؟ چه تعاملی با فرهنگی که وارد شده دارد و چه تأثیری بر آن گذاشته است؟
بستر تکوین علوم انسانی موجود، غالبا جهان مدرن است. جهان غرب، این نظریهها را درون فرهنگ خود و برای حل نیازهای خویش ایجاد کرده است و به همین دلیل هیچ گاه در نسبت با آنها احساس چالش نمیکند؛ زیرا فرهنگی که نظریهای را در دامن خود شکل میدهد، کمتر با آن نظریه دچار مشکل میشود. این فرهنگ، نظریهها را در خدمت نیازهای اقتصادی و سیاسی خودش به کار گرفته است.
اگر رشتهای به نام شرق شناسی، آن هم در دل وزارت مستعمرات شکل میگیرد، برای این است که استعمار بفهمد وقتی به بخش دیگری از جهان میرود و با حوزه فرهنگی جدیدی روبرو میشود، با آنها چگونه برخورد کند. در واقع، حوزه علوم انسانی، به دلیل یک نیاز سیاسی به وجود آمده است.