مسألهشناسیِ بازسازیِ انقلابی از زاویۀ علوم انسانی
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی به نقل از خبرگزاری شبستان، مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی در یاداشتی به تبیین مسألهشناسیِ بازسازیِ انقلابی از زاویۀ علوم انسانی پرداخته است.
متن کامل این نوشتار در ادامه آمده است:
[۱]. گونهشناسیِ منطقی و قیاسیِ مسألههای قلمروِ انقلاب
تأمّل دربارۀ «مسألههای اساسیِ انقلاب» بدان معنی است که ازیکسو، انقلاب با پارهای «مسألهها» دستبهگریبان است و کاستیها و چالشهایی وجود دارد که نباید به انکارشان پرداخت و از حلّ و رفعشان غفلت کرد، و ازسویدیگر، در میانِ این مسألهها، برخی از آنها بهجهاتی، دارای «اهمّیّت» و «اولویّتِ» بیشتری هستند و باید نخست، به برطرفکردنِ آنها اهتمام ورزید. برای آنکه «مسألههای اساسی/ اصلی» از «مسألههای سطحی/ فرعی»، بهگونهای منطقی و بینالاذهانی بازشناخته شوند، باید بهواسطۀ انتخابِ معیار و ملاکی برای دستهبندی و تفکیکِ مسألهها، به یک هندسه و منظومۀ دقیق دست یافت. مسألههای انقلاب را میتوان در چارچوبِ «معیارها» و «ملاکها»ی مختلفی از یکدیگر جدا کرد، و از آن جمله: «مسألههای نظری/ تئوریک/ فکری» و «مسألههای عملی/ عینی/ واقعی»؛ «مسألههای خُرد/ تنگدامنه/ جزئی» و «مسألههای میاندامنه/ متوسط» و «مسألههای کلان/ پهندامنه/ راهبردی»؛ «مسألههای عاملیّتی/ انسانی» و «مسألههای ساختاری/ نهادی»؛ «مسألههای کوتاهمدّت» و «مسألههای بلندمدّت»؛ «مسألههای سطحِ سیاسی/ حاکمیّتی/ دولتی/ رسمی» و «مسألههای سطحِ اجتماعی/ مردمی/ غیررسمی/ مَدَنی».
[۲]. گونهشناسیِ عینی و تجربیِ مسألههای قلمروِ انقلاب
منازعات و اختلافاتِ رهبرِ انقلاب با نیروهای سیاسی و اجتماعیِ غربگرا در طولِ سالهای اخیر، معطوف به شکافها و تعارضاتِ زیر بوده است که هریک میتواند سرفصلی تعیینکننده و مهم برای حرکتِ علمیِ ما بهشمار آید: انقلابیگری و عقلانیّتِ انقلابی/ اسلامِ رحمانی و عقلانیّتِ محافظهکارانه؛ استقلالخواهی و مرزبندی با دگرها / نفوذپذیری و هضمشدگی؛ دولتِ اسلامی و فرهنگمَدار/ دولتِ سکولار و بیطرف؛ آزادیِ مقیَّد و معارضه با مزاحماتِ فرهنگی/ لاابالیگری و ولنگاریِ فرهنگی؛ دیانت و انقلابیگری در نظامِ آموزشی/ غربزدگی در نظامِ آموزشی؛ نگاهِ اسلامی و خانوادهگرا به زن/ نگاهِ فمینیستی و خانوادهگریز به زن؛ مردممَداری و مَحرومنوازی/ اَشرافیگری و تبعیضطلبی؛ پُرکاری و فعّال بودن/ کمکاری و بیحالی؛ فتوحات و گشایشها در جامعۀ پسازانقلاب؛ ماندگاریِ انقلاب در برابرِ چالشِ مستمرِ سکولاریسمِ پنهان؛ کارآمدیِ ایدئولوژیِ انقلابی/ تبیینِ کامیابیهای انقلابِ چهلساله؛ دینداری در جامعۀ کنونیِ ایران؛ منطقها و قواعدِ دفاع از انقلاب؛ تفکیک میانِ نظامِ انقلابیِ «امّت و امامت» و تشکیلاتِ دیوانسالاری؛ الگوی اسلامی- ایرانیِ پیشرفتِ اجتماعی؛ ریشههای عدمشکلیابیِ دولتِ اسلامی؛ نظریۀ استحکامِ ساختِ درونیِ جامعۀ ایران؛ هموارسازیِ مسیرِ تجدیدِ حیاتِ تمدّنِ اسلامی؛ آسیبهای اجتماعی و راهحلّهای اسلامی (اشرافیگری/ حرص/ آزمندی/ مصرفگرایی/ تجمّلگرایی/ مادّیگری، فردگرایی/ لذّتجویی/ منفعتطلبی، ازدواجگریزی، طلاق، تکفرزندی، گسستِ نسلی، حجاب و پوشش، مُد و پوشش، حجابِ اجباری، کشفِ حجاب و آزادیهای یواشکی، گشتِ ارشاد، حیا و عفاف، روابطِ آزاد و … ). همچنین آیتالله خامنهای در بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، هفت مسأله را بهعنوانِ عمدهترین مسألههای کلانِ انقلاب مطرح کرده است: «علم و پژوهش»، «معنویّت و اخلاق»، «سبکِ زندگی»، «استقلال و آزادی»، «عدالت و مبارزه با فساد»، «عزّتِ ملّی و روابطِ خارجی و مرزبندی با دشمن»، «اقتصاد».
[۳]. مسألۀ قلمروِ انقلاب؛ استحکامِ ساختِ درونیِ فرهنگِ در نظامِ اجتماعی
برای برگزیدنِ یکی از مسألههای یاد شده، بهعنوانِ مسألۀ کانونی و اصلی، باید چند شاخص را در نظر گرفت: موردِ تأکید و اصرارِ «رهبرِ انقلاب» قرار داشتن؛ تناسب و تطابق با حوزۀ «موضوعی» و «معرفتیِ» پژوهشکده؛ «شمولیّت» و «فراگیری» نسبت به گروههای علمیِ پژوهشکده؛ برخورداری از وجهِ «مسألهوار» و «پرسشخیز»؛ معطوفبودن به نیازهای «عینی» و «کاربردیِ» جامعه و انقلاب؛ نقشِ «جدّی» و «تعیینکننده» در شتابگرفتنِ حرکتِ تکاملیِ انقلاب. در میانِ مسألهها و معضلههای پیشگفته، براساسِ معیارها و ملاکهایی که به آنها اشاره شد، بهنظرمیرسد آنچه که مهمتر و بنیادیتر است و میتواند نتایج و ثمراتِ وسیعتری در پی داشته باشد، عبارت است از: نظریۀ «استحکامِ ساختِ درونیِ فرهنگی»/ «فرهنگِ مقاومتی»/ «مصونسازیِ فرهنگی»/ «اقتدارِ فرهنگی»/ «الگوی اسلامی- ایرانیِ پیشرفتِ فرهنگی». این فکر از سوی آیتالله خامنهای در قالبِ تعبیرهای پیشگفته، حدودِ دو دهه است که مطرح شده و ایشان در طولِ این مدّت، همواره بر آن اصرارِ فراوان ورزیده است.
از نظرِ ایشان، اوّلاً، نظامِ اجتماعیِ ما بهدلیلِ قرار داشتن در افقِ «انقلابِ اسلامی» که ازهرجهت، انقلابی «دینی» بود، نمیتواند در امتدادِ «تجدُّدِ غربی» حرکت کند و تابعِ اقتضاءها و دلالتهای «سکولارِ» آن باشد؛ ثانیاً، دولتهای غربی، حیات و حضور ِانقلابِ اسلامی را برنمیتابند و میخواهند تاریخِ قُدسیِ آن را «سرکوب» و «انکار» کنند و به این سبب، از هیچ «خباثت» و «خدعه»ای فروگذار نمیکنند؛ ثالثاً، اگرچه نمیتوان دولتهای غربی را از معارضه و مخالفت، منصرف کرد و به همدلی و صداقتشان امیدوار بود، امّا میتوان از طریقِ «قوی» و «استوار» کردنِ ساختِ نظامِ اجتماعیِ خود، هم ضربههای آن را «بیاثر» و «خنثی» نمود، و هم بهاینواسطه، آنها را از تهاجم و تقابل، پشیمان و ناامید کرد. پس اقتدار، باید «درونزا» و «خویشبنیاد» باشد تا موجبِ «مقاومت» و «مصونیّت» شود. چنین رویکردی، «استحکامِ ساختِ درونیِ نظامِ اجتماعیِ بومی» خوانده میشود.