برخی دستاوردهای پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه شیراز (بخش پنجم)
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سید محمد رضا تقوی استاد دانشگاه شیراز و عضو پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی در یادداشتهایی به دستاوردهای پژوهشکده تحول دانشگاه شیراز پس از یک دهه تلاش پرداخته است که در ادامه قسمت پنجم آن را می خوانید:
قسمت قبلی یادداشت را اینجا بخوانید!
۵۴) تفکر در اندیشه علم دینی خود بنیاد نیست بلکه محور بنیاد است. محور هم خداوند و نبی مکرم اسلام (ص) هستند. بر اساس تفکر محور بنیاد، تفکر که فعل فکر است بعد از ذکر اتفاق می افتد، مطابق آیه ۳ آل عمران: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَیٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»؛ آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار. منطق ذکر قبل از فکر به این برمی گردد که وقتی قرار است تمام وجودت را در اختیار خداوند قرار دهی باید فکرت را هم در اختیار بگذاری.
۵۵) فرق ابعاد با مولفه ها آن است که ابعاد در یکدیگر تاثیر می گذارند و تاثیر می پذیرند که از آن به «وحدت ترکیبی یا سِعِی» یاد می شود. لیکن مولفه ها لزوماٌ این خاصیت تاثیر و ضرب شدن در یکدیگر را ندارند که از آن به «وحدت تالیفی یا عددی» یاد می شود.
۵۶) هر کاری در عالَم اتفاق می افتد با اذن خداوند انجام می گیرد. خداوند هم با قدرت یدی کار نمی کنند، بلکه با اراده کار می کنند (و هر امری به محض اراده کردن اتفاق می افتد کن فیکون. کن فیکون برای مومنین در قیامت هم صادق است. در دنیا هم کن فیکون برای اوحدی از افراد با «اسم اعظم» برقرار است). هر کاری هم در عالَم اتفاق می افتد با اراده خدا و به یکی از نام ها و صفات الهی بر می گردد. رحمان یکی از نام ها و صفات خداوند است و آن رحمت عام خداوند به تمام بندگان است صرف نظر از دین و آئین و رنگ پوست و نژادشان. یا رحیم هم رحمت خاص خداوند است که به مومنین به خداوند تعلق می گیرد و آن رحمت خاص الهی است. رحمت خاص نه از آن جهت که متعلق به افراد خاصی باشد. هر کس از اسامی یا نور و یا قدوس مدد جوید و به آن سمت حرکت نماید از این نسیم بهره می برد. بخشی از این اسرار هم در دانشی که از آن به "علم منایا و بلایا" نامیده می شود، یافت می شود. من جمله پیش بینی شهادت عمار و نوع شهادت ایشان توسط حضرت علی (ع).
۵۷) احصای چالشها و پرسشهای موجود در علوم انسانی اسلامی:
– در مطالعات تجربی، مشکل حجیت استقراء ناقص چگونه حل میشود؟ تبیین تجربه از حیث منطقی چگونه است؟
– تعارض بین دادهها که از یک یا چند روش مختلف پیش میآید چگونه حل میشود؟
– تفاوت عقل خودبنیاد و عقل تربیت شده در مکتب اهلالبیت: چگونه است؟ تعربف این دو واژه چیست؟ آیا میتوان شاخصههایی برای تشخیص بین آنها تعریف کرد، آیا میتوان ابزاری برای اندازهگیری آنها ساخت؟
– تبیین ارتباط حس و عقل و قلب چگونه است؟ آیا فضای فهم، تابع تبیین جداگانه حس و عقل و قلب است یا تابعی از عملکرد عجینشده منابع معرفت است؟ در پاسخ به این پرسشها، این منابع، مفید به نظر میرسند: تبیین ارتباط حس و عقل (کارآمد و بهشتی، ۱۳۹۳)، منزلت عقل در هندسه معرفتی (جوادی آملی، ۱۳۸۶) و نسبت عقل و وحی از منظر علامه طباطبائی (بهشتیپور، ۱۳۹۰).
– تدوین یک نظامنامه با جزئیات برای تعیین ملاک صحت گزارههای علمی در چارچوب علوم انسانیاسلامی چگونه عملیاتی میشود؟
– موضع علوم انسانی اسلامی در خصوص مواجهه انسان با تجربه (نشئه مادی حیات) با توجه به سه نوع مواجهه (سوژه- سوژه، سوژه- ابژه و سوژه- سنت) که گادامر مطرح مینماید، چیست؟ (گادامر، ۲۰۰۶).
– مرکز ثقل ورود ما به واقعیت چیست؟ اگر مرکز ثقل «نظام موضوعات» است، این نظام موضوعات چگونه تنظیم میشود؟
– آیا تکون معرفت یک نظام از بالا به پایین است یا یک فرایند از پایین به بالاست؟ و یا تعاملی است یعنی حرکت از پایین به بالا و برعکس است و دائماً همدیگر را تصحیح مینمایند؟ سازوکار این عمل چیست؟
– نحوه مواجهه با تجربه (واقعیت نشئه مادی) از دیدگاه اسلامی چگونه است؟ به عبارت دیگر تبیین ما از تجربه از حیث هستیشناختی چگونه است؟
– اهداف غایی انسان در دو بعد فردی (قرب الی الله) و اجتماعی (قرب اجتماع به خدا/ تمدن اسلامی) چگونه تبیین و تعیین میشوند؟
– فلسفه مضاف علوم و هر یک از رشتههای علمی چگونه حاصل میشود؟
– تنظیم فلسفه مضاف به علوم، باید مبتنی بر رشتههای آکادمیک متداول باشد یا باید ناظر به مقولههای علمی (فرهنگ، رسانه، خانواده و …؛ خسروپناه، ۱۳۹۳ الف) باشد؟
– نظام ارضا-نیاز متناسب با اهداف و غایات انسان چگونه تنظیم میشوند؟ چگونه اطلاعاتی که از متن جامعه میرسد، در تعدیل نیازها مشارکت و اثرگذاری میکند؟
– اولویتبندی برنامهها (اهداف بلندمدت، میانمدت، کوتاهمدت، نیازها و …) چگونه تنظیم میشود؟ شرایط اجتماعی، شرایط منطقهای و جهانی، استعدادها و آمادگیها، انگارهها، پیشانگارهها، فراپیشانگارههای افراد و… و همه دادههایی که از پایین بهدست میآید چگونه اولویتبندیها را تحت تأثیر قرار میدهند؟
– نظام ولایت چگونه در دستگاهواره علوم انسانیاسلامی وارد میشود تا ارتباط با واسطه فیض، در کل دستگاهواره تضمین شود؟
– تحریفات و خطاهای شناختی افراد چگونه فهم افراد را تحت تأثیر قرار میدهد و مانع ادراک صائب از پدیدهها میشود؟ برای آموزش، پیشگیری، کنترل و رفع (درمان) آن، چه تمهیدات/اقداماتی لازم میآید؟
– پرسش فوق عیناً در خصوص هیجانات نابسامان در افراد و تأثیر منفی آن در ادراک صحیح مطرح است.
– چگونه میشود فهم تجربی، فقهی، فلسفی و عرفانی از پدیدهها داشت، لیکن به یک نگاه کلنگر در مطالعه پدیدهها رسید؟ آیا منظر امام مبین (ع) نگاه بخشی، تجمیعی و یا سعی «کلنگری» به پدیدههاست؟
– آنچه از مطالعه پدیدهها به دست میآید، اعراض پدیدهها (فنومن) است. آیا دسترسی به جوهر اشیا (الهم ارنیالاشیاء کما هی) (نومن) امکانپذیر است. اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟
– آیا معیارهای صحت «کشف واقع» و «حق و باطل» قابل جمعاند؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟
– چگونه میتوان عوامل معد و/یا موانع در فرایند تکون علمی (رشاد، ۱۳۹۲) و/یا موارد مؤثر در ساختار تجربه را به صورت عملیاتی تعریف کرد؟ آیا میتوان شاخصههایی برای تشخیص هر یک از آنها احصا نمود؟ آیا میتوان ابزاری برای اندازهگیری آنها ساخت؟ برای آموزش، پیشگیری، تقویت عوامل معد و رفع موانع (درمان) چه اقدامات نظاممندی میتوان انجام داد؟
– چگونه میتوان به یک منظومه معرفتی با یک منطق عام فرانگر، که منطقهای خاص مربوط به روشهای مختلف تحقیق (روش تجربی، فلسفی، شهودی، وحیانی و…) را سرپرستی نماید، دست یافت؟
– خطرات، ظرفیتهای بالقوه و بالفعل و روشهای مهار سوبژکتیویسیم در دستگاهواره علوم انسانی اسلامی کداماند؟
– اگر مقولات فاهمه کانت منجر به علوم انسانی متداول گردید، چگونه مقولاتی میتواند منتهی به علوم انسانی اسلامی گردد؟
– تشابهات و تمایزات مقولات فاهمه کانت و اداراکات اعتباری علامه طباطبائی کداماند؟ چگونه میتوان از ادراکات اعتباری (علامه طباطبائی) علوم انسانی اسلامی تولید کرد؟
– چگونه میتوان از تجربیات دانشمندان اسلامی (به طور مشخص ابنسینا و سهروردی) برای ساختن یک دستگاهواره فکری (مرکب از دانشهای تجربی، عقلی و شهودی) سود جست؟
– چگونه میتوان از فلسفه مضاف، روش را استخراج کرد؟
– مبادی ارزششناسی و دینشناسی برای دستگاهواره علوم انسانی اسلامی کداماند؟
– مبادی ارزششناسی و انسانشناسی، ویژه هر یک از رشتههای علوم انسانی باید متمرکز بر روی چه مواردی باشد؟ برای مثال چه ارزشهایی باید برای انسان اقتصادی حاکم باشد؟
– آیا دستیابی به «مفاهیم پایه» برای هر یک از رشتههای علوم انسانی تابع سازوکار خاصی است؟
– مبادی فلسفی مؤثر در تولید علوم انسانی اسلامی کداماند؟
– چگونه از مبادی فلسفی، فلسفه مضاف علوم استخراج میگردد؟
– آیا میتوان به صورت پیشینی و بر اساس اهداف و غایات خاصی یک رشته علمی را تأسیس نمود؟
– اهداف و غایات پیشنهادی برای هر یک از رشتههای علوم انسانی اسلامی کداماند؟
– بازتعریف اهداف و غایات هر یک از رشتههای علمی، متناسب با اهداف و غایات انسان، چگونه صورت میپذیرد؟
– اهداف و غایات رشتههای علوم انسانی، در حال حاضر چه نیازهایی را در بعد فردی و اجتماعی انسان ارضا میکنند و چه نیازهایی را باید ارضا کنند؟
– برای دستیابی به اهداف و غایات رشته، نیز تأمین نظام نیاز و ارضاء در انسان، در هر یک از رشتههای علوم انسانی چه موضوعاتی باید مورد بررسی قرار گیرند؟
– ظرفیتهای موجود و مطلوب علوم اسلامی (خصوصاً فقه و اصول، فلسفه و کلام، اخلاق و عرفان) برای تحول علوم انسانی کداماند؟
– آیا نظریههای موجود در طبقهبندی علوم قادرند نسبت بین علوم، همینطور جهتگیری نظامواره علوم را به نحوی تبیین نمایند که شاهد انسجام؛ هماهنگی، هدفمندی، غایتمندی و جهتگیری وحدانی علوم باشیم؛ به نحوی که تمام این نظامواره بیکم و کاست در خدمت تحول علوم انسانی و به نفع جبهه حق در درگیری حق و باطل باشد؟ در همین زمینه چالشهای زیر مطرح است:
- آیا علوم (به صورت پیشینی) از ابتدا بر اساس نظامواره تشکیل میشوند؟ به صورت پسینی چطور؟
- ضرورت و امکان نظامواره شدن علوم پس از ایجاد (پسینی) را چگونه ارزیابی میکنید؟
- آیا طبقهبندی علوم با اهداف و غایات خلقت نسبتی دارند؟ آیا باید نسبتی داشته باشند؟ اگر بلی، چگونه نسبتی؟
- ضرورت و امکان تعیین نسبت بین طبقهبندی علوم و اهداف و غایات خلقت را چگونه ارزیابی مینمایید؟
- ضرورت و امکان وحدت علوم و ارتباط آن با بحث تحول علوم انسانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
- آیا ممکن است طبقهبندی علوم و معارف را بر اساس معارف مربوط به گرایش، بینش و کنش شکل داد؟ در این حالت، محور و جهت معارف به کدام سمت است؟
- آیا علوم جهتدارند؟ آیا ممکن است جهت نظامواره علوم به سمت «ظهور» تعریف شود؟
– با توجه به اینکه نافعترین معارف «معرفت نفس» دانسته شده است، جایگاه معرفت نفس در نظامواره علوم انسانی اسلامی کجاست؟
– آیا تجربه در نظامواره علوم انسانی اسلامی با تجربه در علوم متداول به یک معنی است؟ تجربه از حیث هستیشناختی در نظامواره علوم انسانی اسلامی چگونه تبیین میشود؟
– آیا علوم جهتدار هستند؟ آیا کشف (علم) بدون جهت ممکن است؟
– کدامیک از دو تعریف «کشف واقع» و «کشف جهتدار» برای علم معقولتر است؟ چرا؟
– آیا کاشفیت در برابر فاعلیت قرار دارد؟ ممکن است قابل جمع باشند؟ اگر بلی، چگونه؟
– آیا میان مفهوم کشف (علم)، قبل و بعد از کانت تفاوتی وجود دارد؟
– آیا میتوان گفت دیدگاه اسلامی هم به کشف جهتدار معتقد است؟
– آیا میتوان گفت هم دیدگاه اسلامی و هم دیدگاه کانت، کشف جهتدار را مطرح میکنند. تفاوت تنها در سمت و سوی جهت است؟
– آیا میتوان گفت کشف قبل از کانت هم جهتدار بود، لیکن کانت کشف جهتدار سازمانیافته را بیان کرد؟
– آیا علم امام (ع) نظاموار است؟ قول امام (ع) چطور؟ فعل امام (ع) چطور؟ اگر پاسخ مثبت است آنگاه نظامواره بودن علم وفعل و قول امام (ع) چه کاربردها و چه دلالتهایی برای علوم انسانی اسلامی (و بهویژه برای روششناسی) دارد؟
– بدیهی است برای موضوعات مربوط مثل گفتمانسازی تحول، جریانی (فراگیر) نمودن تحول، ساختاری کردن تحول، نهادینه کردن تحول، نحوه مدیریت تحول، آسیبشناسی تحول علوم انسانی، طبیعتاً چالشهای دیگری مطرح است که مجالی دیگر میطلبد.
۵۸) علوم حتماً بر پیش فرض هایی استقرار دارند. در هر نظامواره یا پارادایم علمی، پیش فرض ها ماهیت فلسفی یا دینی دارند. فیلسوفان علم بر این باورند که بررسی صحت و سقم پیش فرض های علمی در همان علم قابل بررسی نمی باشد چون از جنس علم به معنای رایج آن نیستند. بنابراین ما می توانیم از این مرحله عبور کنیم. نهایت ما می خواهیم بگوییم ما پیش فرض های خود را از وحی می گیریم. محل اشکال اینجا نیست. چون ابتناء تمام پارادایم های علمی بر پیش فرض های فلسفی استوار است. هیچ دو پارادایمی نیست که پیش فرض های یکسانی داشته باشند چون در این صورت یک پارادایم خواهند شد. در دایره ی علم (خصوصاً علوم انسانی) پارادایم های متنوع و متعددی وجود دارند و یا پذیرفته شده اند. شرط ورود به دایره ی علم جهانی، داشتن یک منطق قابل باور است که از طرف پارادایم جدید مطرح و از سوی پارادایم های رایج پذیرفته می شود. یکی از ملاک های پذیرش این منطق در دنیای کنونی آن است که این منطق (= پارادایم جدید) بتواند نشان دهد که نیازی را مرتفع می کند و یا در عمل کارایی دارد. بنابراین الان زمان ارائه ی آن منطق هست و پس از آن نشان دادن کارآمدی آن است. بدون ارائه یک منطق نمی توان ورود به دایره ی علم کرد. این کار آسانی نیست اما شدنی است. تاریخ علوم انسانی، رشد و سیر رویکردهای مختلف را این چنین معرفی می کند.
۵۹) چالش-پرسش های پیش رو در خصوص علیّت و علوم انسانی، که اندیشمندان اسلامی باید به آنها بپردازند عبارتنداز:
الف) آیا ارتباطی وجود دارد بین قبول داشتن اصل ضرورت علّی و باور به دانش متداول (پیش فرض ما در اینجا حاکمیت تفکر اثباتی در دانش متداول است)؟
ب) باور به ضرورت تحول در علوم انسانی اسلامی، با کدام یک از ۳ موضع گیری (آیا اصل ضرورت علّی بر انسان نافذتر است و یا اراده انسان، و یا این که یک "باید اخلاقی" حاکم است)، مطرح شده در بحث علیّت (دیدگاه آیت ا… محسن اراکی)، هماهنگی بیشتری دارد؟ و یا
ج) باور به هر یک از این سه موضعی که آیت الله اراکی بیان می دارند در زندگی شخصی و علمی محقق شناسا چه تاثیری دارد؟
د) آیا مستندات فوق از رابطه حتمی (علّی) و یا از رابطه مشروط صحبت به میان می آورند؟ اگر رابطه علّی است برای موارد نقض آن، چه تبیینی داریم؟
ح) آیا می توان از آیات و روایات زیر در تحلیل مسائل علوم انسانی استفاده به عمل آورد؟ اگر بلی، چگونه؟
ط) آیا این گونه روابط از نوع «ضرورت علّی» هستند که وقوعشان حتمی است یا وقوعشان مشروط به شرایط دیگری است و تنها به عنوان یکی از علل معدّه مطرح هستند؟