دکتر زاهد در سخنانی پاسخ داد؛ پیشنیازهای تغییر ساختاری فرهنگ چیست؟
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، به همت مرکز تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز کرسی ترویجی پیش نیازهای تغییر ساختاری فرهنگ با ارائه دکتر سیدسعید زاهد زاهدانی ۲۰ دی ماه برگزار شد.
دکتر منصور طبیعی رئیس بخش جامعه شناسی به عنوان ناقد و دکتر پرویز رستم زاده عضو هیئت علمی دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی دانشگاه شیراز به عنوان مدیر جلسه حضور داشتند.
این نشست ۲۰ دی ماه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲ پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم اجتماعی برپا شد.
در ادامه گزارشی از سخنان دکتر زاهد می آید:
مقدمه:
فرهنگ امروز جامعۀ ما به علت بیش از صد و پنجاه سال تأثیرات تحمیلی فرهنگ و سیاست های فرهنگی غرب دچار نوعی التقاط است. هنوز ساختار های رسمی به جا مانده از دوران رژیم پهلوی، دگرگون نشده و متناسب با فرهنگ اسلامی تنظیم نگردیده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی که مسئول تعیین سیاست های کلان نظام جمهوری اسلامی ایران می باشند، در آغاز به کار دولت سیزدهم، اشاره به اصلاح ساختاری نظام فرهنگی داشتند. از این رو بر دستاندرکاران لازم است که تمهیدات لازم برای این تغییر بیندیشند. در این کرسی تلاش ما بر این است که عیوب ساختاری فرهنگ را برشماریم و پیش نیازها یا مقدمات لازم برای تغییر ساختاری مطلوب را ارائه دهیم.
تعریف فرهنگ و الگوی آن
"اگر فرهنگ را مجموعه ی ادراکات به توافق جمع رسیده تعریف کنیم (زاهد، ۱۳۸۴: ۸۳)، و با توجه به جمیع جهات، اگر تمدن را شکل عملیاتی و اجرائی شده فرهنگ بدانیم به نظر می رسد تعبیر شایسته تری از این دو مفهوم به دست داده باشیم. وقتی فرهنگی به منصه ی ظهور می رسد تمدنی ظاهر می گردد. به عبارت دیگر تمدن عملیاتی شده و یا رویه ی آشکار و اجرائی یک فرهنگ است." (زاهد، ۱۳۹۲: ۶۴)
لازم به توضیح است که اعتبار این ادراکات توافق شده، مانند یک مُد در جامعۀ غربی، به وجود اکثریت نیست؛ هر چند لازم است تعداد متنابهی از جمعیت حاضر در جامعه آن را در جریان جامعه پذیری به عنوان یک توافق جمعی پذیرفته باشند. ممکن است توافقی در جمع حاصل شده باشد، اما از حیثیت اکثری خود خارج شده ولی کماکان به عنوان یک عنصر فرهنگی مورد قبول باشد. این چنین است تمام رسم و رسوماتی که در گذشته وجود داشته اما دیگر در جامعه جاری نیست. این گونه از عناصر فرهنگی در تاریخ فرهنگ، ممکن است همچنان از آن به عنوان یک عنصر فرهنگی یاد شود و ای بسا که برای آن یادواره هم برگزار شود.
اگر ادراکات هر انسان را مشتمل بر ادراکات قلبی، عقلی و حسی بدانیم می توانیم بگوئیم در فرهنگ هر جامعه ادراکات قلبی به توافق جمع رسیده و ادراکات عقلی و حسی به توافق جمع رسیده خواهیم داشت. اگر برای این سه دسته از ادراکات وجود واقعی در نظر داشته باشیم، ادراکات به توافق جمع رسیده ی قلبی، خود دارای بعد حسی، عقلی و قلبی برای نشان دادن، تفهیم و باور خود دارد. ادراکات عقلی به توافق جمع رسیده نیز برای نشان دادن و ملموس کردن خود نیاز به حیثیتی حسی و برای فهم خود نیاز به بعد عقلی و برای به باور درآمدن خود نیاز به وجهی قلبی دارد. ادراکات به توافق جمع رسیده حسی نیز همین طور؛ دارای بعد حسی برای عینیت بخشیدن به خود، بعدی عقلی برای تفهیم و بعدی قلبی برای باور است.
به عبارت دیگر این ابزار به یکدیگر متقوم هستند و شناخت حاصل از به کارگیری آنان متقوماً واقعیت ذهنی و عینی می یابند. از این رو می توان گفت که ما دارای سه لایه فرهنگی از جنس های قلبی، عقلی و حسی خواهیم بود که هر یک دارای سه بعد قلبی، عقلی و حسی هستند. می توانیم بگوئیم لایه ی قلبی که شامل دریافتهای قلبی به توافق جمع رسیده می باشد باور های جمعی است که در واقع ارزش ها و اخلاق جامعه را رقم می زند. ارزش ها و اخلاق هر جامعه بنیادهای هر فرهنگ را تشکیل می دهد از این رو آن را لایه ی بنیادی فرهنگ می خوانیم. لایه عقلی که عمدتاً توسط متخصصین و اندیشه مندان جامعه دریافت و جمع بندی می شود علم و معرفت آن جامعه را در بر می گیرد و نام فرهنگ تخصصی را بر آن می نهیم. لایه حسی که آشکار می گردد و در رفتار های عموم مردم تجلی می یابد آداب و رسوم و کلیه ی رفتار های جمعی است که فرهنگ عمومی نامیده می شود. این همان اصطلاحاتی است که پیروزمند به کار می برد اما با تعابیری کمی متفاوت. هر یک از این لایه ها دارای سه بعد قلبی، عقلی و حسی هستند که به این ابعاد نیز به ترتیب گرایش، بینش و دانش می گوئیم.(زاهد و دیگران، ۱۳۹۲: ۶۵-۶۴ ، با اندکی تغییر)
گرایش بیشتر از جنس قلب است، بینش بیشتر از جنس عقل و دانش بیشتر از جنس حس. هرچند آن ها هم به نوبۀ خود ابعاد حسی، عقلی و قلبی خواهند داشت. در این جا لازم است توضیح داده شود که منظور ما از کلمۀ دانش فعل دانستن است؛ آنچه به عنوان دانائی گفته می شود را دانش می نامیم. دانش محصول و چگونگی به کارگیری بینش مبتنی بر گرایش را به ما نشان می دهد.
در نوشته های قبلی این جانب به جای دانش از کلمۀ کنش استفاده شده است که منظور ما را درست منتقل نمی کند. کنش به عنوان یک مفهوم جامعه شناختی حکایت از نقش های اجتماعی می کند حال آن که دانش مورد نظر ما آنچه از دانستن حاصل می شود است.
این جدول نه خانه، در واقع الگوی فرهنگ است که برای مطالعۀ آن، مورد استفاده قرار می گیرد.
ماتریس یا الگوی پایه فرهنگ
ابعادِ لایه های فرهنگ | گرایش | بینش | دانش |
بنیادی | گرایش بنیادی | بینش بنیادی | دانش بنیادی |
تخصصی | گرایش تخصصی | بینش تخصص | دانش تخصصی |
عمومی | گرایش عمومی | بینش عمومی | دانش عمومی |
مأخذ: (زاهد، ۱۳۹۲: ۶۷)
این جدول ساختار فرهنگ را نشان می دهد. ساختار فرهنگ بنیادی از جنس باور های قلبی ارزش ها و اخلاق، ساختار فرهنگ تخصصی از جنس علم و معرفت و ساختار فرهنگ عمومی از جنس رفتار است. آن چه در این کرسی به دنبال آن هستیم این است که بدانیم پیش نیاز های تغییر ساختار فرهنگ عمومی چیست. با توجه به این که فرهنگ بنیادی را زیربنا و پیش زمینۀ فرهنگ تخصصی می دانیم و فرهنگ تخصصی را زیربنا یا پیش زمینۀ فرهنگ عمومی، از این رو می توانیم بگوئیم پیش نیاز تغییر ساختار فرهنگ عمومی یا رفتار مردم در جامعه، در واقع تغییر فرهنگ بنیادی و به تبع آن فرهنگ تخصصی است.
انواع فرهنگ ها
"فرهنگ های موجود در عالم را می توان به دو دسته تقسیم کرد. فرهنگ هائی که در ادراکاتشان واقعیت را فقط واقعیت مشهود می دانند و اجتماعاتی که علاوه بر واقعیت مشهود به واقعیت غیب نیز باور دارند. در دستۀ اول وسائل شناخت در خدمت دریافت فقط واقعیت قابل مشاهده است و در دستۀ دوم این ابزار برای دریافت واقعیت قابل مشاهده و نیز واقعیت غیب به کار می رود. کسانی که به هر دو نوع واقعیت قائل هستند از ادیان تبعیت می کنند. دین ها در تاریخ زندگی بشر از مراحل گوناگونی گذشته اند. به روایتی ادیان از خداپرستی شروع کرده به بت پرستی و سپس بنا بر وجود پیامبران مرسل مجدداً به خداپرستی سوق یافته اند. بت پرستی خود انواع گوناگون دارد. عقلای عالم تکامل ادیان را در ادیان ابراهیمی جستجو می کنند. پیروان ادیان ابراهیمی خداپرست هستند و وجود او را که غیب است باور دارند. آخرت را نیز که قابل مشاهده نیست می پذیرند و به پیام آوران الهی نیز معتقدند. در این سلسله، مسلمانان آخرین پیامبر را پیامبر اسلام می دانند. از نظر آنان تعلیمات ارائه شده توسط رسول اکرم (ص) کامل ترین نوع دستورات الهی است" (زاهد، ۱۳۹۰: ۸۳-۸۲). "دستۀ دیگر که فقط به واقعیت مشهود باور دارند دنیاگرا هستند و اصطلاحاً به آنان سکولار می گویند" (همان، ۸۳). از نظر آنان ورای جهان مادی چیز موثری وجود ندارد.
"گرایش به واقعیت مشهود پس از رنسانس در اروپا رواج یافت. خرافاتی که از ناحیه ی دین در جامعه ی سیاه و تاریک قرون وسطا رواج یافته بود عقلای اروپا را بر آن داشت تا بحث پیرامون واقعیت غیب را که هیچ مرجع ملموسی برای وارسی صحت آن نداشتند کنار بگذارند و همّ خویش را مصروف تفکر پیرامون واقعیت مشهود نمایند" (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳). با توجه به پیشرفت هائی که در تدوین و تنظیم این فرهنگ حاصل شد تمدن تازه ای تحت عنوان مدرنیته در کشور های موسوم به کشور های غربی شکل گرفت. "این حرکت در جهان اسلام روی نداد زیرا مسلمانان یک منبع لایزال و مطمئن به اسم قرآن کریم دارند که می توانند همه ی اندیشه های دینی را با آن بسنجند و به صحت و ثقم آن پی برند. از این رو تفکر پیرامون واقعیت غیب و رابطه ی واقعیت مشهود و غیب با اتکاء به ملاک صحت قرآن کریم (که معجزۀ تغییر ناپذیر الهی شناخته می شود) در جامعه ی اسلامی مبنائی منطقی و علمی دارد." (همان)
الگوی پایه فرهنگ سکولار و فرهنگ اسلامی
بر اساس آنچه در بالا گفته شد به طراحی الگوی فرهنگ های مطرح موجود می پردازیم. "در جامعه ای که فقط به واقعیت مشهود می اندیشد و یا تنها اعتبار را به این نوع از واقعیت می دهد انسان اشرف "موجودات" تلقی می شود. اما در جامعه ای که واقعیت غیب و مشهود هر دو مورد نظر است انسان اشرف "مخلوقات" است. وقتی انسان اشرف موجودات تلقی شود همه ی موجودات برای او در نظر گرفته می شود و حاکمیت بلا منازع انسان بر دیگر موجودات توجیه می گردد" (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳). با این تصور عقل و خرد انسانی بالاترین منبع برای رسیدن به بینش های این جهانی می گردد و استفاده ی بی قید و شرط برای خوش آمد و لذت جوئی انسان از عالم موجودات به راحتی پذیرفته می شود. بنابراین انسان گرائی، اصالت عقل و لذت جوئی بنیادی ترین ارزش ها در جامعه تلقی می شوند (همان).
فرهنگ تخصصی مبتنی بر بنیان های فوق از طریق اندیشمندان و دیگر تولید کنندگان فرهنگی بر دانشگاه ها و دیگر مؤسسات تخصصی حاکم می شود. همان طور که گفته شد این فرهنگ محمل و رسانه ای برای عملیاتی شدن فرهنگ بنیادی است. بنیانی ترین گرایش تخصصی در این فرهنگ تجربه گرائی است. بینش های تخصصی با توجه به تجربه صرف تولید می شود و از طریق دانشگاه ها و دیگر مؤسسات علمی عالی در قالب علوم مختلف در رشته های متفاوت شکل می گیرد. فن آوری و مهارت های تخصصی نیز از طریق دانشکده های مهندسی و دیگر علوم کاربردی بر اساس دانش نظری تولید شده به وجود می آید. نتیجه ی این تولیدات علمی با ابزار های نشر فرهنگ مبدل به فرهنگ عمومی و در نهایت شیوه ی زندگی مدرن می گردد. خصلت رسانه ای فرهنگ تخصصی از طریق ابزار رسانه ای عمل می کند. وسایل ارتباط جمعی، مدارس اعم از ابتدائی و متوسطه، دانشگاه ها و دستگاه های هنری و هنرمندان وسیله برای مبدل کردن دست آوردهای فرهنگ تخصصی به فرهنگ عمومی هستند. در فرهنگ عمومی گرایش به قوانین و مقررات وضع شده توسط بشر پیدا می شود و بر اساس آنان هنجار های اجتماعی بشری شکل می گیرند. با عملیاتی شدن این هنجار ها تمدن مدرن ظاهر می شود. در ضمن نباید تعامل متقابل این پدیده ها با یکدیگر را فراموش کرد. یک رابطه ی خطی صد در صد به نحوی که توضیح داده شد بین عوامل فوق برقرار نیست بلکه عناصر فرهنگ عمومی به نوبه ی خود بر فرهنگ تخصصی و آنان بر فرهنگ بنیادی تأثیر دارند(زاهد، ۱۳۸۴ با کمی اصلاحات).
در جامعه ی اسلامی "که واقعیت غیب و واقعیت مشهود هر دو اعتبار دارند انسان اشرف مخلوقات است و می باید طبق قواعدی که خالق متعال وضع نموده است با جهان رفتار نماید" (زاهد، ۱۳۷۸: ۲۱۳). قواعد آفریده شده توسط خداوند تبارک و تعالی حق تلقی می شود و به این ترتیب توحید، اصالت وحی و تقرب جوئی پایه ای ترین بنیان های فرهنگ می شوند. تعبد به وحی گرایش اصلی و مبنائی دانشمندان می گردد و بر این اساس دانش های اسلامی و متعاقب آن فن آوری های اسلامی شکل می گیرند. در فرهنگ عمومی گرایش به اجرای احکام الهی به وجود می آید و به این ترتیب معروف و منکر های دینی بینش و دانش عمومی مردم می شوند. با عملیاتی شدن این معروف و منکر ها در جامعه تمدن اسلامی شکل می گیرد(زاهد، ۱۳۸۴ با کمی اصلاحات).
با توجه به خصلت هر یک از اجزاء به دست آمده در خصوص فرهنگ مدرن می توان گفت انسان گرائی در واقع ظرفیت فرهنگ را تعیین می کند. یعنی این فرهنگ تا جائی که این مفهوم اجازه می دهد قدرت بسط و گسترش دارد و به عبارتی دیگر، خط قرمز در این فرهنگ با این عامل معین می شود. در محدوده ی این فرهنگ هیچ کس حق ندارد این ارزش بنیادین را بشکند. جهت این فرهنگ با تجربه گرائی مشخص می گردد. حجیت روش های تحقیق در جامعه به تجربه گرائی باز می گردد. عاملیت تحقق این جهت تمسک به ارزش ها و قوانین و مقرراتی است که بشر از طریق تجربه خود و با قرار دادن ملاک اکثریت به دست آورده است. اجرای این قوانین موجب تحقق این فرهنگ می شود(همان).
محور ساختار فرهنگ مدرن بر خردگرائی محض و عقل ابزاری استوار است. دانش های سکولار خصلت یا ظرفیت تصرفی فرهنگ را معین می کنند؛ یعنی این که تا چه حد قدرت تصرف توسط این فرهنگ وجود دارد وابسته به دانش های ذکر شده است. هنجار های اجتماعی به تبع این دانش ها حاصل می گردد. از این رو به آن ساختار تبعی فرهنگ می گوئیم(همان).
لذت جوئی و سود جوئی و عملگرائی هماهنگ کننده فعالیت های مردم متخلق به این فرهنگ می باشند. یعنی هر عملی که می خواهد انجام گیرد حول محور لذت جوئی و اصالت فایده و عمل گرائی با دیگر عوامل موجود در این فرهنگ هماهنگ می شود. فن آوری های سکولار وسیله به حساب می آیند و شیوه ی زندگی مدرن زمینه ی فعالیّت های این فرهنگ را در یک نظام فرهنگی فراهم می نماید(همان).
در فرهنگ اسلامی توحید و ربوبیت تکوینی و تشریعی ظرفیت فرهنگ را تعیین می کند. تعبد به وحی و استفاده از عقل و تجربه تعین کننده جهت موضع گیری های فرهنگ می باشد. گرایش به احکام الهی عاملیت فرهنگ است. یعنی آن را عملیاتی می کند. اصالت وحی محور ساختار فرهنگ و علوم و دانش های اسلامی ظرفیت تصرفی، فرهنگ را می سازند. معروف و منکر های اسلامی ساختار تبعی است. تنظیم امور بر اساس تقرب جوئی به عنوان هماهنگ کننده، صورت می پذیرد. فن آوری های اسلامی وسیله اجرای فرهنگ و شیوه ی زندگی مبتنی بر تمدن اسلامی زمینه فرهنگ را فراهم می سازد(همان).
جدول زیر به طور خلاصه دو فرهنگ سکولار و اسلامی را به هم به مقایسه گذاشته است.
ماتریس یا الگوی پایه فرهنگ (اسلامی و سکولار)
ابعادِ لایه های فرهنگ | گرایش | بینش | دانش | |
بنیادی | اسلامی | توحید و خداگرائی خالقیت و ربوبیت تکوینی و تشریعی | هستی شناسی بر پایه واقعیت غیب و مشهود دنیا -آخرت گرائی | تقرب جوئی جلب رضایت الهی و حق محوری |
سکولار | انسان گرائی | هستی شناسی بر پایه واقعیت مشهود | لذت جوئی – سود جوئی- عمل گرائی | |
تخصصی | اسلامی | معرفت شناسی بر پایه اصالت وحی، عقل و تجربه | دانش های پایه اسلامی | فن آوری های مورد نیاز نظام اسلامی |
سکولار | معرفت شناسی بر پایه اصالت تجربه | دانش های پایه سکولار | فن آوری های مورد نیاز نظام مدرنیته | |
عمومی | اسلامی | گرایش به احکام الهی | معروف و منکر های دینی | تحقق تمدن اسلامی سبک زندگی اسلامی |
سکولار | گرایش به ارزش ها بشری با ملاک اکثریت | هنجار های اجتماعی بشری با ملاک اکثریت | استقرار تمدن مدرن سبک زندگی مدرن |
مأخذ (زاهد، ۱۳۸۴ با اصلاحات)
اختلاط فرهنگی
"تعامل فرهنگ غرب با دیگر فرهنگ ها در دوران جدید عموماً از طریق پدیده ای به نام استعمار بوده است. در جریان تاریخی استعمار و استثمار کشور های دیگر، کشور های غربی یا با حضور مستقیم خود و یا از طریق دولت های دست نشانده به نشر و تحمیل فرهنگ خود بر دیگر ملت های جهان پرداختند. در صورت تحمیل فرهنگ، آنان قادر می شدند ادراکات و به تبع آن قوای تصمیم گیری ملت ها را در اختیار خود بگیرند. در جریان استعمار فرهنگی در اغلب کشور ها آنان در برنامه ریزی های خود از لایه ی میانی یعنی فرهنگ تخصصی و گسترش علوم و معارف غربی به صورت کنترل شده به نحوی که همواره عنان اختیار ملت های مظلوم در دست خودشان باشد اقدام نمودند. از این رو دانشگاه های وابسته و دیگر مراکز آموزشی وابسته را به وجود آوردند. وابستگی دانشگاه ها به غرب یکی از نقطه های کلیدی راهبرد فرهنگی آنان در امر استعمار و استثمار فرهنگی است"( زاهد، ۱۳۸۴: ۸۹-۸۸).
در دوره ی بعد از استعمار مستقیم، که عمدتاً بعد از جنگ جهانی دوم می باشد آنان برای ملزم کردن دولت ها به عمل در راستای جهانی شدن غربی از دستگاه هائی مانند سازمان های بین المللی نیز استفاده می نمایند. با استفاده از این دستگاه ها با مفهوم سازی های واحد در سطح جهان برای جمع آوری اطلاعات و برنامه ریزی، مدل واحدی را به همة آنان تحمیل می نمایند. امروزه دستگاه های فکری و برنامه ریزی دولتها برای دریافت کمک های غرب ملزم به تبعیت از الگو های واحدی هستند که عمدتاً از طریق سازمان ها و قرار دادهای بین المللی اعمال می شود. بحث جهانی سازی اخیر نیز برای واحد کردن عمل و دریافتهای مردم این کشور ها به راه افتاده است. از نظر برنامه ریزان غربی دیگر به مرحله ای رسیده ایم که باید فرهنگ واحدی بر مردم همة کشور ها حاکم باشد. فرهنگی که پایه های اصلی آن سه مجموعه مفاهیم "انسانگرائی و دنیاگرائی"، "خرد محض گرائی و عقل ابزاری" و "لذت جوئی، عملگرائی و اصالت فایده" است. این سه مفهوم از طریق دستگاه های تخصصی که عمدتاً دانشگاه های وابسته و سازمان های بین المللی می باشند در سطح فرهنگ تخصصی، جهانی شده است. این اصول در نظر متخصصین دانشگاه های وابسته از بدیهیات تلقی می شوند. به نظر آنان امروز روز آن است که با پیگیری بحث جهانی سازی در اذهان عمومی نیز این مفاهیم به صورت بدیهی درآید (همان).
در نزد مسلمانان و در دین اسلام دنیا مزرعة آخرت تلقی می شود و به علت اعتقاد به توحید تبعیت از دستورات پیامبر اکرم (ص) پایة هر عملکردی قرار می گیرد، خرد بر پایة دین و وحی الهی سامان می یابد و کژی های خود را اصلاح می کند و عملگرائی به دنیا- آخرت گرائی و جلب رضای خداوند تبارک و تعالی مبدل گشته است. به طور مشخص در مقابل انسان گرائی، دنیاگرائی، اعتقاد به توحید، دنیا- آخرت گرائی و حق محوری، در مقابل خردگرائی محض و عقل ابزاری خرد تحت فرمان وحی، و عمل بر اساس تقوا و قرب الی الله در مقابل عملگرائی و اصالت لذت و فایده، سه پایة بنیادین فرهنگ اسلامی را تشکیل می دهند. این عوامل در فرهنگ تخصصی اثرگذاشته قرآن کریم را در محور دانش های دینی قرار داده و ارزش ها و اخلاق دینی متخصصین اسلامی را تحت تعالیم قرآنی و رِوائی قرار داده است. در سطح عمومی نیز اسلام خواهی و به طبع آن عدالت خواهی و ظلم ستیزی از ارزش های رایج است و عقول مسلمین عادی، منفعت طلبی های دنیائی را در درجة دوم اهمیت قرار داده است(همان با کمی اصلاحات).
فرهنگ امروز ما مخلوطی از این دو نوع فرهنگ است. در لایۀ فرهنگ بنیادی بیشتر، ارزش ها و اخلاق اسلامی حاکم است اما در لایۀ تخصصی به علت گسترش آموزش رسمی در دبستان ها و دبیرستان ها و دانشگاه ها بیشتر مبتلا به فرهنگ تخصصی سکولار تمدن مدرن هستیم. فرهنگ عمومی هم مخلوطی از سبک زندگی اسلامی و غربی را در خود دارد.
تغییرات لازم فرهنگی
به طوری که اشاره شد، کشور ما از اواسط دورۀ قاجار تحت تأثیر تمدن مدرن قرار گرفت و به تدریج ساختارهای فرهنگ بومی آن متحول شد. این تحولات با روی کار آمدن سلسلۀ پهلوی که کشور را به سبک سکولار اداره می کردند، گسترش یافت و تثبیت شد. بعد از انقلاب همان جریان روی ریل افتادۀ دوران پهلوی با عدم توجه برخی از مدیران و نادیده گرفتن هشدار های تهاجم فرهنگی مقام معظم رهبری ادامه یافت و امروزه این ساختارهای معیوب تقریباً کل جامعه را فرا گرفته است؛ هرچند هنوز فرهنگ بومی در حال نفس کشیدن و به یمن انقلاب اسلامی سر برآوردن می باشد.
ظرفیت فرهنگ بومی ما توحید، ربوبیت تکوینی و تشریعی است. هر چه دریافت ما از این سه مفهوم بیشتر شود ظرفیت فرهنگ اسلامی بالاتری خواهیم داشت. جهت فرهنگی ما را معرفت شناسی اسلامی مشخص می کند که با تجربه و عقل و اعتقاد به وحی به دست می آید. در کشور ما می باید این مبانی رواج یابد و فراگیر شود. احکام ارزشی، توصیفی و تکلیفی اسلامی فرهنگ ما را به ظهور و صحنة عمل می رساند. تسلیم شدن به ارزش ها و هنجار های راِیج در غرب اعمال فرهنگی ما را از فرهنگ اسلامی به فرهنگ رایج غرب تغییر خواهد داد. محور ساختار فرهنگ اسلامی هستی شناسی اسلامی و اعتقاد به واقعیت غیب و مشهود و دنیا- آخرت گرائی می باشد. اگر اصالت خرد ابزاری را جایگزین آن کنیم این محور فرهنگی ما مبدل به محور فرهنگ غربی خواهد شد. قدرت تصرف ما توسط علوم و هنرهای تخصصی و علوم پایة مبتنی بر فرهنگ بنیادی اسلامی و علوم انسانی و تجربی اسلامی تعیین می گردد. به هر مقدار که در این گونه از علوم عقب باشیم و یا از علوم رشد یافته در فرهنگ غربی استفاده کنیم قدرت تصرف ما در عالم به همان میزان در حد همین علوم خواهد شد. نتیجه این که در فرهنگ عمومی، معروف و منکر های رایج در غرب به جای معروف و منکر های اسلامی رواج خواهد یافت. اگر توجه به قرب الی الله و تقوای الهی و به عبارت دیگر حق محوری را از دست بدهیم و عملگرائی و اصالت سود و فایده صرفِ این جهانی را در نظر بگیریم هماهنگی افکار و رفتار ما توسط همین عوامل فرهنگی صورت خواهد گرفت و بقیه اقلام فرهنگی ما نیز به سمت هماهنگ شدن با این مفاهیم سوق داده می شد. ابزار عملکرد ما می باید فقه، علوم مهندسی و دیگر علوم کاربردی مبتنی بر فرهنگ بنیادی اسلامی باشد. اگر این دسته از علوم را نداشته باشیم و یا ناقص داشته باشیم وسیلة فرهنگی مناسب برای اسلامی زیستن را نخواهیم داشت. در این صورت به ناچار می باید از ابزار فرهنگ غربی استفاده کنیم. در زمینة زندگی نیز هر مقدار که سبک و شیوة زندگی اسلامی ترک شود سبک و شیوة زندگی غربی جایگزین آن خواهد شد.
از آنجا که در دین مبین اسلام، که اساس فرهنگ ملی ما را تشکیل می دهد، رشد و توسعه، در افزایش امکان عبودیتِ خداوند تبارک و تعالی است، در تغییر ساختار های فرهنگی می باید تلاش کنیم امکان عبودیت فردی و اجتماعی تسهیل و در حد ممکن گسترش یابد. این شیوه است که ما را به سعادت دنیوی و اخروی می رساند. این امکان عبودیت با گسترش و رشد فرهنگ اسلامی در تمام ابعاد و لایه های معرفی شده حاصل خواهد شد. بنابراین تلاش برنامه ریزان فرهنگی ما می باید در گسترش و رشد فرهنگ اسلامی باشد. افزایش قدرت فرهنگی در افزایش قدرت مفهوم سازی و بالا بردن تولیدات فرهنگی متناسب با فرهنگ بنیادی اسلامی است.
ضرورت تغییر ساختار فرهنگ
جامعۀ ما بعد از انقلاب اسلامی در تلاش است تا تمدن نوینی بر پایۀ مبانی اسلامی شکل دهد. گفته شد، آنچه تا کنون به شکل رسمی و ساختاری در طول یکصد و پنجاه سال اخیر به صورت رسمی شکل گرفته است، ساختار فرهنگ سکولارِ تمدن مدرن می باشد. بعداز انقلاب اسلامی آن بخش از جامعه که تحت تأثیر آن تمدن قرار نگرفته بود به تدریج با گسترش نظام آموزشی، به خصوص گسترش آموزش عالی، به همان سمت رفت و امروز ما با گستره ای از فرهنگ تمدن مدرن در کل جامعه رو به رو هستیم. یعنی محور ساختار فرهنگی نهاد های رسمی در جامعۀ ما به جای این که وحی و عقل و تجربه متقوم به هم باشد واقعیت مشهود و اصالت تجربه قرار گرفته است. دانش های ما که ظرفیت تصرفی ما را شکل می دهند نیز عمدتاً دانش های سکولار است. فقط حوزه های ما غیر از این عمل می کنند که حضور آموزشی آنان نسبت به پوشش آموزشی مدارس و دانشگاه ها بسیار محدود می باشد. مراکز علمی رسمی و دانشگاهی ما علوم و دانش های کاربردی را در اختیار ما می گذارند که مادی و بر اساس منفعت طلبی است. آنان احکامی را برای اجرا صادر می کنند که با همان مبانی سکولار سازگار است. به تبع این آموزش ها معروف و منکر های جامعه معروف و منکر های نظام تمدن مدرن شده است. یعنی معروف و منکر های حاصل از دانش های تمدن مدرن رهنمودهای ارزش و هنجاری را ارائه می کنند و از محصول این تحولات نمی توان زمینۀ فرهنگی غیر از فرهنگ و تمدن مدرن انتظار داشت.
جمع بندی: مقدمات و پیش نیازهای تغییر ساختار فرهنگی
گفتیم در آغاز به کار دولت جدید مقام معظم رهبری که تدوین و ارائۀ سیاست های کلی نظام را بر عهده دارند، دستور تغییر ساختارهای فرهنگی را صادر نمودند. این دستور در واقع آغاز راهی طولانی و گسترده برای ایجاد تحول در نظام فرهنگی کشور است. این راهی است که در پیش پای دولت سیزدهم قرار دارد و می باید مقدمات این تغییر ساختاری را فراهم آورد.
همان گونه که تحول در فرهنگ گذشتۀ ایرانی ما از طریق دستگاه های آموزشی با تغییر منطق حاکم بر ذهن تحصیل کرده های ما صورت گرفت، این تغییر هم می باید از همین موضع شروع شود. برنامه تحول بنیادین در آموزش و پرورش که سال ها از تدوین آن می گذرد و هنوز عملیاتی نشده است می باید سر لوحۀ فعالیت های آموزشی در آموزش و پرورش قرار گیرد و منطق تحقیق در علوم انسانی دانشگاه ها از سکولار به منطق اسلامی تغییر یابد. کارگزارانی که یار آموزش و پرورش در ایجاد تحول بنیادین هستند در دانشگاه ها آموزش می بینند. منطق اصالت تجربه که در آموزشهای علوم انسانی دانشگاهی حاکم است می باید به منطق مبتنی بر وحی، عقل و تجربه تغییر یابد. تغییر این منطق می تواند روش های تحقیق را متحول کند و بر اساس آن است که نظریه پردازی تحول خواهد یافت.
با توجه به الگوی مطالعۀ فرهنگ، جریان رشد فرهنگ از فرهنگ بنیادی به فرهنگ عمومی تشریح شد. به عبارت دیگر منطق فرهنگ باید بر اساس فرهنگ بنیادی و گرایش فرهنگهای بنیادی، تخصصی و عمومی تنظیم گردد. بر این اساس، گسترۀ افق دید دانش آموزان و دانشجویان می باید توحیدی و فراجهانی باشد که هم این دنیا و هم آن دنیا را در بر گیرد. آنان باید گسترۀ رشد خویش را محدود به اهداف فقط این دنیا ننمایند. بلکه جهان آخرت را هم در افق دید خود داشته باشند. به این ترتیب است که فرهنگ ظرفیت توحیدی پیدا می کند. این گسترۀ دید ارضا نخواهد شد مگر با توجه به دنیا-آخرت گرائی و دیدن واقعیت غیب و مشهود. این جاست که محور ساختار فرهنگ بر اساس وجود دنیا و آخرت شکل می گیرد. این راه پیموده نمی شود مگر به شوق دیدار خداوند تبارک و تعالی و قرار گرفتن در جوار قرب الهی؛ یعنی میل به تقرب جوئی، جلب رضایت الهی و حق طلبی هماهنگ کنندۀ همۀ رفتار ها می شود. این مقدمات در فرهنگ بنیادی جهت نگاه ها را به سوی وحی الهی، عقل و تجربه معطوف می دارد که راه های رسیدن به کمال در آن را پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و ائمۀ اطهار علهم السلام نشان می دهند. همین تعلیمات، مقدمات تنظیم علوم را فراهم می کند. دانش های شکل گرفته بر این اساس به ما قدرت تصرف می دهد و ظرفیت تصرفی فرهنگ شکل می گیرد. دانش های فنی و کاربردی وسیله ای هستند برای عملیاتی شدن منویات فرهنگی. احکامی را که این دانش های کاربردی صادر می کنند و راه هائی را که برای اجرا به ما نشان می دهند عاملیت اجرای فرهنگ هستند. معروف و منکر های تعیین شده توسط این احکام، ساختار تبعی فرهنگ را شکل می دهد و در نهایت زمینۀ عملیاتی فرهنگ می شود فرهنگ اسلامی.
منابع
- زاهد، سعید، (۱۳۸۴) در باب توسعه ی فرهنگی در ایران، راهبرد یاس، تهران: فصلنامه ی پژوهشی مؤسسه یاس، صص ۹۲-۸۱.
- زاهد، سید سعید (۱۳۸۷) "امر به معروف و نهی از منکر با تأکید بر حقوق شهروندی"، مجموعه مقالات همایش ملی نقش امر به معروف و نهی از منکر در حقوق شهروندی و مردم سالاری دینی، شیراز: ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان فارس، صص ۲۱۸-۲۰۶.
- زاهد، سید سعید (۱۳۹۰) "مقایسۀ پرستش فردی و اجتماعی"، دو فصلنامه پژوهشنامه مطالعات تطبیقی فرهنگ اسلام و ایران، سال اول، شماره ۱، کرمان: دانشگاه کرمان، پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، صص ۸۶-۶۹.
- زاهد، سید سعید و محسن جاجرمی زاده، سید محمد رضا تقوی (۱۳۹۲) "فرهنگ به مثاله رسانه ای میان اراده و عمل جمعی"، رسانه و فرهنگ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، شمارۀ سوم، سال دوم، پائیز و زمستان، صص ۷۶-۵۵.
- مطهری، مرتضی، (۱۳۶۱) شناخت در قرآن، تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.