تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی/بخش اول
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، مباحث ذیل تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی است که به کوشش دکتر سیدمحمدرضا تقوی انجام شده است:
تبیین ۱: در نشئۀ مادی، تمام موجودات رو به سوی غایتی واحد دارند، و به شکل هدفمند و منسجم در حرکتند.
تمام موجودات حد یقف مشخصی دارند به جز انسان که مقام لایقفی را داراست. دستگاهواره علمی، زمانی می تواند کارآمد باشد که غایت و هدفی هماهنگ با کل هستی داشته باشد. برای این منظور:
الف) تمام علوم باید در خدمت اهداف غایی انسان باشند که از آن به جهت داری علوم یاد می کنیم. بنابراین ویژگی اصلی تمام علوم اعم از علوم آکادمیک، فقه و اصول، فلسفه و کلام، اخلاق و عرفان و سایر علوم، عبارتند از: کل نگری، انسجام درون هر دانش و انسجام با سایر علوم، هدفمندی، غایتمندی، و رو به سوی جهتی واحد (ظهور) می باشد.
ب) عوالِم وجودی واقعیت دارند و در هم تنیده اند. بر این اساس، عالَم عرش (نیت/ قلب) هدایتگر عالَم عقل، و عالَم عقل هدایتگر عالَم مثال/خیال و عالم حس (نشئۀ مادی حیات) می باشد. معنایی این حرف هم نه جداانگاری عوالِم مختلف حیات و نه جداانگاری مناشیء شناخت اعم از حس و عقل و قلب است. در مدل مختار، مولفه های کل، در واقع اجزاء منفرد از هم محسوب نمی شوند بلکه ابعادی محسوب می شوند که قابلیت ضرب در هم و تاثیر و تاثر در یکدیگر را دارند. به عبارت دیگر، هم عوالِم حیات و هم مناشیء ادراک باید یکپارچه و متقوم به هم تحلیل شوند.
ت) هر یک از علوم یک دستگاهواره هستند که در یک دستگاهواره بزرگتر، عملکرد مشخصی دارند. تا زمانی که الهیات نظامواره ای شکل نگرفته است، اخلاق و عرفان جهت دهنده، فلسفه و کلام (فلسفه به معنای عقلانیت شیعی) قوۀ متفکره، و فقه و اصول راهنمای ما در عمل می باشند. تشکیل نظامواره ی علوم انسانی اسلامی، ارتباط تام با نظامواره ی الهیاتی دارد. به عبارت دیگر، علوم حوزوی نیز شایسته است در یک نظامواره ی الهیات جایابی شوند.
د) جهت در دستگاهوارۀ علمی از مسیر تولی و تبری می گذرد. بنابراین دستگاهوارۀ علوم انسانی اسلامی در راستای تقویت جبهه حق عمل می نماید. لذا در این دستگاهواره هیچ علمی بماهو علم مطرح نیست. تمام علوم در خدمت یک جهت واحد معنا و مفهوم می یابند (علم نافع) و باید خود را در راستای همان هدف و جهت بازتعریف، بازشناسی و ویرایش و پیرایش نمایند. بنابراین نیازمند تعریفی جدید از طبقه بندی علوم هستیم.
تبیین ۲: مبادی علوم انسانی در زیست بوم ما باید مبتنی بر تجربه و عقل و وحی با مولفه های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی (تقوی، ب۱۳۹۵، ۱۳۹۹) باشد.
برخی اندیشمندان به درستی مطرح کردند که به مبادی سه گانه ی فوق، انسان شناسی و ارزش شناسی را نیز باید افزود. چنین مطرح شده است که فلسفه، مادر علوم است اما حد واسط فلسفه و تولید علم را علی القاعده باید فلسفه های مضاف به علوم (مانند فلسفه ی فیزیک، فلسفه ی روانشناسی و …) پر نماید. به همین دلیل در یکی دو دهه ی اخیر شاهد تولید فلسفه های مضاف به علوم متناسب با زیست بوم خودمان در کشور بوده ایم. لیکن در برابر فلسفه های مضاف به علوم این چالش مطرح است که فلسفه ای که مبتنی بر عقل انسانی و بدیهیات اولیه باشد، شاید برخی از مناشی شناخت را در بر نگیرد، قابل تکیه نباشد و حجیّت آن هم مورد چالش باشد.
برخی تاملات راقم را به این نتیجه می رساند که شاید فلسفه مضاف به امور (مانند فلسفه ی خلقت، فلسفه ی هستی، فلسفه ی دین و امثالهم) بتواند تکیه گاه محکم تری، در مقایسه با فلسفه ی مضاف به علوم، برای علوم انسانی باشند. از این حرف جدی تر، آن است که اساتید حوزوی ما دست به تهیه ی نظام الهیاتی بزنند که قطعاً هم فلسفه ی مضاف به علوم و هم فلسفه ی مضاف به امور، و هم سایر دانش ها و گنجینه های ولایی را به یک نظام یکپارچه تبدیل می کند. اگر علوم انسانی از دل چنین گنجینه ای خارج شود آنگاه تحول جدی در علوم انسانی را شاهد خواهیم بود. ضمن آن که نباید ارتباط جدانشدنی، ضروری و هر لحظه ای "وحی و عقل و تجربه" در یک نظامواره ی فکری را از یاد برد. قطعاً مبنای علوم نه وحی، نه عقل و نه تجربه به تنهایی خواهند بود زیرا در این صورت معادل نص گرایی، خردگرایی و تجربه گرایی عمل شده است. مدل مختار نقدی جدی با هر سه رویکرد دارد و مشی صحیح را در سهم بهینه هر یک از سه بعد وحی و عقل و تجربه می داند. سه بعدی که ارتباط متناوبِ متعامل با هم دارند، در هم تنیده، متقوم به هم و دارای تاثیر و تاثر روی یکدیگر، با محوریت قلب هستند.
تبیین ۳: انسان شناسی
واژگان و ابعاد مهم در مطالعه ی انسان شناسی را در دو جدول زیر ملاحظه نمایید. در مدل مختار، پدیده ها و انسان یک بعدی نیستند و لذا بهترین شکل برای تبیین پدیده ها، استفاده از ماتریس است. به عبارت دیگر، هر پدیده یک کلِّ منسجم فرض می شود که دارای ابعادی است. در بحث از کل، به جای استفاده از اجزاء و مولفه های کل، از ابعاد یک کل بحث می شود. زیرا اجزاء و مولفه ها می توانند به صورت تفریدی مطرح باشند اما خاصیت ابعاد این است که بیانگر ویژگی تاثیر و تاثر در یکدیگر هستند و می توانند در یکدیگر ضرب شوند. از آن جا که اجزاء بدون سه ویژگی کنشگری (فاعلیت)، ربط و تعلق به غایت؛ نمی توانند کل موثر (کنشگر یا فاعل) را بسازند لذا از واژه «ابعاد» استفاده می شود. این ابعاد نوعاً ضریبی از ۳ هستند. دلیل آن است که حداقل عواملی که می توانند یک کل را تشکیل دهند ۲ عامل و ربط بین آنهاست که مجموعاً ۳ عامل می شود. بر این اساس، چنانچه هر پدیده یک کل فرض شود حداقل تعداد عوامل برای توصیف یک پدیده (یا کل) ۳ عامل می باشد. این قاعده در دو جدول زیر در نظر گرفته شده است. هر چقدر تعداد عواملی که در تبیین یک پدیده استفاده می شود بیشتر باشد (مشروط بر رعایت قواعد کل سازی) آن پدیده با جزئیات بیشتری تبیین می شود. برای نمونه یک ماتریس ۳ در ۳ (معادل ۹ عامل) بهتر از ۳ عامل می تواند ابعاد متفاوت یک پدیده را در تبیین ملاحظه نماید. ۲ جدول را در فایل پیوست ملاحظه نمایید.
جدول ۱- جدول پایه مطالعات انسان شناسی
مجاهده | موضع گیری | جهت گیری | محورها | |||||||
اقتصاد | فرهنگ | سیاست | اقتصاد | فرهنگ | سیاست | اقتصاد | فرهنگ | سیاست | سطوح | |
مجاهده اقتصادی دولت | مجاهده فرهنگی دولت | مجاهده سیاسی دولت | موضع گیری اقتصادی دولت | موضع گیری فرهنگی دولت | موضع گیری سیاسی دولت | جهت گیری اقتصادی دولت | جهت گیری فرهنگی دولت | جهت گیری سیاسی دولت | دولت | |
مجاهده اقتصادی جمع | جهت گیری فرهنگی جمع | مجاهده سیاسی جمع | موضع گیری اقتصادی جمع | موضع گیری فرهنگی جمع | موضع گیری سیاسی جمع | جهت گیری اقتصادی جمع | جهت گیری فرهنگی جمع | جهت گیری سیاسی جمع | جمع | موضوعات |
مجاهده اقتصادی خانواده | مجاهده فرهنگی خانواده | مجاهده سیاسی خانواده | موضع گیری اقتصادی خانواده | موضع گیری فرهنگی خانواده | موضع گیری سیاسی خانواده | جهت گیری اقتصادی خانواده | جهت گیری فرهنگی خانواده | جهت گیری سیاسی خانواده | خانواده |
جدول ۲- عوامل محیط شناسایی انسان
چگونگی | چرایی | چیستی | محورها | |||||||
حس | ذهن | قلب | حس | ذهن | قلب | حس | ذهن | قلب | سطوح | |
چگونگی حس در دیدگاه الهی | چگونگی ذهن در دیدگاه الهی | چگونگی قلب در دیدگاه الهی | چرایی حس در دیدگاه الهی | چرایی ذهن در دیدگاه الهی | چرایی قلب در دیدگاه الهی | چیستی حس در دیدگاه الهی | چیستی ذهن در دیدگاه الهی | چیستی قلب در دیدگاه الهی |
الهی | |
چگونگی حس در دیدگاه التقاطی | چگونگی ذهن در دیدگاه التقاطی | چیستی قلب در دیدگاه التقاطی | چرایی حس در دیدگاه التقاطی | چرایی ذهن در دیدگاه التقاطی | چرایی قلب در دیدگاه التقاطی | چیستی حس در دیدگاه التقاطی | چیستی ذهن در دیدگاه التقاطی | چیستی قلب در دیدگاه التقاطی | التقاطی | موضوعات |
چگونگی حس در دیدگاه الحادی | چگونگی ذهن در دیدگاه الحادی | چگونگی قلب در دیدگاه الحادی | چرایی حس در دیدگاه الحادی | چرایی ذهن در دیدگاه الحادی | چرایی قلب در دیدگاه الحادی | چیستی حس در دیدگاه الحادی | چیستی ذهن در دیدگاه الحادی | چیستی قلب در دیدگاه الحادی | الحادی |
تبیین ۴: لزوم ادراک کلام حِکمی امام معصوم (ع)
از آنجا که دین برای هدایت مردم آمده است، طبعاً باید به نحوی سخن بگوید که مردم ادراک نمایند. اولیا و انبیاء الهی با ادراکی جامع از این اصل، متناسب با ادراک مخاطب با آنان سخن گفتهاند. بدیهی است که سخنان حِکمی امامان معصوم (ع) با امثال کمیل، ابوحمزه ثمالی، سلمان و همام، گرچه با همان سیاق دین، لیکن در قالب لایههای عمیقتری از دین ارائه شده است که اصطلاحاً کلام حِکمی امام معصوم (ع) گفته میشود. بنابراین نظریهپردازان علم دینی، اگر میخواهند تأثیرگذار ظاهر شوند، لاجرم باید با این بخش از معارف دینی ارتباطی عمیقتر برقرار کنند.
چنانچه بدون در نظر گرفتن تبیین انسان کامل از حقیقت اشیاء، صرفاً از منظر نشئه مادی به پدیدهها نگاه شود، حقیقت امور بهدرستی ادراک نخواهد شد. بنابراین تفاوت دیدگاه دینی، با دیدگاه سکولار آن است که دیدگاه سکولار، بدون توجه به واقعیات غیب، به تبیین پدیدهها میپردازد. لذا خروجی این نگاه، تبیین ناقص پدیدههاست. برای رفع این نقیصه، نیاز است که مفاهیم در سلسله طولی وجودی به گونهای هماهنگ با یکدیگر و هماهنگ با مستندات دینی استخراج شوند. این چنین نگاهی که در تجربه ی عینی قابل عملیاتی شدن هستند، تسهیل گر رشد فزاینده ی نفوس بوده، از بطن یا بطون پدیده ها برمی خیزد، و تاثیرگذاری آنها فراتر از زمان و مکان خواهند بود تنها نزد ولات تاریخی یافت می شوند. پس تبیین پدیدهها و یا ادراک نظام عالَم در علم دینی، به فراتر از عالم ماده کشانده میشود. از اینرو محقق علم دینی، به دادههایی فراتر از دادههای عالم ماده نیازمند میشود. برایناساس علم الهی و انبیای الهی، در جایگاه ارزشمند خود قرار میگیرند. حتماً برای ورود به دانش دینی نیازمند منطق (روش) خاص خود هستیم. ورود به دانش دینی حتماً مدل مند و روش مند خواهد بود. هر چقدر مدل ورود برای خوانش دانش دینی از منطقی قوی تر و گسترده تر برخوردار باشد، دریافت محقق به حاق مطلب، دریافتی عمیق تر و به اصل نزدیک تر است. منطق ارسطویی، منطق سیستمی و منطق اصالت ولایت سه نمونه از معروف ترین منطق هایی است که تاکنون ارائه شده اند. علم اصول متکفل ارزیابی این منطق هاست. علمی که در بعد زمان، با حفظ اصول دائماً بر توانمندی های خود افزوده است.
نمودارها را مشاهده کنید!
تبیین ۵: نسبت عالم غیب با انسان
نسبت غیب با انسان قرن ها مورد مباحثه فلاسفه بوده است. اجمالاً انسان در قوس نزول تکویناً از عرش به عالم قیامت و مثال و نشئه ی حیات تنزل می کند تا به نطفه برسد (مسیر انا لله) که بطور تکوینی و بدون تلاش انسان اتفاق می افتد. در قوس صعود، انسان باید همین عوالم را با تلاش خود طی نماید (مسیر انا الیه راجعون) و جزئیات دیگر. برای تبیین نسبت غیب با علوم انسانی، نیازمند تبیینی هستی شناختی از مبدا و هدف و غایت خلقت (انسان) هستیم که در دل خود تبیین انسان شناختی را هم دارد. هر وقت بحث از انسان شود پای بحثِ ویژگی های معرفت شناختی او هم به میان می آید. حال ظرفیت های مختلف انسان هست و رفتن به سمت هدف و غایت (شدن)، که این هم نیازمند بحث روش شناختی است. بلحاظ تطبیقی با دنیای سکولار اگر بخواهیم بنگریم، آنها بحث از توانایی های انسان می کنند و تلاش برای رسیدن به اهداف انسان خود بنیاد، که لزوماً منفی هم نیست. بلحاظ دینی، عالم به اندازه و با برنامه و برای هدفی متعالی ایجاد شده است؛ بنحوی که انسان از طریق نفی رذایل و تحقق فضایل، عالمی می سازد که تناسب با تکوین، تشریع و معرفت نفس دارد.
میزان جمع پذیری علوم انسانی به مثابه یک واقعیت عینی-اجتماعی و صفت ایمان به غیب در فاعل شناسا: انسان از نطفه شروع می کند، با خود ظرفیت هایی را می آورد اعم از سمع و بصر و افئده و البته الگوهایی فطری، که موجب می شود او را از بقیه موجودات مادون انسان متمایز سازد. ایمان به غیب، وصفِ چنین انسانی، بطور بالفعل نیست. هم غیب و هم انواع وجوه شهود به انسان عرضه می شود. نیروهای معاضد و معارض هم در درون و هم در بیرون درکارند. برآیند همه ی این امور است که جهت گیری فرد یا جامعه را مشخص می سازد.
گرچه به نظر می رسد برخی عوامل کارسازترند. اگر از دید اثبات گراها و رفتارگراها بنگریم، آن چنان که واتسن می گوید:"دو جین کودک به من بدهید و تعیین کنید که از هر کدام می خواهید چه جور فردی را تحویل شما بدهم و خواهم داد". اما به نظر می رسد دین اصالت را بیشتر به درون می دهد. بنابراین اراده و یا به قول برخی اصولیین، "بایدهای اخلاقی" در خصوص انسان تعیین کننده هستند. گرچه جناب آیت ا… رشاد به درستی تنوعی از عوامل درونی و بیرونی را بیان می کنند و عملکرد نفس بسیط انسانی را نهایتاً تحت تاثیر برآیند عوامل درونی و بیرونی مذکور می دانند (رشاد، ۱۳۸۲)، و حتماً زمان تحلیل های تک عاملی گذشته است.
اما حتماً عبارت "علم انسانی به مثابه یک واقعیت عینی-اجتماعی" پیش فرض های قابل تاملی را در بر دارد. یکی از این پیش فرض ها "ثابت فرض کردن واقعیت" است. در این صورت علم را باید برابر با کشف واقعیت دانست، که راقم قبلاً آن را مردود دانسته است. پیش انگاره ی مهم دیگر در خصوص این عبارت، اصالت دادن به واقعیت عینی بیرونی" است، که این هم مردود است. حتا دیدگاه های علوم انسانی رایج، مخصوصاً دو پارادایم هرمنوتیک و رویکرد انتقادی، چنین باوری ندارند.
بنابراین، اساساً قرار نیست، انسان واقعیت عینی-اجتماعی موجود را اصل قرار دهد و یا مطابق خواست خود ان را بنا کند. بلکه قرار است به میزانی که انسان قوی می شود و از هماهنگی حس، عقل و قلب برخوردار می گردد بر واقعیت هم تاثیر گذارد. انبیاء عظام نمونه هایی از افراد متصف به ایمان هستند که سازنده نقاط عطف تاریخ، در مسیر متصف کردن واقعیت های "عینی-اجتماعی" به ایمان هستند.
ادامه دارد … .