بخش بیست و هفتم دستاوردهای پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سیدمحمدرضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت بیست و هفتم آنرا می خوانید:
قسمت قبلی یادداشت را اینجا بخوانید!
۱۸۱) اصل ضرورت علّی به اراده خداوند حاکم است با نام یا رحمان الهی. یعنی قانون عام برای همه. اما اسرار عالَم با نام یا رحیم خداوند حاکم است و عمل می کند. به میزانی که انسان ها بر اساس اسامی یا "نور و یا قدوس" نورانی می شوند و پاک، از اسرار نیز به آنها آموخته می شود. باید با جان جهان محرم شد زیرا اسرار را تنها به محرم ها می دهند، و این کاملاً منطقی است. اسرار و ایات نهانی خداوند باید در وعاء پاک ریخته شوند وگرنه ظرف آلوده مظروف خود را نیز آلوده می نماید. انسانهایی که اسرار دریافت می کنند باید مکتوم باشند و جز به اذن الهی اسرار هویدا نکنند[۱] و نظم عالم را بر هم نزنند. اگر سنگریزه طلا کردن قاعده عام بود نیازی به مکتوم ماندن انسانهایی که چنین توانایی هایی داشتند نبود.
۱۸۲) انسان در لحظه ی تولد بالفعل از ناتوان ترین موجودات است اما ظرفیت خلیفه الهی را دارد. جنبه ها و قوای نباتی و حیوانی را دارد، اما ویژگی متمایز کننده او از سایر موجودات به عقل اوست. عقل را هم به معنای اعم آن می گیریم (شامل عقل تجربی، نیمه تجریدی، تجریدی و ذوقی/شهودی). علت موجده و مبقیه او هم خداوند متعال است. اختیار و اراده هم در وجود او قرار داده شده است (کما اینکه از قوای هاضمه و ماسکه و مولده و حافظه و متوهمه و متخیله و متفکره هم برخوردار است). از طریق ظرفیت قلبی هم می تواند با عالم غیب (الهی و الحادی) ارتباط داشته باشد. مسئولیت و رسالتی هم دارد که از طریق پیامبر درونی (عقل) و پیامبر بیرونی (انبیاء عظام) آن را دریافت می کند.
روش شناسی در مدل تکاملی و ارائه یک نمونه عملی برای خانواده
«مرحله پایه مهندسی تحقیقات در مدل تکاملی»
ردیف | معارف وحیانی | معارف نظری | معارف تجربی |
جهت | تعریف «موضوع» از نظر شارع مقدس حکم جهت: | روش تحقیق تکاملی (فیلسوف شناخت) | تعریف اجمالی از موضوع در ارتکازات (کارشناس موضوع شناس) |
مقومات | حکم مقومات «موضوع» – تعیین وضعیت مطلوب «موضوع» – تعیین کیفی اوزان تعالی در «موضوع مورد مطالعه» | خلاقیت و گمانه زنی ۱- الگوی وصف تکاملی در موضوع ۲- الگوی موضوعی تکاملی در موضوع مورد مطالعه ۳- الگوی عینی تکاملی موضوع مورد مطالعه (معادله عملی) | ۱- تحقیقات کتابخانه ای درمورد دستیابی به روند تحولات موضوع مورد مطالعه یا تحقیقات نظری ۲- تحقیقات تجربی (کارشناس موضوع شناس) |
تناسبات | حکم تناسبات (مطلوبیتهای مرحله ای) | تناسبات اجرا (تنظیم الگوی اجمالی جهت اجرا) | تنظیم الگوی عینی اجرائی (نسبت شرائط و مقدورات) |
محققین | با محوریت فقیه موضوع شناس کارشناس روش تحقیق و کارشناس تجربی در موضوع مورد مطالعه | با محوریت کارشناس روش و همکاری فقیه موضوع شناس و کارشناس موضوع شناس | با محوریت کارشناس موضوع شناس و همکاری فقیه و کارشناس روش |
«مرحله پایه مهندسی تحقیقات خانواده»
ردیف | معارف وحیانی | معارف نظری | معارف تجربی |
جهت | تعریف « بیت » حکم جهت: فی اذن الله – بیت فردی – بیت اجتماعی – بیت تاریخی | روش تحقیق تکاملی (فیلسوف شناخت) | تعریف اجمالی از خانه و خانواده در ارتکازات (کارشناس خانواده) |
مقومات | حکم مقومات «بیت» – تعیین وضعیت مطلوب «بیت» – تعیین کیفی اوزان تعالی در «بیت» | خلاقیت و گمانه زنی ۱- الگوی وصف تکاملی خانواده ۲- الگوی موضوعی تکاملی خانواده ۳- الگوی عینی تکاملی خانواده (معادله عملی) | ۱- تحقیقات کتابخانه ای درمورد دستیابی به روند تحولات خانواده یا تحقیقات نظری ۲- تحقیقات تجربی (کارشناس خانواده) |
تناسبات | حکم تناسبات (مطلوبیتهای مرحله ای) | تناسبات اجرا (تنظیم الگوی اجمالی جهت اجرا) | تنظیم الگوی عینی اجرائی (نسبت شرائط و مقدورات) |
محققین | با محوریت فقیه خانواده کارشناس روش تحقیق و کارشناس تجربی خانواده | با محوریت کارشناس روش و همکاری فقیه خانواده و کارشناس خانواده | با محوریت کارشناس خانواده و همکاری فقیه و کارشناس روش |
۱۸۴) چالش-پرسش های پیش رو در خصوص علیّت و علوم انسانی، که اندیشمندان اسلامی باید به آنها بپردازند عبارتنداز:
۱) تفسیر دانش متداول (پیش فرض ما در اینجا حاکمیت تفکر اثباتی در دانش متداول است) از اصل ضرورت علّی چیست؟ و چه انتقاداتی به آن وارد است؟
۲) باور به ضرورت تحول در علوم انسانی اسلامی، با کدام یک از ۳ موضع گیری (اصل ضرورت علّی و یا اراده انسان، و یا حاکمیت یک "باید اخلاقی"، کدام یک بر انسان نافذتر است)، مطرح شده در بحث علیّت (دیدگاه آیت ا… محسن اراکی)، هماهنگی بیشتری دارد؟ و یا
۳) باور به هر یک از این سه موضعی که آیت الله اراکی بیان می دارند در تفکر علمی محقق شناسا چه تاثیری دارد؟
۴) با تفسیر اصل ضرورت علّی به صورت رابطه ی یک طرفه و جبری، برای موارد نقض، چه تبیینی داریم؟
۵) اگر اصل ضرورت علّی به جبر تفسیر شود، آنگاه جایگاه اختیار قاعدتاً رنگ می بازد. آیا چنین تفسیری با اصل «لاجبر و لا تفویض» در تعارض نیست؟
۶) آیا با تبیین اصل ضرورت علّی به جبر به همراه تعریف علم به عنوان «کشف» (که در آن صورت شیء خارجی در ذهن منقش می گردد که از آن به انطباق کامل یاد می شود) تبیین پدیده های علمی غیر ممکن نمی شود؟ چرا که در هر دو تفسیر از اصل ضرورت علّی و تعریف علم به معنای کشف، هیچ جایگاهی برای اختیار انسان در نظر گرفته نمی شود. آیا کسب علم بدون اختیار انسان مفهومی دارد؟ در این صورت فرق ضبط صوتی که اراده ای ندارد اما در حال پخش یک سخنرانی علمی است با یک دانشمند چیست؟
۷) با تبیین اصل ضرورت علی به جبر، چگونه روابط متقابل مولفه ها، در مدل سیستمی قابل تبیین است؟
۸) با تفسیر اصل ضرورت علّی به جبر، چگونه تبیینِ تغییر و تحول و تدریج در پدیده ها قابل تفسیر است؟
۹) و بالاخره اگر اصل ضرورت علّی به جبر تفسیر شود، مسئولیت انسان و ثواب و عقاب الهی چگونه تبیین می شوند؟
۱۸۵) ضرورت علّی، به معنای اینکه هر اتفاقی بر مبنای یک دلیل (دلایل) مشخص است، قابل انکار نیست. در دنیای مدرن ابتدا دانشمندان علوم طبیعی به نقش ضرورت علّی پی بردند و آن را از طریق (البته بهتدریج) قوانین ششگانه، روشمند و عملیاتی کردند: ۱. ابطالپذیری، ۲.تکرارپذیری، ۳. از کار انداختن فرضیههای رقیب، ۴. قانون تیغ اوکام، ۵. قاعده ادعاهای خارقالعاده نیازمند شواهد فوقالعاده و ۶. قاعده همبستگی در برابر ضرورت علّی. کلیدیترین اصل این مجموعه همان اصل ضرورت علّی است. آنگاه متخصصان علوم انسانی نیز همین قوانین را به علوم انسانی سرایت دادند. شواهد نشان میدهد که تحلیل قضایا در دانشگاههای ما (دستکم در رشتههای علوم انسانی) بر اساس همان شش اصل حاکم بر دانش متداول مزبور است. قبلاً مطرح شد که در کنار قاعده ضرورت علّی، قواعد دیگری وجود دارد که دنیای سکولار، ادراکی از این قوانین ندارد و لذا در تحلیل مسائل دچار اشکال میشود. همچنین مطرح شد که اصل ضرورت علّی مدیریت و ربوبیت می شود تا انسان از هدف دور نماند. اینک به دهگانه زیر، که به ظاهر اصل ضرورت علِّی را به چالش می کشند، توجه نمایید:
- وجود حوادث خارق العاده و معجزات: شکافته شدن دریا با عصای حضرت موسی(ع)، سرد شدن آتش بر ابراهیم(ع) و شق القمر نبی مکرک اسلام (ص)، نمونههایی از مواردی هستند که ظاهراً با اصل ضرورت علّی مورد فهم ما تبیینپذیر نیستند. در قضیه کنده شدن درب قلعه خیبر توسط امیرالمؤمنین(ع) حضرت قسم خوردند که این کار را نه با نیروی مادی، بلکه با نیروی معنوی تحقق بخشیدند و باز قسم خوردند که اصلاً دست مبارکشان، درب را هم لمس نکرد؛
- مکاتب و اندیشمندان اسلامی (از جمله مکتب اصولی نجف و شهید صدر) مطرح کردهاند که اصل ضرورت علّی تنها در امور مادی (مثلاً علوم مهندسی) نافذ است و درباره انسان، اراده نافذتر از اصل ضرورت علّی است. آیتالله محسن اراکی[۲] میگویند اصل ضرورت علّی برقرار است اما رفتار انسان همیشه بر مبنای امور علّی نیست. بلکه بیشتر اوقات یک «باید اخلاقی» است که علت رفتار است. این دو دیدگاه نیز اصل ضرورت علّی را دستکم درباره انسان به چالش میکشند.
- قاعده «فسخ العزائم»: گاهی شما برای انجام کاری تصمیم میگیرید، تمام مقدمات را هم فراهم میکنید، همه امور هم به دقت پیشبینی و مهیا شده است و قاعدتاً باید اتفاق پیشبینیشده بیفتد، اما چنین نمیشود. گویا کسی هست که اراده شما را نقض و باطل میکند. این یعنی شما همواره فعال مایشاء نیستید. متون دینی از این پدیده به قاعده «فسخ العزائم» یاد میکنند که به معنای «فسخ کردن عزمها و ارادهها توسط خداوند» است. حضرت امیر۷ در این باره میفرماید: «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم»؛ یعنی خداوند را به وسیله فسخ شدن تصمیمها، گشوده شدن گرهها و نقض ارادهها شناختم (نهج البلاغه، ص۲۵۰).
اندیشمندان مسلمان معتقدند فسخ عزائم بهترین راه شناختن و رسیدن به توحید است؛ زیرا انسان مؤمن و موحد میفهمد که تمام تصمیمها در دست او نیست. اگر آنچه بنده خدا میخواست انجام شود انجام میشد، توحید حاصل نمیگشت. به نظر میرسد خداوند میخواهد با این قاعده به انسانها نشان دهد که ارادهای بالاتر از اراده فردی شما در کار است و به این ترتیب توجه فرد را از خودبینی به خدابینی معطوف میکند؛ وضعیتی که انسان با تفکر اومانیستی در آن متوقف شده است؛
- قضا و قدر الهی: اگر تنها ضرورت علّی مؤثر باشد، بحث قضای الهی زیر سؤال میرود. خداوند هر لحظه در کاری است و هر لحظه بر مبنای اعمال ما و ارادهای که اعمال مینماییم سرنوشتی جدید را رقم میزند. سرنوشت افراد دائماً در حال تغییر است و با هر عملی که ما انجام میدهیم، سرنوشتمان تغییر میکند. بنابراین عالم رهاشده نیست، بلکه خداوند است که عالم را اداره میکند و اگر خداوند بخواهد امری را محقق نماید، قاعده ضرورت علّی مانع از اعمال اراده الهی نمیشود؛
- اگر ضرورت علّی صرف حاکم بود، بسیاری از اوقات تحول روی نمیداد. برای مثال چه کسی میتوانست وقوع انقلاب اسلامی را در سال ۱۳۵۷ پیشبینی کند؟ بر اساس ظواهر امر، وقوع انقلاب اسلامی به دهها سال کار فرهنگی نیاز داشت. آیا تجربه شخصی شما، و یا اطرافیانتان، شما را دچار حیرت نمیکند که بر اساس محاسبات عادی، قاعدتاً برخی از امور اتفاق افتادهاند که با حساب معمولی نباید اتفاق میافتادهاند و برعکس؟ شاید مثال ساده آن در امر تهیه روزی برای همسر و فرزند و برخی تجارب فردی شما باشد؛
- اگر تنها ضرورت علّی کار میکرد، به وجود خداوند نیازی نبود. در این صورت اصل ربوبیت، که با آن هدفمندی و غایتمندی خلقت هم تضمین میشود، زیر سؤال میرفت؛ اما خداوند تنها علل مُعد (آمادهکننده) و مادی را کافی برای انجام یک اتفاق قرار نداد؛ بلکه خود را علت تامه قرار داد. بنابراین هستند مواردی که تمام مُعدات (مقدمات انجام یک عمل) جمع میشوند، لیکن چون اراده خداوند بر انجام آن کار نیست روی نمیدهند. برعکس اگر همه دنیا دست به دست هم دهند که یک اتفاق نیفتد، اما خداوند بخواهد که آن مورد اتفاق بیفتد، محقَق میشود. اگر جایگاه خداوند این قدر در اتفاق افتادن و یا نیفتادن پدیدهها مهم است، چرا ما در تحلیلهایمان مثل عالمان سکولار عمل میکنیم و اینقدر نسبت به نقش خداوند بیتوجهیم؛
- این تفسیر درستی از اصل ضرورت علّی نیست که تصور شود که با کنار هم چیده شدن مقدمات یک کار، لاجرم آن کار بایست انجام شود. ملاحظه میکنیم تا علت تامه (خداوند) اراده نکند، اتفاق خاصی نمیافتد. در منظر دین، خداوند علت تامه (تمام کننده) امور است؛ زیرا فرمود: لا مؤثر فی الوجود الا الله. پس ضرورت علّی نمیتواند تنها قاعده حاکم بر عالم باشد؛
- اجابت دعای مضطر: وقتی انسان به اضطرار برسد، خداوند دعای او را مستجاب میگرداند (نمل: ۶۲). این یک قاعده است و فرقی بین خواستههای دعاکنندگان نیست. در بسیاری از موارد، اجابت دعای مضطر با اصل ضرورت علّی که باید بر اساس ارتباط بین علت (اضطرار) و معلول (پاسخ مثبت به خواستههای افراد) باشد، برای ما قابل ادراک نیست؛
- رفتار انسان از طریق قاعده «خوف و رجا» ربوبیت میشود. خداوند انسانها را از مسیر خوف و رجا عبور میدهد و به توحید میرساند. اگر تنها ترس و وحشت بر عالم حاکم بود و یا اگر تنها امید حاکم بود و همه چیز سر جای خودش بود، انسانها به این اندازه رشد نمیکردند. خداوند انسانها را از بین خوف و رجا، عسر و یسر (سختی و آسانی) و جبر و اختیار عبور میدهد و به رشد میرساند. تحقیقات روانشناسی نیز تأیید میکنند که اضطراب شدید و عدم اضطراب هر دو مانعی برای یادگیری فراگیران هستند. اضطراب در حد متوسط، بهینهترین حالت برای یادگیری است. نظام هستی نظام احسن است و براساس قوانینی استوار است که بهینهترین وضعیت را دارد. عارفان بسیاری گزارش میکنند که آنقدر که در زمان قبض (محدودیتها و بسته شدن امکانات) پیشرفت کردهاند، در زمان بسط (وقتی که همه چیز در اختیار بود و کمبودی نبود) پیشرفت نکردهاند (مؤسسة فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، ۱۳۸۵).
خداوند در قرآن کریم از آزمایش انسانها سخن به میان میآورد: «آیا مردم پنداشتهاند که با گفتن اینکه ایمان آوردیم رها میشوند و هرگز مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟ ما امتهایی را که پیش از آنان بودند، آزمایش کردیم، خدا راستگویان و دروغ گویان را کاملاً میشناسد»(عنکبوت: ۲و ۳). برای این آزمایش نیز مواردی را عنوان مینماید: (ولنبْلُونکمْ بشیءٍ من الْخوْف والْجُوع ونقْصٍ من الْأمْوال والْأنْفُس والثمرات وبشر الصابرین) (بقره: ۱۵۵)؛ «و قطعاً شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جانها و محصولات میآزماییم و مژده ده شکیبایان را» (بقره، ۱۵۵).
برای رشد هر انسان آزمایشی مخصوص خود او تعبیه شده است. به عبارت دیگر خداوند برای هر یک از نفوس انسانی، مسیر رشد ویژهای را طراحی کرده است. اگر افراد از آزمایشها سربلند بیرون آیند، به رشد میرسند و اگر نتوانند، خداوند فرصتهای دیگر را فراهم میآورد. حتی خداوند به انسانهایی که اراده باطل در مسیر باطل دارند، کمک میکند (زیرا هیچ چیز بدون اراده خداوند در عالم اتفاق نمیافتد. این را مقایسه کنید با حاکمیت اصل ضرورت علّی، که پوزیتویستها به آن معتقدند). پس عالم به حال خود رها نشده است و ربوبیت میشود. مشکلاتی که سر راه انسانها قرار میگیرند بر اساس نوع تقاضا و نیت و اهداف فرد ربوبیت میشوند. این فرصت و اختیار برای انسانها وجود دارد که از طریق نظام تقاضا و امداد (تقاضا از خلق و امداد از خالق) مسیر تعالی خود را فراهم نمایند. این افراد می توانند به نسبت ظرفیت هایی که به دست می آورند امکان تصرف در فاعل های مادون را فراهم نمایند. بدیهی است جهت این تقاضا و امداد می تواند در راستای تقویت جبهه حق یا باطل باشد.
- جبر و اختیار: قاعده جبر و اختیار نیز در همین راستاست. اگر ضرورت علّی صرف بود، جبر پیش میآمد. قبلاً گفتیم که تمام سرّ رشد انسان (و برتر از ملک شدن انسان) در همین اختیار است. اگر اختیار کامل در کار بود، انسان به اومانیسم میرسید. مدیریت و ربوبیت خداوند براساس تقاضا و خواست افراد است که انسان را به تعالی میرساند. میزان تعالی انسان به نوع و سطح تقاضای او بر می گردد زیرا نظام ربوبی همواره متناسب با تقاضا و البته مصلحت نظام و فرد، یاری گر او خواهد بود.
۱۸۶) تعریف علم:
- تعریف علم در دو دستگاه علم دینی و علم رایج متفاوت است. درعلم دینی، خداوندبه همه امورآگاه است (بقره: ۲۳۱) و به انسانهای کامل این علم را آموخته است (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا، بقره :۳۱). بنابراین علم دینی باید به گونه ای تعریف شود که علم خدا و نبی مکرم اسلام (ص) در راس قرار گیرد.
- علم دینی اعم ازعلم تجربی است و دانشهای نقلی و عقلی (تجربی، تجریدی و شهودی) راشامل می شود.
۳) غایت علم دینی متفاوت از غایت علم رایج است. غایت علم دینی تقرب به خداوند و کسب مقام خلیفه الهی است.
۴) نظام موضوعات علم دینی، متفاوت از نظام موضوعات علم رایج است. چون غایت متفاوت است، بنابراین نیازهای فردی و اجتماعی برای نیل به این غایت متفاوت می شوند.
۵) تعریف متغیرها لزوماً در ۲ نوع علم یکسان نیست گرچه ممکن است اشتراک لفظی باشد. مثلاً در علم دینی، افسردگی اعم از افسردگی مذموم و افسردگی ممدوح است لیکن در علم رایج مطلقِ افسردگی، بیماری محسوب می شود.
۶) روش علم دینی اعم از روش تجربی است و روش های تعقلی (حِکمی)، شهودی و نقلی (اجتهادی و تفسیری) را شامل می شود.
۷) در علم دینی معیار صحتِ علم، اعم از تایید تجربی است و داشتن حجیت شرعی، کارآمدی و نداشتن تعارض با غایت علم را شامل می شود. همچنین مفهوم درست و غلط "معیاری" است و نه "هنجاری". معیار صحت در علم دینی، فعل و قول و سیره امام معصوم (ع) و یا منطق حاکم بر موارد مذکور است. نیز اصالت با واقعیت موجود نیست بلکه اصالت از آن سنت های لایتغیّر الهی است.
۸) در زمینه هایی که شرع مقدس حکم قطعی دارد مثل حکم ربا در اقتصاد، پژوهش برای تغییر حکم راه ندارد، گرچه می توان برای تبیین شکل های جدید آن و امور مربوط پژوهش را ادامه داد.
۹) در علم دینی، بررسی تاثیر متغیرها تنها در حد رفتار آشکار (کنش مشهود) نیست بلکه فراتر از آن تاثیر یک پدیده روی بینش و گرایش فرد و جامعه مدّ نظر قرار می گیرد. از نظر رتبی تاثیر گرایش (نیّت) مهم تر از تاثیر بینش و کنش می باشد.
۱۰) جهت گیری حل مسائل در دو دستگاه علمی با یکدیگر متفاوت است. در علم رایج، مسئله به نفع رفاه مادی حل می شود. در علم دینی هم حل مسئله (به منظور آرامش فرد و جامعه) و هم جهت آن (به سمت تقرب) مدّ نظر است. چنانچه واقعیت برخی پدیده ها در راستای سنّت های الهی نباشد وظیفه دستگاه علم دینی است که در آن بخش ها ورود کرده و به نفعِ تحققِ سنت هایِ الهی عمل نماید.
۱۱) منشاء علم در ۲ دیدگاه متفاوت است. در علم رایج منشاء علم، عالَم طبیعت است. در علم دینی علاوه بر آن از طریق مطالعۀ نفس (معرفت نفس) و مطالعۀ کتاب تدوینی عالَم (قرآن)، علم حاصل می شود. در علم رایج، منشاء علم زمینی، اما در علم دینی منشاء علم از عالَم بالا و تمرکز آن در جان نبی مکرم اسلام (ص) است. در علم دینی، از نظر رتبی، علمی که از عالَم بالا و جان نبی مکرم اسلام (ص) و فعال شدن جدول وجودی انسان بدست می آید نسبت به علمی که از طریق مطالعه پدیده ها از طریق عالَم خارج بدست می آید (علم حصولی) جایگاه بالاتری دارد (بدیعی، ۱۳۸۰). فلاسفه نشان می دهند که خلقت انسان و نظام تکوین هماهنگ با نظام تشریع و نظام الهی است. از این جهت شناسایی نفس انسانی می تواند موجبات دستیابی به اهداف خلقت، به عنوان بخشی از نقشه راه را فراهم نماید. از این رو، اگر بخش معرفت نفس مهم تر از شناخت نظام تشریع و تکوین نباشد کمتر از ان هم نیست. در این مورد گفته شده است انفع المعارف معرفه النفس.
فلاسفه نوعی اولویت بندی در دانش شناسی را مطرح کرده اند: در پایین ترین سطح مطالعات اشیاء بی جان، سپس نباتات، سپس حیوانات سپس انسان و سپس انسان کامل.
۱۲) در علم دینی، همه جنبه های مختلف یک پدیده، در عالَم و نشئه مادی دنیا هویدا نیست. خلقت از مراحل و عوالمی عبور کرده است که در وضعیت کنونی پدیده ها تاثیر می گذارد. عالَم دنیا، نازلترین نشئه حضور اشیاء و پدیده هاست (صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی). پس بنابراین باید راهی برای مطالعه پدیده ها در عوالم وجودی بالاتر یافت. عبور از عالَم ماده و طبیعت به عالَم ماوراء الطبیعه، از جمله کشف لایه های عمیق تر و اسراری که در تعالیم انبیاء (ص) نهفته است و کشف حقیقت محمدیه (ص) در حد توان و قابلیت قابل (انسان)، از جهت گیری های مهم عالِم علم دینی است. چیزی که در علم رایج مفهوم و جایگاهی ندارد.
۱۳) نکته کلیدی در خصوص منابع مختلف معرفت در علم دینی، ارتباط منابع مختلف معرفت با یکدیگر است. نباید شئون مختلف یک پدیده را از یکدیگر جدا کرد و آنگاه آن را مطالعه کرد. توضیح بیشتر آن که نمی توان دستاوردهای علم را از مبادی آن که عمده ترین آنها هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی است را جدا فرض نمود. دستگاهواره علمی یک مجموعه منسجم اعم از مبادی، اصول، اهداف و روش هاست که لاجرم باید تمام بخش های آن با هم از یک وحدت سِعِی و یکپارچه تشکیل شده باشند در غیر این صورت تشکیل یک نظامواره را نخواهد داد و لاجرم فرو خواهد ریخت. برای نمونه تقوی (۱۴۰۱) نشان داده است که دو رویکرد اثبات گرایی و اسلامی به علم، تا چه اندازه در مبادی هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی با یکدیگر متفاوت هستند (برای جزئیات به جدول ۱ مراجعه نمایید).
پی نوشتها و منابع:
موسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس (۱۳۸۵). بهار بی باران. تهران: شمس الشموس.
بدیعی، محمد. (۱۳۸۰). گفتوگو با علامه حسن حسنزاده آملی. قم: تشیع.
تقوی, سید محمد رضا. (۱۴۰۱). مقایسه مبادی رویکرد اثباتگرایی و رویکرد اندیشه اسلامی و تأثیر آن در تولید علوم انسانی. فصلنامه علمی پژوهشی قبسات،۲۷(۱۰۴)، ۲۵-۵۴. . doi: 02.104
۴ گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
[۲]. http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13960202000454