قسمت نهم دستاوردهای پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سید محمد رضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت نهم آن را می خوانید:
قسمت قبلی یادداشت را اینجا بخوانید!
۷۵) کل سازی در علوم چگونه اتفاق می افتد؟
الف) به غیر از عوامل تکوینی که در لحظه تولد با فرد همراه هستند (از جمله ویژگی های مزاجی، ژنتیکی و فیزیولوژیک، دانش های فطری و ….) که در تعامل با واقعیت های محیطی و در طول زمان تبلور عینی و یا در شکل متغیرهای تاثیرگذار بروز و ظهور می یابند؛ در مجموع ذات اشیاء، افراد و پدیده ها، متعین نیستند، زیرا امور متعین، قابلیت تبدیل، ترکیب، تغییر و حرکت را ندارند.
ب) از طرف دیگر اگر افراد، امور و پدیده ها تعیین نداشته و در منزلت خاصی قرار نداشته باشند ما را دچار تحیر می نمایند از آن حیث که برنامه ریزی برای امور غیر ممکن می گردد. به عبارت دیگر، وقتی شیء در منزلت خاصی قرار ندارد یعنی از یک طرفی در ابهام و از طرف دیگر در حالت عدم تعین (تحصل) قرار دارد.
ج) از آن جا که اشیاء و امور خاصیت یا ویژگی فاعلی دارند می توانند با اراده خود در منزلت خاصی قرار بگیرند و یا ارتقاء منزلت دهند. اصل فاعلیت تنها امکانی است که می تواند در این خصوص راهگشا بوده موجبات تداوم حرکت شیء را فراهم نماید.
د) از آنجا که اراده های مختلف اشیاء همه در یک سطح نیستند پس از تعین یافتن اشیاء در منزلت خاصی، ما شاهد تشکیل یک کل از کَثَراتِ مبتنی بر اراده ها ی مختلف و در نتیجه مراتب متفاوت هستیم. وجود اشیاء در مراتب متفاوت، امکان تشکیل کل را فراهم می نماید زیرا اشیاء هم مرتبه به دلیل «هم سطح بودن» و عدم وجود مراتب و تفاوت در بین خود، نمی توانند تعامل پایدار در یک نظام/«کل» ایجاد نمایند. تشکیل کل باید مبتنی بر اراده ها و فاعل های مختلف باشد.
ه) این نکته باید همواره ملحوظ گردد که فاعل در عین حال که می تواند به خودش ظرفیت بدهد اما نمی تواند هر ظرفیتی را بپذیرد.
و) اگر می خواهیم نظام درست کنیم باید جای اراده ها مشخص باشد زیرا هر اراده بهینه ترین کار را وقتی انجام می دهد که در جای درست خود قرار گرفته باشد و مزیت نسبی وی به طور همه جانبه و درست شناسایی شده باشد.
ز) هر فاعل دو شکل از ارتباط را می تواند برقرار نماید: ارتباط با فاعل بالاتر که از آن به «تولی» و ارتباط با فاعل پایین تر که از آن به «تصرف» یاد می کنیم. نسبتی هم بین تولی و تصرف برقرار است به این شکل که ملاحظه شود که فاعل، به کدام فاعل بالاتر و با چه کیفیتی متمسک می شود (تولی می جوید)، به همین ترنیب، همان جریان را در فاعل پایین تر به شکل تصرفی پیاده می کند. در این حالت گفته می شود که هر فاعلی «تعلق» به فاعل بالاتر و «تصرف» در فاعل پایین تر دارد.
ح) محور تمام فاعل ها در جامعه ی دینی «ولی فقیه» است. محور فاعل ها در طول تاریخ انبیاء و اولیاء الهی هستند و در کل نظام عالَم، محور خداوند متعال است که از طریق سنت ها و قواعد حاکم برعوالم وجودی، ربوبیت می نمایند.
ط) چون اراده را محور قرار دادیم دستگاه ابلیس هم همین قدرت نظام سازی را دارد. در جلد اول اصول کافی ۴ جلدی، اولین حدیث در خصوص سپاه عقل و جهل در دو دستگاه نبی مکرم اسلام (ص) و ابلیس است. بر این اساس ابلیس هم ولایت دارد از نوع ولایت اقتضایی و نه ولایت ذاتی. چون ولایت ذاتی جبر را به دنبال می آورد.
ی) اراده خاصیت «ظرفیت سازی» دارد. با اعمال بهینه آن، زمینه تعالی و رستگاری انسان فراهم می شود. البته اراده خاصیت «ظرفیت سوزی» هم دارد و آن وقتی است که فرد ظرفیت خود را در اختیار دستگاه ابلیس قرار می دهد.
ک) تصور این که ظرفیت اراده مطلق است و هر کس به هر منزلتی می تواند برسد یک نگاه انتزاعی و بریده از واقعیت است (ما اینک در مقام بحث از عنایات خاص الهی که ممکن است شامل افراد شوند، و افراد دارای ظرفیت های استثنایی شوند، نیستیم). بنابراین، ظرفیت ها می توانند به اراده قید بزنند.
ل) اراده و ظرفیت حتماً متقوم به یکدیگر هستند. اراده و ظرفیت رابطه دو طرفه دارند و می توانند موجب تقویت و یا تضعیف یکدیگر شوند.
م) فقط اولیاء و انبیاء الهی هستند که با تمام ظرفیتشان می توانند در خدمت خداوند باشند. گویی اراده ایشان با اراده ی خداوند پیوند خورده است. بقیه ی فاعل ها به نسبتی می توانند از ظرفیت شان استفاده نمایند (تعریف فلسفی «عصمت» را به معنای بکارگیری ظرفیت در حد اعلای انسانی و آن را خاص انبیاء و اولیاء الهی می دانیم).
ن) رابطه خداوند با موجودات یک رابطه «حبّی» است. ایجاد رابطه ی حبّی از طرف عبد به خالق می تواند حداکثر ظرفیت ممکن در مخلوق را ممکن سازد (عبادت احرار).
۷۶) حس، عقل و قلب، سه منبع شناخت در درون انسان هستند که معرفت صائب، نتیجۀ کارکرد تعاملیِ صحیح آن هاست. انسان با حواس دریافت، با عقل ادراک و با قلب باور می کند. منظور از حواس اعم از حواس ظاهری و حواس باطنی است. آنچه دریافت های حواس ظاهری و حواس باطنی را برهانی و استدلالی می کند قوۀ عقلانی است که ویژه انسان است. چنانچه تصور شود که حس، عقل و قلب، سه منبع شناخت با ویژگی های خاص خود هستند که طبق یک توالی خطی (و بدون تعامل با یکدیگر) عمل می نمایند آنگاه به تفکیکی از پدیده ها و امور می رسیم که برخی صرفاً حسی هستند که باید از طریق حواس و تجربه دریافت شوند، برخی صرفاً فلسفی هستند که باید از طریق عقل ادراک شوند و برخی صرفآ ایمانی هستند که باید از طریق قلب باور شوند همانطور که عوالِم مادی، مثال، عقل و عرش از هم تفکیک ناپذیرند؛ حس و عقل و قلب هم از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. با این مقدمه مشخص می شود که هیچ عمل و رفتار انسانی نیست که جدا از تبیین های شناختی و گرایشات قلبی فرد قابل شناسایی باشد. تمام کنش های انسانی در ارتباط با شناخت عقلی (بینش) و باور قلبی (گرایش) فرد است که تعین می یابد. مفهوم این حرف این است که دو عمل به ظاهر یکسان که با دو تبیین عقلی (و یا از دیدگاه دو پارادایم) متفاوت و دو گرایش یا باور قلبی همراه می شوند حتماً اعمال متفاوتی خواهند بود. به عبارت دیگر، هر رفتاری با توجه به پارادایمی که آن رفتار در آن اتفاق می افتد مفهومی (یا تعینی) متناسب با فضای حاکم بر آن پارادایم خواهد داشت.
۷۷) دیدگاهی که برخی محققین مطرح کرده اند که ملاک صحت را به تجربه تقلیل داده اند، مغایر اصل «عدم تعین نظریه توسط مشاهده و آزمون» است، که خود به عنوان یک اصل علم شناختی بر آن صحه گذاشته اند. روایت مابعد اثبات گرا نیز با پذیرش اصل اخیر، بیان می دارد که تعین نظریه پیچیده تر از آن است که بتوان از طریق آزمون و مشاهده به راستی آزمایی آن پرداخت (باقری، ۱۳۹۰: ۴۸). مطابق با بحث فوق، اگر تجربه تنها ملاک صحت باشد تنها از بخشی از توانایی های ادراکی انسان استفاده شده است. به نظر می رسد اندیشمندان مسلمان، باید بر مبنای تعامل و هماهنگی بین حس و عقل و قلب به تبیین دستگاه ادراکی انسان از پدیده ها و امور پرداخته، معاییری را برای تمایز ادراک صائب از غیر صائب مشخص سازند.
۷۸) منظور مولانا از «پای استدلالیان چوبین بود» فقدان توجه به عقل نیست. مولانا که خود استاد بزرگ این مسیر است بخوبی می داند که کسانی که ظرف عقل را پرنکرده وارد عرفان شده اند زیر پایشان سست است. بنابراین قطعاً جایگاه عقل را بسیار بالا می داند. لذا وقتی می گوید «پای استدلالیان چوبین بود» قصد تخطئه عقل را ندارد بلکه می خواهد به اهل مشاء بگوید که احسنت که به مرحله عقل رسیدید اما در این مرحله متوقف نشوید. «تعالوا تعالوا» بالاتر بیایید و بالاتر بیایید تا بفهمید که بالاتر هم هنوز خبرهایی هست که اهل عقل بدان نرسیده اند. علی الظاهر تمام تلاش ابن سینا در ابتدا و مخصوصاً ملاصدرا برای استدلالی نمودن عرفان برای این بود که بتوانند به شکل استدلالی، مشائیون را متقاعد کنند که باید به سمت بالاتر حرکت نمایند وگرنه عرفا، نیازی به این استدلالات ندارند چون از این مرحله (عقل) عبور کرده اند.
۷۹) جدول یک- احصاء عملکردهای قلب
جایگاه اثربذیری از عالم غیب/ جایگاه اراده، نیت، قصد، گرایش و انگیزه/ جایگاه الهام و اشراق، وسوسه/ جایگاه فراشناختها/ جایگاه عواطف/ جایگاه فراهیجانها/ جایگاه طلب و درخواست از عوالم غیب | ماهیت یا چیستی |
الهی/ شیطانی/ مثبت: فضیلتها/ منفی: رذیلت ها | ابعاد |
دریافت تأثرات از عوالم غیب یا دستگاه ابلیس/ انتخاب، تصمیم، پیشرانی، تهذیب/ بصیرت زایی، مکاشفه، جذب بینش های غیبی/ خطاهای شناختی و خطاهای محاسباتی/ ادراک کلیات/تنظیم راهبردها/ گرایش ها/ نگرانی از نگرانی/ درد، لذت، عشق، ، میل، حب، بغض، غرور، کینه، منیت، حسد ُ/ عجب/ دلبستگی ها، تعلقات، آرزوها/ تاثیرگذاری بر روی انتخاب هیجانات درست/غلط/ دعا، طلب، استغاثه، درخواست از عوالم غیب/ صیانت یا بریدن از ارتباط با عوامل غیب با محوریت اراده |
عملکرد ها |
از طریق تجلی بر قلوب مستعد/ تصور، تصدیق، قصد و تصمیم/ عمل/ بصیرت افزایی/ درک کلام حکمی امام معصوم (ع)/ انتخاب راهبردهای فردویژه بر اساس دانش و تجارب فراشناختی/ از طریق عملکرد بهینه، افراطی و یا تفریطی/ بر اساس دانش و تجارب فراهیجانی/ طلب از فقیر و اعطاء از غنی | مکانیسمها (چگونگی) |
نیاز (فقر) انسان و فیض بخشی خداوند/ طمع بهشت/ ترس از جهنم عبودیت بر مبنای احرار و آزادگی/ مبتلا نشدن به عقل خود بنیاد یا سکولار/ اصلاح راهبردها بر اساس باز ارزیابی از عملکرد بدیده ها/ علامت دهی غیر مستقیم از این که امور در مسیر درست یا غلط هستند/ نیاز انسان برای اشراف بر عملکرد هیجانی/ باز ارزیابی و اصلاح هیجانات/ نیاز به استکمال نفس/ سنخیت با عوالم ربانی |
چرایی؟ |
نیت/ از طریق خواست، اراده و طلب انسان/ تهذیب قوه ی خیال/ تهذیب نفس/ مراقبه نفس/ توبه/ تخلیه/ تحلیه/تجلیه/ فرآیند مداری/ قبض و بسط بذیرش/ جبران افراطی/ فرانگرانی/ فراحافظه/ همجوشی فکر و عمل/ همجوشی یا گسلش افکار/ راهبردهای هیجانی/ سرکوب/انکار/ احتناب تحربه ای/ راهبردهای فراهیجانی/ انتخاب راهبردهای مفید مثل بذیرش واقعیت/ برهیز از اجتناب تجربه ای و یا راهبردهای آسیب زا مثل خودکشی /قمار/ فعالیت های برخطر/ انکار/ سرکوب / توکل/ حفظ و تداوم ارتباط با عوالم غیب |
راهبردها |
ایمان، یقین/ راهنمایی انسان/ رشد و تعالی انسان/ اشراف بر قضایای مادی/ سنخیت با اولیاء الهی/ بازگشت به مسیر اصلی /کمک به اصلاح حرکت در مسیر درست (حق)/ بیماری یا سلامت/ دریافت راهنمایی های کلیدی در سراسر زندگی/ تضمین حرکت درست برای انسان/ سلامتی/ بیماری | آثار و پیامدها |
در مرتبه ای والاتر از حس و عقل/ در ارتباط متقابل با حس و عقل از یک طرف و محیط و ژنتیک از طرف دیگر/ تمام عملکرد نفس، مراحل رشدی نفس، در یک داد و ستد دائمی با محیط بیرون شکل می گیرند/ بالادست مولفه های شناختی/ راهبر دریافت های شناختی و نحوه ی مقابله با آنها/ ارتباط با سایر مکانیزم های فیزیولوژیک/ نورولوژیک/ اختلالات روان شناختی/ اختلالات روان- تنی و یا سلامتی/ ارتباط با سایر مکانیزم های روان شناختی و عوامل محیطی/ تنظیم ارتباط با خود/اجتماع/ طبیعت/ خدا |
روابط
|
- در این جدول عملکردهای قلب عمدتاً در ابعاد مثبت دیده شده اند. این عملکردها می توانند در ابعاد منفی (مثل رذیلت ها) نیز بروز و ظهور نمایند.
۸۰) چرایی٬ چیستی و چگونگی٬ حس٬ عقل و قلب از منظر الهی
چیستی قلب در دیدگاه الهی = جایگاه اثربذیری از عالم غیب. عبودیت بر مبنای احرار و آزادگان چیستی ذهن در دیدگاه الهی = ابزاری برای تشخیص سره از ناسره از طریق راهنمایی انبیاء الهی چیستی حس در دیدگاه الهی = ابزار استفاده برای ادراک رویین ترین ابعاد حیات طیبه چرایی قلب در دیدگاه الهی = نیاز (فقر) انسان و فیض بخشی خداوند. رشد و تعالی انسان. چرایی ذهن در دیدگاه الهی = اتمام حجت برای دستیابی به حقیقت چرایی حس در دیدگاه الهی =بایه ای ترین ابزار ضروری ادراک چگونگی قلب در دیدگاه الهی = در مرتبه بالاتر ازحس و عقل. در ارتباط متقابل با حس و عقل از یک طرف و محیط و ژنتیک از طرف دیگر چگونگی ذهن در دیدگاه الهی = بر اساس نظامواره ی منطقی با حجیت دینی چگونگی حس در دیدگاه الهی = از طریق تعامل با عقل و قلب. بذیرش ولایت عقل و قلب از طریق همراستایی با آن دو. |
جدول ۳- چرایی٬ چیستی و چگونگی٬ حس٬ عقل و قلب از منظر الحادی
چیستی قلب در دیدگاه الحادی = جایگاه اثربذیری از دستگاه ابلیس. عبودیت در برابر دستگاه ابلیس چیستی ذهن در دیدگاه الحادی = ابزاری برای تشخیص منافع فردی و گروهی چیستی حس در دیدگاه الحادی = ابزار استفاده برای ادراک رویین ترین ابعاد حیات مادی چرایی قلب در دیدگاه الحادی = احساس بی نیازی و غنای انسان. رشد جنبه های غیر الهی انسان. چرایی ذهن در دیدگاه الحادی = سوبژکتیویسم چرایی حس در دیدگاه الحادی = بایه ای ترین ابزار برای ملاک صحت چگونگی قلب در دیدگاه الحادی = در مرتبه پایین تر از حس و عقل. در ارتباط متقابل با حس و عقل از یک طرف و محیط و ژنتیک از طرف دیگر چگونگی ذهن در دیدگاه الحادی = بر اساس نظامواره ی منطبق با حجیت تجربه مادی چگونگی حس در دیدگاه الحادی = از طریق تعامل با عقل و قلب. بذیرش ولایت کفر از طریق همراستایی با آن دو. |
۸۱) تمام ابهاماتی که در عالَم تعبیه شده است هدفش این است که انسان از طریق حل آنها به رشد عقلانی برسد. دین به این رشد عقل کار دارد. فلاسفه نشان می دهند که حدِّ ابهامات عالَم با حدِّ عقل هماهنگی دارد. در غیر این صورت، بخشی از خلقت عالَم که انسان قادر به ادراک و حلِّ مسائل آن نباشد، عبث می نماید و از حکیم علی الاطلاق، کار (خلق) غیر حکیمانه سر نمی زند.
الف) عبودیت صحیح در پرتو رشد عقل اتفاق می افتد. رشد عقل هم از طریق تعامل با واقعیت و حل مساله صورت می گیرد. لذا دین برای حل ریز مسائل علمی ورود نمی کند (البته متغیرهای مهم مثل قاعده لا ضرر و لا ضرار در اقتصاد، قاعده طلاق در خانواده، مراحل کلی تربیت، اصول کلی سیاست خارجی، نحوه تعامل با همسایگان، فقراء، طبیعت و …. را معرفی کرده است. لیکن حلَ ریز مسائل علمی را برای رشد عقلانیت در انسان وانهاده است)؛ چون با ورود دین به ریز مسائل علمی، مانع ورود افراد برای حل مساله می شود و زمینه رشد انسانها از بین می رود.
ب) در تدوین نظامواره علم دینی، مفاهیم ضروری که دین طرح کرده است باید در اولویت توجه قرار گیرد سپس سایر اجزاء تنظیم گردد. گاهی از این مفاهیم به "مفاهیم پایه" یاد شده است که قبلاْ به آن پرداخته شد (تقوی٬ ۱۳۹۹).
ج) رموز عالَم با هدفی در این عالَم تعبیه شده است و پرده برداشتن از این رموز کار عقل است. شواهد نشان می دهد که ائمه علیهم السلام بالضروره، و نه به تمامه، در این موارد (پاسخ به ریز مسائل علمی) ورود کرده اند. در مجموع به موارد زیر می توان اشاره نمود:
د) علی القاعده جهت گیری و نشانه گذاری هایی که، ادراک و توجه به انها، صحت جهت حرکت علمی را تضمین نماید بر عهده دین؛ لیکن دسترسی به محتوای علم (بعد از هدایت های الهی) بر عهده انسان هاست.
۸۲) به نظر می رسد بدون داشتن ۱) نظرگاه و مدل ولو به اجمال نسبت به غایت، ۲) تحلیل ظرفیتهای انسان/انسان شناسی، ۳) ظرفیت های موجود در جامعه، و ۴) راهبردهای حرکت جبهه باطل، به عنوان حداقل تمهیدات لازم، بحث روش شناسی علوم انسانی اسلامی ابتر خواهد ماند. به نظر می رسد بحث روش شناسی به عنوان یک پروژه که عناصر متعددی در آن دخیل است و نسبت هایی بین این عناصر برقرار است نیز باید مهم تلقی شود. شاید به این فهرست لازم باشد موارد دیگری هم اضافه نمود.
۸۳) هر چه بیشتر زمان می گذرد بیشتر مشخص می شود که دستیابی به علوم انسانی اسلامی نمی تواند نه تابع روش های جزئی نگرانه پارادایم های رایج باشد و نه تابع جمع روش شناسی های موجود. شاید دقیق سخن نگفته باشیم وقتی بیان می شود که علوم انسانی اسلامی از همه روش ها استفاده می کند. اگر بساطت و تجرد نفس را باور کنیم می توان این اندازه نتیجه گرفت که جمع روش های موجود یعنی باور به تکه تکه کردن انسان و بعد مطالعه این تکه ها. نفس را یکپارچه دیدن یعنی اشراف یافتن بر کل, که کاری است بسیار دشوار، قطعاً از مسلمات و ضروریات روش شناسی علوم انسانی اسلامی است.
عوالم غیر مادی
امدادهای الهی/ القائات سبوحی