یادداشتی از دکتر زاهد/۴؛ توسعه و پیشرفت در ایران
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، متن زیر بخش چهارم از سلسله یادداشتهایی است که توسط دکتر سید سعید زاهد استاد دانشگاه شیراز و رئیس پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی نوشته شده و به تدریج در اینجا منتشر می شود؛
اولین طرح مدون برای توسعه و به منظور جبران عقب افتادگی اجتماعی از قافلۀ تمدن مدرن در نیمۀ قرن سیزدهم هجری شمسی صورت گرفت. بعد از اولین سفر ناصرالدین شاه به اروپا، فکر کسب و تقلید از تمدن مدرن در اندیشۀ او و همراهانش شکل گرفت. خود ناصرالدین شاه بعد از سفر تلاش نمود تا برخی از اقلام سبک زندگی درباری را مطابق با آنچه در اروپا دیده بود تغییر دهد. برای مثال به تقلید از نحوۀ لباس پوشیدن بالرین های اروپائی دامن زنان درباری را کوتاه کرد.
یکی از همراهان ناصرالدین شاه میزرا یوسف خان تبریزی (یوسف مستشارالدوله) (۱۳۱۳-۱۲۳۹ هجری قمری/ ۱۲۷۴-۱۲۰۲هجری شمسی/ ۱۸۲۳-۱۸۹۵ میلادی) کاردار ایران در پاریس بود. او کتاب یک کلمه را در سال ۱۲۴۸ یعنی آخرین سال مأموریت خود در پاریس نوشت و در سال ۱۳۵۳ هجری شمسی در ایران به چاپ رساند. او از همفکران میرزا فتح علی آخوند زاده و میرزا ملکم خان، و همچنین عضو یکی از لژهای فراماسونری بود.
این کتاب با رویکردی سکولار تدوین شده بود و تا مدت ها به عنوان نظریه توسعه در ایران مورد توجه هم فکرانش قرار داشت. میرزا یوسف خان کتاب خود را در سال ۱۲۶۷ هجری شمسی همراه با نامه ای برای مظفرالدین میرزا ولیعهد فرستاد و مضار دیکتاتوری و محاسن حکومت قانون را ذکر کرد. او در این کتاب گفته بود که بالاخره این تحول در کشور صورت خواهد گرفت و بساط استبداد برچیده خواهد شد.
در اروپا هم این تحول ایجاد شده بود و حکومت های فردی به سمت نظام ها پارلمانی سوق داده شده بودند. اما دستگاه درباری آن روز که بنایش بر استبداد بود این فکر را نپذیرفت و در سال ۱۳۷۰ به دستور ناصرالدن شاه در قزوین زندانی شد و در سال ۱۳۷۴ در زندان از دنیا رفت.
از جمله دیگر کار های میرزا یوسف خان، تدوین طرح کشیدن راه آهن از تهران به مشهد بود که مورد استقبال علما نیز قرار گرفت و در نهایت مابین تهران و حضرت عبدالعظیم عملیاتی شد.
هر چند اندیشۀ یوسف خان مستشارالدوله انجام اصلاحات به سبک غرب در ایران بود و اجرای آن در زمنیۀ فرهنگی ما مشکل داشت، اما به هر صورت با سد دربار قاجاری روبه رو شد. دربار مستبد هرگز حاضر به از دست دادن پایه های قدرت استبدادی خود نبود.
اگر امیرکبیر را با اندیشۀ اصلاحات ملی و ایرانی و میرزا یوسف خان را با اندیشۀ اصلاحات غربی، به عنوان دو حرکت برای تغییر شرایط آن روز ایران بدانیم، هر دو در مقابل دربار و نظام استبداد شاهی، نتوانستند پایدار بمانند و هر دو به نحوی از میان برداشته شدند.
ادامه دارد …