بخش بیست و نهم دستاوردهای پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت بیست و نهم آنرا می خوانید:
قسمت قبلی یادداشت را اینجا بخوانید!
مکانیسم تکثیر مفاهیم در دیدگاه مختار چگونه اتفاق می افتد؟ ۱) حتماً مفاهیم و اصطلاحات باید بر یک مبنا تکثیر شوند تا آن مبنا قدرت توصیف کلّ پدیدهها را داشته باشد، ۲) بر مبنای مدل مختار، سه مفهوم اولیه ولایت، تولّی و تصرف، مفاهیم بنیادین محسوب می شوند. ۳) باید همواره تاثیر این سه وصف در یکدیگر را لحاظ نمود. یعنی ارتباط این سه گانۀ اولیۀ به گونهای باشد که هیچ گونه تباینی بین اوصاف و موضوع ایجاد نشود و به صورت متقوّم بتوان آنها را تکثیر نمود. در واقع، ربط و تقوّم را بتوان در تکثیر ملاحظه نمود. به نظر، تنها طریقی که میتوان تقوّم این اوصاف را تحقق بخشید این است که اوصاف در هم ضرب شوند؛ یعنی سه وصف یک بار به صورت سطر و یک بار به صورت ستونی نوشته شوند. سپس اوصافِ سطر مضاف الیه قرار داده شوند و اوصاف ستون در آن ضرب شوند، که حاصل آن یک جدول ٩ خانهای ٢ قیدی خواهد بود: ولایتِ ولایت، ولایتِ تولّی، ولایتِ تصرف، تولّی ولایت، تولّی تولّی، تولّی تصرف، تصرفِ ولایت، تصرفِ تولّی و تصرفِ تصرف. این وصف های دوقیدی در مرحلۀ بعد باید ترجمه شوند. این ترجمهها موجب می شوند که محقق یک پله از سمت وصفهای فلسفی به سمت عینیت نزدیک تر شود.
ولایتِ ولایت یعنی ظرفیت؛ یعنی اصلِ سرپرستی که معنای آن پیدایش ظرفیت است. ۱-۲) ولایتِ تولّی به معنای جهت است یعنی تولّی شما را ولایت میکند و جهتگیری شکل میگیرد. ۱-۳) ولایتِ تصرف یعنی عاملیت؛ ۲-۱) تولّی ولایت یعنی محوری؛ ۲-۲) تولّی تولی یعنی تصرفی، و ۲-۳) تولّی تصرف یعنی تبَعی. ۳-۱) تصرفِ ولایت یعنی هماهنگی. یعنی تصرف میکند اما تصرفِ ولایت گونه است و ایجاد هماهنگی میکند؛ ۳-۲) تصرفِ تولّی یعنی فاعل تصرف میکند اما در تولّی اوست و معنای آن پیدایش وسیله است و ۳-۳) تصرفِ تصرف معنای زمینه را دارد. نتیجه کلی: ۱) ظرفیت، جهت، عاملیت، در حقیقت اوصافِ توسعه هستند؛ روی هم توسعه یا زمان یک شیء را بیان میکنند. ۲) محوری، تصرفی و تبَعی اساساً اوصافِ ساختار هستند. ۳) سه وصف هماهنگی، وسیله و زمینه اوصافِ کارآمدی و کارآیی هستند؛ در کارایی انسان قدرت ایجاد هماهنگی را دارد که هماهنگکننده یا تصرفِ ولایت میشود؛ یعنی اولین و بالاترین وصفِ کارآمدی، این است که قدرت هماهنگسازی داشته باشد. دومین وصف برای جریان دادن امور، وسیله و سومین وصف زمینه میشود. برای ورود به لایه های عینی تر باید مفاهیم فلسفی را به گونه ای در خودش ضرب و سپس ترجمه نمود. ترجمهها از طریق آنالیزکردن و تجزیه کردن مفاهیم و دقت و گمانه زدن اتفاق میافتد. با آزمودن گمانه ها معادله حاصل می شود. به سه مفهوم توسعه و ساختار و کارایی، مفاهیم پایه اطلاق می شود.
نظامِ اصطلاحات چیست و کارکرد آن کدام است؟ نظام اصطلاحات یعنی اصطلاحاتِ اولیۀ به گونهای در هم ضرب شوند که حداقل و حداکثرِ مفاهیمی که میتوان درست کرد، را بتوان در یک نظام کنار هم قرار داد؛ و این اولین نظامِ شامل و مشمول مدل مختار است. نظام اصطلاحات درواقع برای تولید گمانه ها و مفاهیمی که در کُلسازی به کار می آیند، یک محیط درست میکند. به تعبیر دیگر، تمام گمانه های منطقی در مورد هر پدیده که احتمال آن وجود دارد، در نظام اصطلاحات وجود دارند. کافی است که فضای تطبیق به کار گرفته شود تا اصطلاحات فلسفی به اصطلاحات عینی تبدیل شوند. اگر نظام اصطلاحات نباشد، محقق در تولید گمانههای جدید دچار تشتّت خواهد شد.
ملاحظه شد از طریق تکثیر سه مفهوم ولایت، تولّی و تصرف، ٩ وصف دوقیدی به دست آمد. مفاهیم پایه باید پذیرش فرهنگ اجتماعی را داشته باشد؛ یعنی قدرت مطالعۀ فرهنگ و تجزیه و تحلیل فرهنگ را پیدا کند. آخرین لایۀ ارتباط با عینیت همان مسئلۀ روش تحقیق است که بعداً خواهد آمد.
بر اساس نظام شامل و مشمولی که مطرح شد حداکثر و حداقلِ کُلی که میتوان تهیه نمود، سه به توان سه تا سه به توان ۲۷ است. نکته بعد این که در مدل مطلوب، سیستم از حیث اوصاف بسته است. زیرا نمی توان سیستم را باز گذاشت و به گونۀ استقرایی عمل نمود. این طور نیست که یک پای منطق مختار در مفاهیم نظری و فلسفی و پای دیگر در مفاهیم استقرایی باشد بلکه باید بتوان اطلاعات عینی و مشاهدات تجربی را هم تبدیل به واژههای فلسفی نمود که قدرت پیشبینی، هدایت و کنترل را به محقق بدهد. لازمۀ منطق این است که مفاهیم آن نه آنچنان بسته باشد که مثل منطق ارسطویی فقط مفهوم و مصداق را تطبیق یک به یک کند و نَه آن گونه رها باشد که هیچ چیزی را نتوان پیشبینی نمود. هرگاه سیستم باز باشد و هر کس در هر زمان بتواند با اضافه کردن یک وصف، تمام نسبت ها را تغییر دهد، موجب می شود که از توان منطق مختار و قدرت پیش بینی کاسته شود و منطق مختار، کارآمدی عینیاش را از دست میدهد. اگر محقق بخواهد صرفاً به صورت استقرایی، مفاهیم و محتوا را تأمین کنید، از آنجا که صورت و محتوا باید با هم هماهنگ و هم سو باشند نمی تواند به هدف و غایت برسد و منطق مطلوب را به عینیّت وصل نماید. منطق مطلوب همان خواست و هدف و غایت محقق است که باید از طریق وصل شدن به عینیّت قدرت تحقق پیدا نماید. بنابراین هم استقراء و هم مسائل فلسفی درگیر هستند.
این مدل از مفاهیم فلسفی شروع می کند و سعی می کند ترجمان مفاهیم فلسفی را به گونه ای تدوین نماید که بتواند به واقعیت عینی وصل شده، حکایت گر واقعیت عینی در دو شکل واقعیت موجود و واقعیت مطلوب باشد. در روش تحقیق مدل مختار، که علی الاصول مبتنی بر فلسفۀ نظامِ ولایت است، ارتباط بین فرهنگ و مدل های فلسفی و زیرساختی باید لحاظ گردد. آنگاه اوصافی که از تحقیقات کتابخانهای به دست میآیند، به صورت مدلمند به کتاب و سنّت عرضه می شوند و مدل وصفی شکل می گیرد.
نظام اصطلاحات
مدل مختار به دنبال یک نظام مطلوب منطق عام است که بتواند هماهنگ کننده ی کلیه کثراتی که در فضای ذهنی محققین وجود دارد، باشد. در حقیقت یک منطق که زیر بنای همهی منطقها باشد، نیاز است. به تعبیر دیگر یک ابزاری لازم است که این ابزار بتواند هم قدرت هماهنگ سازی و هم قدرت تکامل دادن و تکامل بخشیدن را داشته باشد و در سه سطح منطقهای حجیت، منطق معادله و منطق اجرا در این سه سطح قدرت هماهنگ سازی را داشته باشد و به تعبیر دیگر، ابزار خطایابی محققین در این سه سطح باشد.
منطق عام چگونه به وجود میآید؟ برای درست کردن منطق عام، تمهیداتی لازم است: ۱) منطق عام نیازمند مفاهیم پایه است، ۲) تکثیر مفاهیم پایه برای احصاء حداکثر فضای منطقی لازم می آید و ۳) تعریف، تعین و توزین مفاهیم لازم است. ۴) مفاهیم پایه باید مبتنی بر مفاهیم مبنایی باشند، ۵) مفاهیم مبنایی از اصول غیرقابل اجتناب، اصول غیرقابل انکار و اصول غیرقابل اغماض بدست می آیند، ۶) شرط نفی اتصال و انفصال دائم، پذیرش ربط از نوع ربط تعلقی و تعلق فاعلی لازمه ی دستیابی به منطق عام است، ۷) فاعل باید در نظام قابلیت تعریف داشته باشد، فاعل مستقل، قدرت توصیف از کل را ندارد. ۸) مبنا باید بتواند نسبت بین وحدت و کثرت، نسب بین زمان و مکان و نسبت بین اختیار و علم و اگاهی را بیان کند.
مبنا در مدل مختار در نظام ولایت مطرح است. ۱) مفهوم نظام بیانگر مرکب بودن مفاهیم کلیدی در نظام است و ۲) مفهوم نظام باید قدرت توصیف و تحلیل مسائل و مراحل در مدل مختار را داشته باشد. این مبنا در واقع در حقیقت عالم وجود و یک امر برساختی نیست که گفته شود بر اساس تصور یک فرد ساخته می شود که یک فضای کاملا مجازی مثل فضایی که کوانتومیها به عنوان هیلدبت درست میکنند، باشد. بلکه این یک حقیقتی در پنهان و نهان عالم هست، چون قدرت توصیف همهی پدیدهها را باید داشته باشید. جایگاه مفاهیم مبنایی در منطق عام جایگاهی محوری است. در مدل مختار، براساس سه مفهوم مبنایی ولایت، تولی، تصرف سه وصف و سه مفهوم پایه ای توسعه، ساختار، کارایی درست می شود. مدل مختار، برای تقوم شدیدتر بین مفاهیم از ضرب ، که اولین پایه ی توان است، استفاده می کند. ولایت، تولی، تصرف در خودش به صورت سطر و ستون قابل ضرب است.
مدل مختار تلاش دارد تا مفاهیم وصفی فلسفی را به مفاهیم کاملاً کاربردی تبدیل نماید. برای این منظور ابتدا مفاهیم وصفی فلسفی را تبدیل به مفاهیم وصفی موضوعی و سپس به مفاهیم موضوعی موضوعی یا کاربردی تبدیل نماید. مفاهیم کاربردی کاملاً ملموس و متعین هستند در حالی که مفاهیم فلسفی و وصفی تعین ندارند. به عبارت دیگر، تعین در مفاهیم فلسفی و وصفی، به صورت مشاع و اشتراکی است. چون این مفاهیم مشاع هستند و به نحوه مشاع درهمدیگر حضور دارند مثل مفهوم ولایت، تولی، تصرف یا مفهوم ظرفیت که تعین ندارند. برخی مفاهیم نیمه فلسفی و یا نیمه موضوعی هستند که به آنها ارکان گفته می شود. مفاهیم ارکان نه از نوع مفاهیم فلسفی محض و نه از نوع مفاهیم موضوعی محض هستند، بلکه بین این دو قرار دارند. در واقع ارکان یا مفاهیم نیمه موضوعی/ نیمه فلسفی، پلی بین مفاهیم فلسفی و مفاهیم موضوعی است که هم رنگ فلسفی و هم رنگ وصفی دارند و به انها وصف موضوعی گفته می شود. در مرحله ی سوم، مفاهیم موضوعی مشخص می شوند که به آنها اساس می گویند. مفاهیم موضوعی قابل شناسایی و تعین هستند مثل مفهوم بانک، مفهوم اقتصاد، مفهوم سرمایه و سرمایه گذاری که واژه هایی عینی یا موضوعی هستند که مصایق متعدد دارند. در این مرحله برنامهریزی عینی قابل تبیین و روشن شدن است.
وصف مربوط به مفاهیم بالا دستی است. وصف به دلیل مشاع بودنش قدرت تحرک و قدرت انعطاف بالایی دارد و میتواند جهت گیریها را اصلاح کند یا جهت جدیدی ارائه کند. در مدل موضوعی، محقق به عینیت و موضوعات، و از آن طریق به مصداق ها توجه می کند. مصداق ها مربوط به منطق اجرا هستند. در منطق اجرا، محقق به شناسایی وضعیت، موانع، منابع و فرصت ها توجه می کند. سپس از طریق ایجاد شیب مناسب از سمت وضعیت موجود به سمت وضعیت مطلوب حرکت می کند. منطق مطلوب، منطقی است که قادر است زمان و مکان و جهت و تعین را ملاحظه نماید و قدرت حکایت گری از موجود متغیر را دارد. بعلاوه، منطق مطلوب باید کاربردی باشد یعنی ابزاری برای تحقق یک هدف بالاتر باشد. منطق مطلوب، منطقی نیست که فقط در فضای ذهن کارکرد دارد بلکه در فضای عین هم کاربرد دارد چرا که در این مدل ذهن و عین از هم جدا نیستند. مدل مطلوب باید بتواند جلوی خطای قلبی، شناختی و عینی را بگیرد.
نظام اصطلاحات به منزلهی نقشهی فلسفی موضوعات است. این فضای گسترده در حقیقت امکان اشراف بر نظام مفاهیم را به محقق میدهد چون فضا، فضای کثرت است. در این فضا، محقق حتماً از استقراء استفاده میکند اما استقراء را مقید به وصف های احصاء شده می کند. همین طور محقق، از پیشینه موضوع و کتابخانه استفاده میکند اما نه به صورت یله و رها، بلکه دقیقاً به دنبال مفاهیمی می گردد که در دستگاه منطقی مختار وجود دارد. بنابراین یک نحوه استقراء را با قیاس پیوند میدهد. بنابراین، این مدل نه استقرایی محض و نه قیاسی محض می باشد. به این معنی که هم نیازمند فضای نظری و هم نیازمند میدان و آزمایش و آزمایشگاه است. به نظر می رسد که این فضا، فضای شامل و غالبی بر همهی منطقها اعم از منطق غرب، منطق شرق و سایر منطق هاست. مجموعه ی مختار باید قدرت توصیف از حالات، مفاهیم و تجربیات را با هم و منظومه ای داشته باشد. بنابراین، در شناسایی باید ابتدا یک محیط فلسفی یا نقشه ی فلسفی عام حاکم باشد سپس در داخل ان نقشهی فلسفی، نظام اصطلاحات که از موقعیت نظری به سمت عینیت حرکت می کند پس از شناسایی ابعاد (متغیرهای متعامل در هم) به دنبال تعیین وزن برای هر یک از آنهاست. بر اساس نوع ابعاد و نسبت های متفاوت بین آنها برای اشیاء منزلت درست می شود.
پرسش مربوط به قانون:
بر اساس دیدگاه اصالت ذات اگر شیء ای تعین خاصی داشته باشد تعینش مانع حرکت است. آیا در دیدگاه اصالت فاعلیت هم همین جور است؟ پاسخ این است که در دیدگاه اصالت فاعلیت، شیء تا در منزلت خاصی قرار نگرفته باشد تعین خاصی ندارد پس مانعی هم برای حرکتش نیست. اگر این مطلب درست است پرسش بعدی پیش می آید:
اگر شیء ای در منزلت خاصی مستقر شود حرکت قفل می شود (چون تعیّن خاصی را می پذیرد) حال این سوال پیش می آید که حرکت در اشیائی که منزلت (تعین) خاصی را پذیرفته اند چگونه توجیه می شود؟
پاسخ: وقتی بیان می شود که ابتدا شـٔی دارای منزلت میشود بعد تعین پیدا میکند معنایش این نیست که حضورش در ان منزلت فاعلی است. درست است که بعد از اعمال فاعلیت و تعین بخشی به خودش در یک منزلت خاص متعین میشود و در ان منزلت که تعین پیدا کرد دیگر به ظاهر ثبات دارد مثلا میگوید اب را من هروقت میبینم مایع است مگر اینکه در شرایط گاز باشد یا در شرایط بخار باشد یا در شرایط تجزیه باشد این شرایط که عوض میشود یعنی در حال عوض کردن منزلتش می باشد. اگر اب فاعلیت نداشته باشد، در سطح تبعی امکان جدا شدن از منزلت قبلی به منزلت بعدی برای ان میسر نیست چون قفل شده و منزلتی پیدا کرده است. در این شرایط در همان منزلت میماند؛ یعنی یک رابطهی موجبیتی بین ذات و اثر سبب میشود که اب از ذات قبلی یا از صورت قبلی نتواند خارج شود. قفل شدن حرکت معنایش همین است که یک ذات و یک اثر داشته باشید و ان اثر را نتواند از ذاتش جدا کنید. اگر خصوصیت ذاتی شود، از آنجا که تغییر ذات غیر ممکن است، شیء در همان وضعیت می ماند مگر این که معدومش کنید.
مراحل پژوهش در مدل مختار:
در مدل مختار، این مراحل بر اساس سه بخش فرهنگ، فلسفه و زیرساخت تنظیم می شوند.
- فرهنگ: در این بخش مدل مطلوب بر اساس فرهنگ تنظیم می شود. مدل مطلوب بر اساس سه گانه ی ولایت، تولی و تصرف تنظیم می شود. مدل مطلوب در بخش فرهنگ از واژه های نامتعین استفاده می کند تا بتواند امکان تغییر را فراهم نماید. برای نمونه در بحث از خانواده مطلوب سه گانه ی «نظام انتظارات از خانواده»، «نسبت تعادلی بین پدر، مادر و فرزندان» و «تخصیص امکانات، قدرت و اطلاعات» از فرهنگ می آید.
در واقع، فرهنگ گستره ی زیادی دارد که باید به صورت ویژه تر از آنها یاد شود. منظور از فرهنگ استفاده بهینه و متناسب از ابعاد وحی، عقل و تجربه است. در بحث از وحی، استفاده از قرآن و سنت، و دانش های مربوط مدِّ نظر است که نوعاً این از تخصص های اساتید حوزوی است. موضوع شناسی و تخصص های مربوط به آنها نوعاً از تخصص های اساتید دانشگاه هاست. البته این تخصص ها خصوصاٌ در علوم انسانی نیازمند بازمفهوم پردازی متناسب با حیطه ی علوم اسلامی است به دلیل آن که نظام علمی نمی تواند بر دو مبنا و پایه استوار باشد چرا که هماهنگی و انسجام را از دست می دهد. در همین بخش لازم است مطالعات کتابخانه ای از دو بعد نقاط عطف و سیر تاریخی مطالعه ی موضوع و همچنین پیشینه ی تحقیقات عملی مدِّ نظر قرار گیرند. همچنین در بخش فرهنگ، تجارب زیسته در آن فرهنگ از جمله توجه به وضعیت فعلی و وضعیت مطلوب جامعه و مسیر انتقال با شیب بهینه از وضعیت کنونی به سمت وضعیت مطلوب مورد تامل خواهند بود.
۲) فلسفه: در این بخش مدل وصفی تنظیم می شود. استفاده از وصف امکان تغییر را فراهم می نماید چون اوصاف متعین نیستند. نظریه پردازی در این مرحله اتفاق می افتد. در مدل وصفی ویژگی های اوصاف باید رعایت شوند که عبارتندد از:
ویژگی های وصف تکاملی:
الف) اوصاف تکاملی باید تشکیل یک مجموعه مفاهیم مرتبط با هم را بدهند.
- اوصاف تکاملی باید به صورت ابعاد بیان شوند و نه به صورت اجزاء یک کل. ویژگی ابعاد اوصاف تکاملی این است که ابعاد مستقل از هم نیستند بلکه قابل ضرب کردن در یکدیگر می باشند. به عبارت دیگر ابعاد در یکدیگر حضور دارند و یا تاثیر گزار و متاثر از یکدیگر هستند.
- اوصاف پدیده از وحدت شخصیه پدیده حکایت می کنند. وحدت شخصیه به معنای وحدت تعادلی است و وقتی اتفاق می افتد که پدیده در نسبت بین منزلت ها، به یک تعادل شخصی می رسد.
- با تغییر منزلت پدیده، اوصاف تکاملی از بروز و ظهور منزلت جدید پدیده حکایت می کنند.
- اوصاف تکاملی باید قدرت تفاهم و پیش بینی هر دو نظام الهی و الحادی را داشته باشند.
- اوصاف تکاملی مستند به منابع دینی هستند.
- اوصاف تکاملی می توانند از ۳ منظر توسعه، ساختار و کارایی، یک پدیده را تبیین نمایند.
باید حجیت اوصاف تکاملی از ۳ منظر توسعه، ساختار و کارایی، قابل تبیین باشد. برای نمونه باید در بخش ساختار بتوان هماهنگی عقلانی را نشان داد یا در بخش کارایی بتوان تاثیر و کارآمدی پدیده را به صورت عینی و تجربی نشان داد.
پس از شناسایی اوصاف اصلی یک پدیده، باید از طریق شناسایی تقوم اوصاف، تاثیر تغییرات یک وصف بر روی سایر اوصاف را مورد بررسی قرار داد. نکته مهم این است که نمی توان از طریق جمع جبری تغییرات اوصاف به شناسایی کل (پدیده) دست یافت. بلکه باید تغییرات در هر وصف را در پرتو تغییرات در کل پدیده (بلکه اگر امکان داشته باشد همراه با تغییرات در پدیده های مجاور) احصاء نمود.
نظریه پردازی بر اساس مطالعات کتابخانه ای بدست می آید. از مطالعه موضوع در طول تاریخ پیش فرض ها بدست می آیند و از این پیش فرض ها، نظریه پردازی بدست می آید.
مطالعات کتابخانه ای شامل ۳ مرحله است:
الف) تعمیم آثار: تجمیع مطالعات مختلف
ب) تجزیه موارد: که در آن انسان، محیط و ارتباط انسان و محیط مطالعه می شود.
ج) تنظیم روند: که در آن چگونگی تغییرات شناخت و چگونگی تغییر شرایط مطالعه می شوند.
۳) زیرساخت: در بخش زیرساخت براساس مدل وصفی، مدل موضوعی تنظیم می شود. در مدل موضوعی، وصف ها که متعین نیستند به واژه های متعین و عینی تبدیل می شوند.