یادداشتی از دکتر زاهد/۳؛ توسعه و پیشرفت در ایران
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، متن زیر بخش سوم از سلسله یادداشتهایی است که توسط دکتر سید سعید زاهد استاد دانشگاه شیراز و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی نوشته شده و به تدریج در اینجا منتشر می شود؛
در واقع اولین برنامه توسعه ای که در ایران معاصر، اجرا شد اصلاحات میرزا تقی خان صدراعظم، ملقب و معروف به امیرکبیر بود. او تلاش نمود اعتبارات دربار را با حساب و کتاب کند. در آن زمان هرکس به هر مقدار که می خواست با توسل به فضل ملوکانه، می توانست برداشت و خرج کند. به همت امیرکبیر این مخارج و مداخل آن، انتظام یافت. ارتش را نیز منظم کرد. به همین جهت او را امیر نظام هم می گفتند. با همین ارتش توانست شورش هائی را که در سه نقطۀ کشور فرقۀ بابیه ایجاد کرده بود سرکوب کند و سران آنان را به عثمانی تبعید نماید. بابیه و بعد از آن بهائیه با ادعا نسبت به ظهور امام زمان (ع) و سپس منسوخ اعلام کردن دین مبین اسلام، به تأسیس تفکری من درآوردی، اقدام کرده بودند. این تفکر در واقع ستون امید بخش همۀ ادیان ابراهیمی و به خصوص دین اسلام و بالاخص مذهب شیعه، یعنی وجود منجی عالم بشریت و امام زمان (عج) را نشانه رفته بود. آنان دست آویزی بودند از جانب بیگانگان، یعنی روس و انگلیس، برای شکستن اقتدار دینی و ملی مسلمانان و ایرانیان.
برای اطلاع یافتن درباریان و سران کشور از اخبار درست روز، روزنامه ای تحت عنوان وقایع اتفاقیه چاپ کرد تا هم این سران بر اساس اطلاعات درست تصمیم بگیرند و هم از رو دست خوردن ها و دوباره کاری هائی که در راس کشور وجود داشت اجتناب شود. برای داشتن اطلاع و رابطه با کشورهای اروپائی سفیر در نظر گرفت. تا آن زمان ایران در دیگر کشور ها سفیر رسمی ثابت نداشت. دادگاه های کشور را هم یک دست کرد. چون دادگاه ها در دست علما بود و در هر جا هر قاضی بر اساس فتوای خود حکم صادر می کرد احکام صاده در نقاط مختلف کشور برای یک جرم متفاوت از آب در می آمد. او با قرار دادن یک مجتهد به عنوان معیار برای تقلید احکام اختلافی از او، در بین قضات کشور این احکام را یکسان کرد.
در بخش فرهنگی همان طور که قبلاً گفته شد دارالفنون را تأسیس کرد تا به تربیت نیروی انسانی تخصصی در فن هائی که محصول دانش های ایجاد شده در تمدن مدرن بود بپردازد. غیر از استخدام مدرسین مهندس، در علوم پایه نیز مدرسینی از خارج استخدام کرد. عقب افتادگی تکنیکی از غرب بزرگ ترین مسئله ای بود که در آن زمان ذهن ها را به خود مشغول کرده بود.
این اصلاحات با توجه به مشاهدات و مطالعات خود امیرکبیر در مورد غرب متمدن در آن زمان بود. او به همراه عباس میرزا در زمان عقد معاهده های با روسیه به آن کشور سفر کرده بود و با پیشرفت های اروپا از نزدیک آشنا بود.
دشمنانِ این اصلاحات دو دسته بودند: اول کسانی که در داخل کشور از حساب و کتاب پیدا کردن امور متضرر می شدند و نمی خواستند وضع موجودشان به هم بخورد و دوم کشورهای بیگانه که با انتظام یافتن دربار و امور کشور، دیگر نمی توانستند به راحتی از مدیران امتیاز دریافت کنند و بر منابع غنی ایران عزیز مسلط شوند. همین دو گروه با دسیسه هائی توانستند بعد از حدود سه سال او را به دستور ناصرالدین شاه، برادر همسرش، از منصب خود عزل نمایند و به کاشان تبعید کنند. او در باغ فین کاشان مکان گرفت. مکانی که خودش برای مدیران کشور تأسیس کرده بود تا در آن مکان، به دور از جنجال های دربار، در اوقاتی از سال جمع شوند، به فکر بپردازند و برای پیشرفت کشور برنامه تنظیم نمایند.
با تبعید امیرکبیر هنوز فکر او در جریان بود. رسمی را که او بنا نهاده بود برای فکر کردن، برنامه ریزی نمودن و سپس عمل کردن، دست خودکامگان و از آب گل آلود ماهی بگیران را می بست. چاره کار نهائی را در از بین بردن او دیدند. فرمان قتل او را از شاه گرفتند و جلادان به سراغ او رفتند. او در حمام فین کاشان به رگ زدن خود تن داد و وصیت نمود تا جنازه او را در جوار حرم امام حسین (ع) در کربلا به خاک بسپارند.