دکتر تقوی: محقق نیازمند منطقی است که قادر باشد پدیده در حال حرکت را تحلیل نماید
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، متن زیر بخش هفدهم بحث مکتوب بین دکتر سیدمحمدرضا تقوی و حجت الاسلام محمدجعفر حسینیان و دیگر اعضای پژوهشکده درباره رابطه روش شناسی و نقد و بررسی روش گراندد تئوری است که در ادامه از نظر شما می گذرد:
بخش قبلی این گفت وگو را اینجا ببینید!
حسینیان: سلام علیکم و رحمة الله. در ادامه مباحث روز گذشته درباره نقد روش گراندد تئوری نکاتی به ذهن می رسد که خدمتتان تقدیم می کنم؛
۱ .همان طور که عرض کردم به دلیل آنکه اجزا و ابعاد روش به صورت استقرایی گرد هم جمع شده اند. نقش هر کدام از ابعاد در یکدیگر مشخص نیست، لذا هیچ گونه رابطه معناداری بین عوامل ذکر شده یعنی شرایط زمینه ای مداخله گر علی بر قرار نمی باشد لذا جایگاه شرایط زمینه و شرایط مداخله گر و شرایط علی معلوم نیست یعنی آیا مداخله گر بالاتر است یا شرایط زمینه ای و یا شرایط علی و سهم هر کدام در کل و منتجه چیست از طرفی استقرایی بودن هر کدام از این عوامل روشی مانع است قیاسی بودن این عوامل است لذا ممکن است در آینده عوامل متعدد دیگری نیز به این عوامل اضافه شود. در چنین صورتی خود این عوامل کل نیست یعنی در دستیابی به کل متغیر از نظر منطقی باید مدل ما بسته باشد تا بتواند نقش هر کدام از عوامل را در نتیجه مشخص کند و قدرت پیش بینی هدایت و کنترل موضوع متغیر را داشته باشد و این مطلب نیازمند قیاسی بودن روش است.
۲. از دیگر اشکالاتی که به این روش وارد است این روش قدرت تشخیص شرایط زمینه ای و شرایط مداخله گر و شرایط علی را در مورد پدیده ندارد یعنی نمی تواند شرایط زمینهای را تشخیص دهد ممکن است در شرایط زمینهای هزاران شرایط وجود داشته باشد اینکه کدام شرایط مناسب تغییرات این پدیده است شناخت آن از عهده این روش بیرون است اولویت نسبت به شرایط زمینه و یا شرایط مداخله گر و یا شرایط علی در این مدل مشخص نیست.
۳. به دلیل اینکه عوامل روش به صورت استقرایی گرد هم جمع شده اند، لذا سهم تاثیر هر کدام در منتجه مشخص نمی باشد لذا می توان گفت که این روش قدرت جمع بندی و ترکیب و از آن بالاتر قدرت تحلیل نسبت به عوامل خود و همچنین منتج گیری را در مورد پدیده نخواهد داشت.
۴. از همه بالاتر این روش قدرت مطالعه و جریان سازی نسبت به عوامل جهتی را در موضوع یا پدیده ندارد یعنی این روش ارزش و غیر ارزش برای او یکسان است چون طبقه بندی و اولویت گذاری نسبت به مفاهیم در آن وجود ندارد لذا بین موضوعات برخورد علی السویه دارد و این نحوه برخورد نسبت به موضوعات اولویت گذاری را که وظیفه اصلی منطق است انجام نمی دهد د لذا قدرت جهت گیری و جریان جهت الهی را را در پدیده ها و موضوعات نخواهد داشت.
تقوی: در ارتباط با گراندد تئوری در امتداد پاسخ جناب آقای حسینیان موارد زیر را باید اضافه کرد. البته برخی در بیان متفاوت است.
۱) این که روش نمونه گیری به صورت اشباع هست یعنی تا زمانی نمونه گیری ادامه می یابد که مشارکت کنندگاه داده ای برای اضافه کردن داشته باشند به معنی ان است که کل تدریجاً بدست می آید پس حتماً روش استقرایی است.
۲) اشکال دوم هنجار مدار بودن داده های بدست آمده است. برای این که اگر گروه نمونه گیری متفاوت شود یحتمل نتایج هم متفاوت یا به درجاتی متفاوت می شوند.
۳) گراندد تئوری چه به معنای تحلیل یک پدیده مثل مهاجرت و خانواده یا تحلیل و تفسیر یک متن مثل قرآن و نهج البلاغه باشد نظرات شخصی حتماً دخالت دارند چون افراد نمونه قبلاً روی کلیات دین یا اصول مورد تحلیل به توافق نرسیده اند و جدای از یکدیگر تحلیل می کنند.
۴) گراندد تئوری به دنبال تحلیل واقعیت موجود است باز هم از منطق کشف و نه منطق ایجاد تبعیت می کند. در حالی که ما به منطق شدن و چگونگی نیازمندیم.
۵) این تئوری جون نمی تواند به عناصر ثابت در تحلیل دست یابد (به دلیل همان استقرایی بودن) نمی تواند تدریج و غایت را تبیین نماید.
حسینیان: سلام علیکم و رحمة الله اگر امکان داشته باشد که هفته آینده روش swot را هم بررسی کنیم و مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد ظاهراً این دو روش از نظر کیفی از سایر روشها پرکاربردتر می باشد. یکی از اساتید معزز نیز مسئولیت ارزیابی و بررسی این روش را به عهده بگیرند و سایر اساتید نیز موارد مورد نقد را نسبت به این روش انشاء الله مطرح کنند تا تکلیف این روش نیز روشن شود.
تقوی: سلام علیکم و رحمه الله. پیشنهاد خوبی است. بیشتر به اساتید مدیریت مربوط می شود. بنده شخصاً کار نکرده ام. علاقه مندان این مقاله را ببینند!
حسینیان: خلاصه خوبی از روش سوات بود. ممنون از شما
تقوی: منطق مطلوب برای تولید علوم انسانی
به نظر می رسد که منطق مطلوب برای تفقه دینی باید مدل مند باشد. این مدل مندی نیز در بعد زمان دچار تحول و تکامل می شود. به عبارت دیگر، با رشد عقلانیت انسان، ادراک انسان از دین نیز عمیق تر می شود. لیکن لازمه ی دستیابی به لایه های عمیق تر دین، دستیابی به منطقی قوی تر از منطق قبلی است. برای نمونه تبیین پدیده ها برمبنای منطق ارسطویی، تا حدی قدرت تبیین یک پدیده را به محقق می دهد. منطق ارسطویی به جهت خصوصیت ذات گرایانه اش و عدم توجه به اعراض اشیاء فقط قادر به بیان عضویت یا عدم عضویت یک ویژگی در یک پدیده هست. اما قادر نیست پدیده ی در حال حرکت را تبیین کند و نمی تواند تدریج را احصاء نماید. حال آن که هم انسان و هم تمام پدیده ها همه در حال تغییر و حرکت هستند. بنابراین محقق نیازمند منطقی است که قادر باشد پدیده ی در حال حرکت را تحلیل نماید؛ نه چون منطق اثبات گرایی که پدیده را از زمان و مکان انتزاع می نماید و آنگاه به مطالعه ی آن پدیده می پردازد. بدیهی است آنچه بدین طریق مورد مطالعه قرار می گیرد دیگر آن پدیده ای نیست که در عمل و محیط طبیعی در حال عمل کردن است. از این دست اشتباهاتی که در منطق های رایج و حتا دیدگاه های دینی وجود دارد و محقق به دلیل عدم آشنایی با این اشکالات و یا نداشتن یک منطق قوی تر، چاره ای جز ادامه دادن به همان مسیری که چه بسا به غلط نهادینه شده است، ادامه می دهد. بنابراین، ما نیازمند توسعه و تکامل منطق علمی خود هستیم. تا بتوانیم روز بروز بیشتر با لایه های عمیق تری از پدیده ها آشنا شویم.
منطق موجب می شود که ورود به دین برای احصاء جوانب مختلف آن مدل مند و قاعده مند شود. منطق طبعاً ساخته عقلانیت بشر است و جهت آن می تواند دینی یا سکولار باشد. بر اساس منطقی که محققین اساس کار خود قرار می دهند محتمل است که به نتایج متفاوتی برسند اما برای محقق قابل دفاع باشد. از این رو بشر شاهد دو یا چند نوع علم، دو یا چند نوع تمدن و دو یا چند نوع منطق می شود. این موضوع در طول تاریخ اتفاق افتاده است و هر منطقی بر اساس ظرفیت هایی که ایجاد می نماید تا جایی مفید واقع می شود و پس از آن این منطق جدید است که ظرفیت خود را مطرح می کند. با افزایش عقلانیت بشر، منطق جدید نیز جای خود را به منطق قوی تر می دهد و این خاص علوم انسانی نیز نیست. برای نمونه زمانی هندسه اقلیدسی حرف اول را می زد. اما هندسه نااقلیدسی نشان داد که ظرفیت بیشتری برای حل مسائل دارد. در فیزیک نیز منطق نیوتنی تا جایی ادامه می دهد و سپس منطق انیشتینی ظرفیت جدیدی را برای حل مسائل فیزیک به صحنه می اورد.