برخی دستاوردهای پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (بخش سوم)
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سید محمد رضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت سوم آن را می خوانید:
قسمت قبلی یادداشت را اینجا بخوانید!
۳۰) در اندیشه علم دینی، به نظر می رسد روش تحقیق گستره ی بیشتری داشته باشد تا آن حد که حتا بتوان آن را تشکیکی قلمداد نمود. تحقیق در اندیشه ی علم دینی، مطابق تعریف، محقق را در دو بخش واقعیات غیب و واقعیات مشهود درگیر می نماید. هر اندازه تحقیق درگیر لایه های سطحی تر و به سمت واقعیات مشهود سیر می نماید نیاز کمتری وجود دارد برای این که سنخیتی بین محقق و واقعیت غیب وجود داشته باشد و برعکس. حتماً روش شناسی در اندیشه علم دینی، آنگاه که عملیاتی شود، بر مبنا و سنجش های مشخصی خواهد بود، ولیکن بخش هایی از پرسش ها و گمانه های تحقیق وجود خواهند داشت که سنخیت بین محقق و موضوع تحقیق (مخصوصاً در بخش هایی که لازم است نظر شارع مقدس احصاء شود) موضوعیت می یابد. به نظر می رسد محقق بتواند با استفاده از موارد زیر، با تسهیلات فزونتری به انچام چنین پژوهش هایی مبادرت ورزد.
الف) پس از انتخاب موضوع پژوهش، بر اساس مدل «ولایت، تولی و تصرف»، محقق مفاهیم مرتبط با موضوع، که می تواند در منزلت مورد نظر تعین یابد، را شناسایی می نماید. سپس از بین آنها، بهترین مفهوم یا مفاهیمی که تناسب بیشتری با نظر شارع مقدس داشته باشد را برمی گزیند. برخی از این فرآیند به «توسعه (موضوع)» تعبیر نموده اند که نسبت شیء با غایت را مشخص می سازد. منظور از توسعه، بررسی این نکته است که مرکز ثقل تبیین موضوع تا چه اندازه به دیدگاه ولی نزدیک و یا منطبق است.
- پس از شناسایی مفهوم و یا مفاهیم محوری در موضوع مورد پژوهش، باید واژه هایی که ابعاد[۱] مفهوم محوری را شکل می دهند، شناسایی شوند. برخی از این فرآیند به «ساختار (موضوع)» تعبیر می نمایند. در این مرحله (ساختار)، علاوه بر آن که ابعاد تاثیر گذار در موضوع، مورد نظر شناسایی قرار می گیرند، مشخص می گردد که فاعل شناسا، قصد تحت تاثیر قرار دادنِ «چه چیزی»، «چگونه» و «در چه حدی» را دارد.
- پس از مرحله ۲، فاعل شناسا به بررسی گسترده ی مطالعات پیشین (به صورت کتابخانه ای) در دو بخش نظری و عملیاتی می پردازد. محقق این مطالعات را دسته بندی نموده و نسبت دیدگاه های نظری و فلسفی و مطالعات کتابخانه ای را احصاء می نماید. بدیهی است مطالعات پیشینی که با پیش فرض ها و مبادی مختار محقق در توافق نباشند موثر در پیشبرد پژوهش نیستند.
- با استفاده از سه گام فوق، محقق تلاش می نماید تا وصف ها را حدس بزند و از طریق گمانه ها تدریجاً به مدل مطلوب برسد. آنگاه از طریق اجرای میدانی به ارزیابی میزان کارآمدی و میزان تاثیر مدل همت می گمارد.
توضیحاً آن که به نظر می رسد ادراک اشیاء لایه های متعددی داشته باشد. اگر همه امور را نازل شده از عالَم بالا به نشئه ی مادی حیات مفروض بگیریم آنچه در دنیا از اشیاء تلقی می شود شکل نازل شده ای از حقیقتی در عوالِم بالاتر است. آنچه از اشیاء و پدیده ها در عالَم دنیا ادراک می شود اعراض و ظواهر آنهاست، و ما را به طور طبیعی، ادراکی از ذات اشیاء نیست. دعای مهم پیامبر اسلام (ص) که فرمودند: «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» قاعدتاً باید در خصوص ادراک حقیقت اشیاء باشد زیرا اعراض که بر ما هویداست. از این دعای پیامبر اسلام (ص) می توان نتیجه گرفت که شناسایی ذات اشیاء حتا در همین نشئه ی مادی حیات امکان پذیر است، که اگر نبود پیامبر (ص) چنین دعایی نمی کردند. متعاقب مطالب مذکور، به نظر می رسد در دنیا نوعی شناخت از اشیاء و پدیده ها وجود دارد که با نام یا رحمان الهی حاصل می شود و هر کس می تواند از این شناسایی برخوردار گردد. این ها را می توان قواعد عام اشیاء نامید.
۳۱) دیدگاه دینی ما وجوه اشتراک و اختلافی با مباحث علیت در نگاه های اثباتی، تفسیری و انتقادی دارد: اشتراک ما با اثباتی ها این است که ما هم به عوامل خارج از ذهن بشری و به روابط علت و معلولی واقعی مستقل از انسان معتقدیم. اما وجه تمایز ما این است که برای این " روابط علت و معلولی عینی" ذات مستقل قایل نیستیم و ویژگی ها و ماهیت آن ها را تابع اراده خداوند و نظام اراده[۲] های تکوینی و تاریخی و اجتماعی می دانیم.
اشتراک ما با تفسیری ها این است که روابط علت و معلول را تابع اذهان و اراده های اجتماعی هم می دانیم اما وجه تمایز این است که آن را فقط امری ذهنی و تابع ذهنیت ها و اراده ها ی اجتماعی نمی کنیم بلکه از اراده های عینی تکوینی و تاریخی مستقل از اراده ها و اذهان اجتماعی یاد می کنیم که آنها را هم در این نظام روابط علت و معلولی دخیل می دانیم.
اشتراک ما با انتقادی ها در نگاه وحدت ترکیبی و روابط متقابل بین عوامل تاثیر گذار در پدیده ها ست که یک مجموعه ای از روابط علت و معلولی ذهنی – عینی را شکل می دهد. بنابراین هم عوامل ذهنی و هم عینی تاریخی را حاکم بر تاثیر و تاثر پدیده می دانیم، با این وجه تمایز که اولا روابط متقابل علت معلول عینی تاریخی و تکوینی را ذاتی جهان ماده و جبر عینی نمی پنداریم بلکه آن را تابع نظام اراده هایی می دانیم که در راس آن اراده الهی، همچنین اراده های تکوینی و تاریخی و اجتماعی حضور دارند. پس حرکت تکاملی جبری مطلق تلقی نمی شود.
۳۲) در عالَم هم قاعده وجود دارد (با اسم یا رحمان الهی) و هم اسرار (با نام یا رحیم الهی). نمونه هایی از اسرار که به انسانهای به قابلیت رسیده، داده شده، را مرور می کنیم. حتماً پیامبر (ص) در حدیث شان به سلمان، امام سجاد (ع) در برخورد با ابوحمزه ثمالی، امام علی (ع) در برخوردشان با مالک اشتر، همام، کمیل و امثالهم ویژه حرف می زنند و از اسرار می گویند. کما این که حضرت علی (ع) تحت تعلیم پیامبر (ص) اسرار می آموزند. تعلیم جابر از امام باقر (ع)، تعلیم جناب عبدالعظیم حسنی از امام هادی (ع) همین وضعیت را دارد. حتا تعلیمات امام خمینی(ره) از آیت الله شاه آبادی، تعلیم آیت الله دستغیب از آیت الله همدانی در همدان همین وضعیت را دارد. شاگردان آیت الله قاضی نوعاً اینچنین آموزش هایی داشتند. اینجا نظام فاعلیت کاملاً قدرت تبیین می یابد و از این مرحله (با نام یا رحیم که مخصوص مؤمنین و نه همه انسانهاست) وارد اصل ضرورت علِّی به معنای فاعلی آن می شویم. احادیث قرب نوافل و قرب فرائض تعامل خداوند و انسان ها و ظرفیت های نهانی انسان را تبیین می کنند. با پذیرش چنین تبیینی می توان از دهها نوع هماهنگی دیگر در بین احادیث صحبت به میان آورد، و بتدریج دلالت های این مفاهیم را برای علوم انسانی مطلوب را هم انشاالله احصاء نمود.
۳۳) مبادی علوم انسانی در زیست بوم ما باید مبتنی بر فلسفه با مولفه های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی (تقوی، ب۱۳۹۵، ۱۳۹۹) باشد. برخی اندیشمندان به درستی مطرح کردند که به این مبادی، انسان شناسی و ارزش شناسی را نیز باید افزود. سپس مطرح شد که فلسفه، مادر علوم است اما حد واسط فلسفه و تولید علم را علی القاعده باید فلسفه های مضاف به علوم (مانند فلسفه ی فیزیک، فلسفه ی روانشناسی و …) پر نماید. به همین دلیل در یکی دو دهه ی اخیر شاهد تولید فلسفه های مضاف به علوم متناسب با زیست بوم خودمان در کشور بوده ایم. سپس این چالش مطرح شد فلسفه ای که مبتنی بر عقل انسانی و بدیهیات اولیه باشد، شاید برخی از مناشی شناخت را در بر نگیرد، قابل تکیه نباشد و حجیّت آن هم مورد چالش باشد.
برخی تاملات راقم را به این نتیجه می رساند که شاید فلسفه مضاف به امور (مانند فلسفه ی خلقت، فلسفه ی هستی، فلسفه ی دین و امثالهم) بتواند تکیه گاه محکم تری، در مقایسه با فلسفه ی مضاف به علوم، برای علوم انسانی باشند. از این حرف جدی تر، آن است که اساتید حوزوی ما دست به تهیه ی نظام الهیاتی بزنند که قطعاً هم فلسفه ی مضاف به علوم و هم فلسفه ی مضاف به امور، و هم سایر دانش ها و گنجینه های ولایی را به یک نظام یکپارچه تبدیل می کند. اگر علوم انسانی از دل چنین گنجینه ای خارج شود آنگاه تحول جدی در علوم انسانی را شاهد خواهیم بود. ضمن آن که نباید ارتباط جدانشدنی، ضروری و هر لحظه ای "وحی و عقل و تجربه" در یک نظامواره ی فکری را از یاد برد.
۳۴) منطق علوم انسانی اسلامی قطعاً باید با منطق امام معصوم (ع) هماهنگ باشد. لیکن شناسایی منطق حاکم بر قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع)، برای انسان های غیر معصوم کاری بس سترگ است. چون امام معصوم (ع) نگاهشان تاریخی است. امام معصوم (ع) به هنگام موضع گیری تمام عوالِم وجودی را لحاظ می کنند و در یک موضع گیری نه تنها شرایط و زمان و مکان را در نظر می گیرند بلکه تا چند نسل آینده را می بینند و بر آن اساس تصمیم می گیرند. اما از این جهت که قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع) خاصیت الگو بودن دارد و می توان به قدر وسع و ظرفیت انسان از این منابع برداشت نمود، شناسایی منطق حاکم بر رفتار امام (ع)، که می توان از آن به «منطق جامع برداشت از قول و فعل و تقریر امام معصوم (ع)» (یا فقه نظامات، کلان و یا اکبر) یاد کرد، و نیازمند تدوین «منطق کشف الزامات فعل شارع» (مصاحبه شخصی با یکی از علمای حوزه) می باشد؛ اهمیت می یابد.
اگر قول، فعل و سیرۀ امام (ع) بخواهد مورد الگوبرداری قرار گیرد، حتی الامکان باید تمام و کمال صورت پذیرد. به نظر می رسد مصداق ادراک کامل، ادراک نظام واره ای باشد که اندیشمندان اسلامی آن را چنین توصیف کرده اند: «اصول فقه، به رغم ژرفای شگرف و گستردگی شکوهمندش، فاقد کمال و جامعیتی فراخور استنباط فقه کارآمد و روزآمد، اکنون ساز و آینده پرداز است … در اصول فقه کنونی جای مباحث بنیادینی چون سهم و نقش جهان بینی، انسان شناسی (نقش و منزلت انسان)، فلسفه حقوق و فقه، فلسفه سیاست و اقتصاد، به ویژه مسائلی از قبیل عدالت، مصلحت امت اسلامی و حکومت دینی، اولویت ها و … در استنباط فقهی، خالی است» (رشاد، ۱۳۸۲).
۳۵) احصاء منطق علوم انسانی مطلوب از طریق احصاء نسبت بین عقل و وحی به دست می آید. اما نسبت بین عقل و وحی چگونه فراچنگ می آید؟ در این خصوص دو رویکرد قابل تصور است: ۱) بین عقل و وحی از طریق عقل این نسبت را دریابیم. این همان رویکرد خردگرایانه یا عقل گرایانه است که مسلط بر نگرش غربیان بر علم است و مکتب اثباتی هم نماینده بیانگر این دیدگاه است. ۲) ایمان را جایگزین عقل کنیم و از طریق پیدا کردن نسبت بین ایمان و وحی قصد یافتن منطق را داشته باشیم که آن را رویکرد ایمان گرایانه برای یافتن منطق می نامیم. . در این حالت با دو وضعیت روبرو می شویم: الف) گاهی رویکرد ایمان گرایانه با توسل به عقل خود بنیاد قصد یافتن منطق را دارد که این در غرب هم مطرح است (ساجدی، ۱۳۶۴)، ب) رویکرد ایمان گرایانه از طریق تکیه به حقیقت فهم، لیکن فهمی که از سر عجز و فقر پدیدآمده باشد. به عبارت دیگر، وقتی ما در خود می نگریم می فهمیم که با تکیه به عقل خود نمی توانیم عالَم را بفهمیم (می فهمیم که نمی فهمیم) پس به دین و قول الهی پناه می بریم و با رویکرد عجز و فقر از خداوند می خواهیم که یاریگر ما در فهم دین و منطق دین باشد (نه با رویکرد عقل خود بنیاد). بنابراین در روش شناسی، گام اول درک عجز و فقر ماست. گام دوم منطق را تسلیم وحی کردن است. یعنی باور می کنیم که دین می تواند تکیه گاه و پشتیبان فهم ما برای درک حقیقت باشد. ما به منطقی باور داریم که متکی به عجز است (عقل سلبی/ یا می فهمیم که نمی فهمیم) و این عقل سلبی ما را به طرف وحی می کشاند آنگاه «بذل وسع اجتماعی عقل» خودم را به کار می گیرم تا به منطق دین دست یابم. وقتی انسان متوجه شود که با عقل بالاستقلال نمی تواند عالَم را بفهمد هدایت شارع و خداوند پیدا می شود. از این لحظه به بعد انسان با نگاه الهی به دنیا و پدیده ها نگاه می کند (تولی عقلانی به دین) که با نگاه علوم انسانی رایج که با عقل خود بنیاد به دین نگاه می کند مبنای دو رویکرد متفاوت برای تولید علوم انسانی می باشد.
۳۶) در نشئۀ مادی، تمام موجودات رو به سوی غایتی واحد، به شکل هدفمند و منسجم در حرکتند. تمام موجودات حد و یقف مشخصی دارند به جز انسان که مقام لایقفی را داراست. دستگاهواره علمی، زمانی می تواند کارآمد باشد که غایت و هدفی هماهنگ با کل هستی داشته باشد. برای این منظور:
الف) تمام علوم باید در خدمت اهداف غایی انسان باشند که از آن به جهت داری علوم یاد می کنیم. بنابراین ویژگی اصلی تمام علوم اعم از علوم آکادمیک، فقه و اصول، فلسفه و کلام، اخلاق و عرفان و سایر علوم، عبارتند از: کل نگری، انسجام درون هر دانش و انسجام با سایر علوم، هدفمندی، غایتمندی، و رو به سوی جهتی واحد (ظهور) می باشد.
- عوالِم وجودی واقعیت دارند و در هم تنیده اند. بر این اساس، عالَم عرش (نیت/ قلب) هدایتگر عالَم عقل، و عالَم عقل هدایتگر عالَم مثال/خیال و عالم حس (نشئۀ مادی حیات) می باشد.
هر یک از علوم یک دستگاهواره هستند که در یک دستگاهواره بزرگتر، عملکرد مشخصی دارند. در این دستگاهواره، اخلاق و عرفان جهت دهنده، فلسفه و کلام (فلسفه به معنای عقلانیت شیعی) قوۀ متفکره، و فقه و اصول راهنمای ما در عمل می باشند.
د) جهت در دستگاهوارۀ علمی از مسیر تولی و تبری می گذرد. بنابراین دستگاهوارۀ علوم انسانی اسلامی در راستای تقویت جبهه حق عمل می نماید. لذا در این دستگاهواره هیچ علمی بماهو علم مطرح نیست. تمام علوم در خدمت یک جهت واحد معنا و مفهوم می یابند (علم نافع) و باید خود را در راستای همان هدف و جهت بازتعریف، بازشناسی و ویرایش و پیرایش نمایند. بنابراین نیازمند تعریفی جدید از طبقه بندی علوم هستیم.
۳۷) در بحث ملاک صحت به نتایج زیر رسیدیم:
الف) شناسایی ملاک صحت سامانه، مهم تر و اولی تر از شناسایی ملاک صحت گزاره است. چون جهت را تعیین می کند.
ب) چنانچه یک نظامواره علوم انسانی مطلوب تاکیدش صرفاً بر مبنای علم حصولی باشد، به دلایلی که گذشت، ضعیف ارزیابی می شود.
ج) نظامواره علوم انسانی مطلوب نباید، متکی به ظاهر عالم باشد و هر اندازه می تواند باید به سمت ادراک قوانین در عوالم بالاتر حرکت نماید.
د) ملاک صحت سامانه، میزان هماهنگی آن با قول و فعل و سیره امام مبین (ع) می باشد.
ه) نظامواره علوم انسانی مطلوب حتماً از ۳ نوع دانش، نظام تکوین، نظام تشریع و معرفت نفس به طور بهینه بهره می برد.
و) نظامواره علوم انسانی مطلوب حداقل به میزانی که بنای رفیع تمدن اسلامی را در عالم بیرون پایه گذاری می کند این بنا را در درون افراد می سازد.
ز) جهت گیری نظامواره علوم انسانی مطلوب به سمت انتهای طیف هایی است که بحث آن گذشت (ظاهر-باطن، حس-عقل-قلب، بیرون-درون). در غیر این صورت، نظامواره از شمول کافی برخوردار نیست.
۳۸) تفاوت در رویکردهای مختلف علوم (انسانی)، در اصل به تفاوت در منطق های تولید آن علوم بر می گردد. پایگاه منطق، عقلانیت انسان است و لذا بتدریج که عقلانیت انسان بر مبنای تجربه و بر مبنای ژنتیک (جایگزینی ژن های برتر) توسعه می یابد، منطق هایی که ابتناء رویکردهای مختلف علوم انسانی هستند نیز در شکل های جامع تر و دقیق تر رخ می نمایند. رشد منطق علوم انسانی رایج نیز بسیار تدریجی بوده است. اگر ما بخواهیم به جرگه ی منطق های موجود در علوم انسانی بپیوندیم تنها با ارائه ی یک منطق قوی تر امکان پذیر خواهد شد. منطقی که مبادی آن یا نتایج حاصل از آن به طور ملموس اندیشمندان عالم را به برتری (امامت) منطق جدید یا بسط یافته دلالت نماید. نشان دادن برتری گزاره ای در علوم انسانی مطلوب، گرچه بسیار ارزشمند است اما معنای ان دستیابی به علوم انسانی مطلوب نیست. دستیابی به علوم انسانی مطلوب، در یک کلمه با برتری در «منطق تولید علم» است که حاصل می شود.
۳۹) منطق مطلوب باید بتواند به اوصاف ثابت پدیده ها و عناصر متغیر پرداخته، سهم هر یک را در تغییر و تحول پدیده ها مشخص سازد. در غیر این صورت قادر به پیش بینی، تصرف و اداره ی پدیده ها نخواهد بود. منظور از ثبات، وصف های ثابتی است که در پدیده تغییر نمی کنند. برای نمونه وقتی می گوییم قوای ادراکی انسان متشکل از حس و عقل و قلب هست، به این معنی است که این سه وصف، به عنوان سه قوه و کیفیت، در طول زمان ثابت هستند و ۲ یا ۴ وصف نمی شوند. گرچه خود این سه وصف در طول زمان قابلیت تغییر دارند. مثلاً عقل می تواند تجربه گرا بوده و سپس خرد گرا شود. قلب می تواند به یک سمت (حق یا باطل) گرایش داشته باشد و به دیگر سو رود. در مبحث «تبیین حاکمیت» همواره به طور ثابت ۳ وصف سیاست، اقتصاد و فرهنگ وجود دارد. این ۳ وصف مستقل از نوع حکومت سرمایه داری، سوسیالیستی و … است. وقتی می گوییم تقوم مناشیء حس و عقل و قلب با «قلب» است یعنی محوریت این ۳ منشاء ادراکی با قلب است و یا قلب دو قوه ی حس و عقل را مدیریت می کند. وقتی می گوییم: «تقوم قلب در طول زمان ثابت است» غیر از این است که بگوییم «قلب» قابلیت تغییر جهت را دارد». منظور از تغییر، تغییر در وصف های یک پدیده در طول زمان است. برای تبیین قوای ادراکی انسان، حتماً باید تغییرات حس و عقل و قلب در بعد زمان نیز لحاظ گردد. با این توضیحات مقدماتی به صورت تطبیقی، منطق اثباتی با منطق مطلوب علوم انسانی را مرور می کنیم.
۴۰) منطق مطلوب نمی تواند مبتنی بر جبر علیّتی باشد به نحوی که اراده و اختیار را از انسان سلب نماید. بدیهی است معنای این بیان، نفی قانونمندی ها و سنت های حاکم بر پدیده ها نیست. بلکه به معنای وجود اراده در انسان برای تغییر پدیده ها از وضع نامطلوب به سمت وضع مطلوب است.
۴۱) منطق مطلوب مبتنی بر ضرورت های فاعلی و نه ضرورت های علّی است. ضرورت های فاعلی وقتی مطرح است که مدل قادر باشد اراده ی خداوند در پدیدآیی و تغییر پدیده ها در مرحله ی نخست، نیز اراده ی انبیاء الهی و در مرحله ی بعد امکان ورود اراده ی انسان ها برای تغییر پدیده ها را داشته باشد. در حالی که ضرورت های علّی به معنای نفی اراده های مذکور در تغییر پدیده هاست.
۴۲) منطق مطلوب فقط پاسخگوی مسائل مستحدثه نیست، بلکه قدرت ایجاد حادثه را دارد. منطق مطلوب باید بتواند از طریق حادثه سازی (تاثیر گذاری روی محیط) به حرکت جهت دهد.