کتاب « ۹ گام تا نظریه پردازی در علوم انسانی اسلامی »
حجت الاسلام احمدحسین شریفی در کتاب «نظریه پردازی در علوم انسانی اسلامی» با اشاره به مفروضات معرفتشناختی و دینشناختی فرایند اکتشاف نظریه اسلامی را در ۹ گام تشریح کرده است.
«نظریهپردازی اسلامی در علوم انسانی» نوشته حجتالاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) پس از انتشار دو کتاب «مبانی علوم انسانی اسلامی» و «روششناسی علوم انسانی اسلامی» در اختیار اساتید و پژوهشگران این حوزه قرار گرفته است. با انتشار این کتاب سهگانه شریفی در حوزه فلسفه علوم انسانی اسلامی تکمیل میشود که منبع بسیار خوبی برای تدریس و پژوهش محققان این حوزه است.
وی در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد این اثر خود گفت: در فصل نخست این نوشتار کوشیدهام توضیحاتی درباره چیستی نظریهپردازی، اهمیت و ضرورت آن ارائه دهم و با نیمنگاهی به تعاریف بسیار فراوانی که برای «نظریه» مطرح شده است، سعی کردهام مراد خود را از نظریه و نظریهپردازی مشخص کنم. به اعتقاد بنده نظریه در علوم انسانی عبارت است از گزاره یا گزارههایی کلی و تعمیمپذیر که به توصیف، تفسیر، تبیین، پیشبینی، ارزشیابی و یا کنترل مسألهای از مسائل انسانی میپردازد، البته این گزاره کلی و تعمیمپذیر باید ویژگیهایی داشته باشد که در متن کتاب به تفصیل توضیح داده شدهاند.
وی افزود: در سه فصل بعدی به ترتیب سه مدل مشهور و تأثیرگذار در حوزه نظریهپردازی را مورد بررسی و تحلیل قرار دادهام: مدل توماس اسپریگنز که به «نظریه بحران» شهرت یافته است، مدل آنسلم استراوس و جولیت کوربین که با عنوان مدل «نظریهپردازی دادهبنیاد» شناخته میشود و مدل شهید سیدمحمدباقر صدر که با عنوان «روش نظریهپردازی واقعگرایانه» نامگذاری شده است.
این استاد مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) در مورد دلیل انتخاب این سه مدل هم تصریح کرد: اولاً ارزشمندی آنها و قوت و استحکامی است که در آنها مشاهده میشود؛ ثانیا تأثیرگذاری آنها و شکلگیری دهها تحقیق علمی با استناد به این مدلها بوده است و ثالثاً اعتقادی که در میان تعداد زیادی از نویسندگان اسلامی گسترش یافته است مبنی بر اینکه طی کردن جاده پژوهش بر اساس این الگوها میتواند ما را به نظریه اسلامی و تولید علم دینی برساند! ما در بررسی این سه مدل ضمن تأکید بر نقاط قوت هر یک از آنها، ضعفها و نقصهای آنها را نیز گوشزد کرده و هیچکدام را روشهایی مطمئن برای اکتشاف نظریه اسلامی ندانستهایم و البته در فصل پایانی با بهرهگیری از نقاط قوت هر کدام از این روشها، تمام تلاش خود را به کار گرفتهایم که حتی الامکان روشی کاملتر و بینقصتر برای اکتشاف نظریه اسلامی در علوم انسانی ارائه دهیم.
وی اظهارکرد: در فصل پنجم به تشریح و تحلیل عوامل زمینهای نظریهپردازی (اعم از عوامل ساختاری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، روانشناختی و اخلاقی) پرداختهایم. نکته مهمی که در این فصل تلاش کردهایم به خوانندگان منتقل کنیم این است که اولاً نظریهپردازی در علوم انسانی در بسترهای خاصی شکل میگیرد و علل و عوامل فردی و اجتماعی نه تنها در تولید نظریه که در کیفیت آن نیز تأثیر میگذارند و ثانیاً این تأثیرگذاری هرگز نباید در مقام داوری درباره نظریهها، نقشآفرین باشد. یک نظریه علمی حتیالامکان باید بتواند خود را از وابستگی به شخصیت و فرهنگ نظریهپرداز و همچنین شرایط محیطی و اجتماعی پیدایش نظریه جدا کند. این کار را میتواند با تبعیت از ضوابط منطقی و عقلی و علمی انجام دهد. به همین ترتیب، در سنجش ارزش یک نظریه و داوری درباره آن باید تعلقات فرهنگی و ارزشی را نادیده گرفت و بر اساس ضوابط علمی و عقلی به داوری درباره درستی یا نادرستی یک نظریه یا کارآمدی و ناکارآمدی آن پرداخت.
شریفی بیان کرد: در فصل ششم به بحث از نقش مبانی فلسفی در نظریهپردازی پرداختهایم. در این فصل نشان دادهایم که مبانی فلسفی (اعم از مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی و انسانشناختی) در ابعاد مختلف نظریهپردازی نقشآفرینی میکنند. اولاً در تعیین روش گردآوری و تحلیل دادهها آثار و پیامدهای خود را نشان میدهند؛ ثانیا در تعیین چارچوب مفهومی نظریه و خلق و ابداع مفاهیم جدید نقش خود را برجای مینهند؛ ثالثاً در تعیین هدف غایی به عنوان نقطه آرمانی حرکت علمی نظریهپرداز دخالت میکنند و رابعاً در شکلدهی به مؤلفههای مهم یک نظریه یعنی توصیف، تبیین، پیشبینی و کنترل هرگز نمیتوان مبانی معرفتشناختی و انسانشناختی را نادیده گرفت. افزون بر این، در این فصل نمونههایی واقعی و عینی را برای نشان دادن نقشآفرینی مبانی فلسفی در نظریههای سیاسی، روانشناختی و جامعهشناختی ذکر کردهام.