گفتگوی مکتوب حجتالاسلام حسینیان و دکتر تقوی
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، متن زیر بخش دوم بحث مکتوب بین حجتالاسلام محمدجعفر حسینیان و دکتر سیدمحمدرضا تقوی درباره رشد انسان است که از نظر شما میگذرد. در اواخر این بخش دکتر سید سعید زاهد زاهدانی هم وارد بحث میشود.
بخش قبلی این بحث را اینجا ببینید!
دکتر تقوی: به نظرم پاسخ به شش سؤال زیر میتواند در پیشبرد علوم انسانی اسلامی موثر باشد که معمولاً به سادگی از آن عبور میکنیم:
ا) حجیت عقل از نظر دین چه اندازه است؟
۲) حجیت استقراء از نظر دین کدام است؟
۳) اگر ما در قرن نوزده میزیستیم و الان که در قرن بیست و یکم زیست میکنیم و میزان دانشی که بشر در این مدت بدست آورده است و حقایقی که از آن پرده برداشته شده است و …. چه تفاوتی و تأثیری در نظریه پردازی و تدوین علوم انسانی اسلامی دارد؟ آیا رشد عقلانی بشر ارتباطی با تدوین علوم انسانی اسلامی در زمانه ما دارد؟ و اگر بلی، چگونه؟
۴) ورود به عالم علم در حال حاضر به منظور رقابت با دیدگاههای دیگر، و فراهم کردن زمینههای بین الاذهانی، به منظور تصحیح و تعدیل و تغییر مسیر دانش رایج، نیازمند چه تمهیداتی است؟
۵) دستیابی به علوم انسانی تاچه حد مربوط به حرکتهای از بالا به پایین (نظریه پردازی به گزاره) و تا چه حد مربوط به تلاشهای از پایین به بالا (گزاره به نظریه پردازی) میباشد؟
۶) جایگاه تجربه در ادراک پدیدهها، در تصحیح روندها و رویهها و حتی تصحیح و تکمیل معاییر صحت کجاست؟ و تا چه حد در عمل رعایت میکنیم؟
حجت الاسلام حسینیان: بحث حجیت عقل از مباحث بسیار کلیدی و مورد توجیه علمای بزرگ اسلامی بوده است در دیدگاه موجود حوزه عقل به عنوان یکی از منابع اصلی استنباط حکم شارع مقدس قلمداد شده است، به صورت خلاصه اگر بخواهیم بگوییم منابع حکم در در فقه ما ادله اربعه است. ادله اربعه به منابع چهارگانه معتبر فقهی برای استنباط احکام شرعی اطلاق میشود که شامل کتاب سنت عقل و اجماع میباشد اینها در مقابل ادله غیر معتبر است که شامل قیاس استحسان استصلاح تأویل میباشد، البته اخباریون از این چهار دلیل تنها به کتاب و سنت اکتفا کرده و عقل را از دایره استنباط خارج مینماید.
در مورد حجیت عقل بایستی عرض کنم که مشهور اصولیان عقل را در کنار کتاب و سنت به عنوان یکی از منابع استنباط قرار میدهند آقایان اصولی به این حکم عقل و شرع یک ملازمه قرار میدهند که البته این ملازمه را اخباریون قبول ندارند، معمولاً احکام عقلی را هم به مستغلات غیر مستغلات تقسیم میکند منظورشان از مستقلات عقلی دلیلی است که عقل به تنهایی و بدون کمک گرفتن از شرع حکم شرعی دست مییابد مثل حکم عقل به حسن عدل و اما غیرمستقلات عقلی منظور این است که عقل به کمک حکم شرعی به حکم شرعی دیگری علم پیدا میکند مثل حکم عقل به وجوب مقدمه وقتی که زی مقدمه واجب باشد.
مطالب فوق خلاصهای از از دیدگاه علماء اصولی از حجیت عقل است اما در دیدگاه ما نه نگاه اخباریون صحیح است ست که عقل را از هویت میاندازد و نه دیدگاه اصولین که عقل را در کنار کتاب و سنت به عنوان یک منبع مستقل برای استنباط حکم شرعی قرار میدهد بلکه دیدگاه ما نسبت به عقد دیدگاه روش است اساساً عقل به عنوان تنها منبعی که قدرت محاسبه و سنجش و ایجاد قوانین منطقی هم برای استنباط و هم برای تجربه و هم برای حالات روحی قابل طرح میباشد. بنابراین عقل منبعی برای صحت و سقم قواعد روشی است و اما حجیت این قواعد به کجا برم میگردد.
حجیت قواعد عقلی به همسویی و همگرایی با اهداف شارع مقدس است عقل ابزاری میسازد تا بتواند الزامات تحقق حکم شرع مقدس را بیابد صحت حکم عقل در ساختن قواعد هر کجا به تناسب متفاوت است به عنوان مثال در استنباط حکم صحت قواعد به این است که بتواند به راحتی و سهولت الزامات حداکثری خطابات شارع مقدس را بیابد صحت قواعد منطق در مرحله اجرا به سهولت در اجرا و عدم حذف حکمی از احکام شارع باشد.
در دیدگاه ما عقل ابزار عبودیت و بندگی است «العقل ما عبد به رحمان» عقلانیت در این دیدگاه همواره تحت پوشش گرایشها و فرهنگها حرکت میکند در این دیدگاه عقل جهت دار است و جهت خود را به ارزشهای حاکم برخورد میگیرد عقل در دیدگاه ما در نفس فهمیدن نیز مستقل عمل نمیکند بلکه پایگاه عقلانیت خود را بر تکیه به غیر خود قرار داده است. عقلانیت در این دیدگاه ناتوانی خود برف هم مستقل موضوعات اقرار مینماید که زمین تا آسمان با عقل خودبنیاد منطقه غرب متفاوت است عقل اگر در فهم متکی به خود باشد در همه امور این اتکا را حفظ میکند و لذا بی نیاز از دین میگردد در دیدگاه موجود عقل ارسطویی عقلی خودبنیاد است و لذا قضاوت در همه امور را بر عهده میگیرد و به گونهای پا جای پای دین میگذارد.
دکتر تقوی: اینکه فرمودید از دیدگاه اسلام عقل جهت دار است «العقل ما عبد به رحمان» و این معنا روبروی عقل خود بنیاد اومانیسم است کاملاً به جاست و موافقم، اما این که فرمودید: «عقل در دیدگاه ما در نفس فهمیدن نیز مستقل عمل نمیکند بلکه پایگاه عقلانیت خود را بر تکیه به غیر خود قرار داده است» اگر منظور در مواردی است که شارع مقدس اظهار نظر فرموده است بله شرع آمده است تا راهنما و مکمل عقل باشد. اما در فقره علوم آیا مساله متفاوت نیست؟ علم یافتن مجهولات این عالَم است. درست است؟ با توجه به این که بیان شده است که قران کتاب حل المسائل علمی نیست، به این سؤال برمی خوریم که چرا خداوند این همه مجهولات در عالَم قرار داده است تا انسان پاسخ آنها را بیابد؟ فلاسفه معتقدند میزان ابهامات و مسائل این عالَم بسیار عظیم است. واقعاً رمز و راز این ابهامات اعم از شکافتن کوچکترین ذره این عالَم، که زمانی فرض دانشمندان اتم بود اما جلوتر که رفتند به عناصر ریز تر رسیدند سپس به اربیتال ها رسیدند و امروز اعلان میکنند که قادر نیستند انتهای کوچکترین ذره این عالَم را بیابند.
حال سراغ بزرگترین عناصر به ظاهر مادی این عالَم برویم، یعنی سیارات و کهکشانها (گفتم به ظاهر مادی، چون فلاسفه قائل به وجود نفس برای کهکشانها هستند). هیچ کس تا کنون به انتهای این جهان مادی نرسیده است با وجودی که ماده حد دارد. این فضای پهناور که نه انتهای کوچکترین ذره و نه انتهای بزرگترین عنصر این عالَم پیدا نیست را در نظر بگیرید. البته خداوند فقط عرش الهی را عظیم تعریف مینماید. عظمت این نشئه به ظاهر مادی، حیات بسیار گستردهتر از آنی است که وصف آن رفت اما فعلاً مساله ما اثبات ان نیست. باز هم فلاسفه نشان میدهند که ابهامات و مسائلی که در این عالَم قرار داده شده است همه برای رشد و تعالی انسان است.
نشان میدهند که این ابهامات در عالَم قرار داده شده است تا انسان با حل آنها، به رشد عقلی برسد، چون خوراک عقل برای رشد کردن، حل مساله است، البته قبول داریم که رشد عقل هدف نهایی دین نیست اما دین حرفهایی جدی دارد که اهل تدبر و تعقل میتوانند به حاق آن آگاه شوند. از این رو رشد عقل یک هدف میانی محسوب میشود.
دو دیگر و جان کلام اینجاست که گفته اند میزان ابهامات این عالَم درست به اندازهی عقل بشر است و بشر میتواند تمام این ابهامات را پاسخ دهد (البته به کمک راهنمایان الهی). دلیل این است که اگر غیر از این بود خلق این عالَم بیهوده و عبث بود، چون این عالَم را برای رشد انسان آفریدند و اگر مسائل آن را بشر نتواند حل کند پس خلق عالَم به چه کار می اید و خلقت آن عبث خواهد بود که راه در حکیم علی الاطلاق ندارد، چون «از حکیم علی الاطلاق جز کار حکیمانه سر نمی زند».
برگردیم به این بخش از بیانات جناب عالی که میفرمایید «عقل در دیدگاه ما در نفس فهمیدن نیز مستقل عمل نمیکند بلکه پایگاه عقلانیت خود را بر تکیه به غیر خود قرار داده است». اگر این عقل را افریدند که فقط از ائمه اطهار (ع) تبعیت نماید و خودش مستقلاً مجال هیچ نوع حرکتی را ندارد، پس این ابهامات را یا باید ائمه (ع) حل میکردند که نکردند (البته با حساب و کتاب بر عهده انسان گذاشتند) و یا اساساً خلقت شگفتیهای خلقت نعوذ بالله عبث است چون به کار نمیآید، که باز هم رد میشود.
سه دیگر، این همه دعوت به دقت نظر در این عالَم (امثال أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت و …) که کتاب و سنت برآن تاکید و اصرار دارند و این همه جایگاهی که شرع مقدس برای تفکر و تامل قائل شده اند که گاهی یک ساعت تفکر را برابر با هفتاد سال عبادت (غیر واجب، برابر عمر یک انسان) دانسته اند فقط برای فهم کلام ائمه (ع) بوده است. پس با این حساب تمام علوم انسانی اسلامی را باید از کتاب و سنت استخراج کرد که تصور میکنم عمده علماء قائل به این نیستند. جسارت نباشد بنده تصور میکنم که با این تعریف، حق نعمت بزرگ الهی، عقل، ضایع خواهد شد.
بله اگر می فرمائید این عقل جهتدار است یا با عقل خودبنیاد مخالفید صد در صد درست میفرمایید اگر میفرمایید با این عقل باید بهشت بدست آید و انسانی که به کمتر از آن قانع گردد منزلت عقل را ضایع کرده است، اگر بفرمایید که تمام هم و غم انسان باید مصروف این شود که از این نعمت الهی در راستای تحقق اهداف اله استفاده نماید کاملاً درست است، اگر میفرمایید عقل باید روشمند و زمان مند و مکان مند و … برای شناسایی امور ورود نماید و … درست میفرمایید و کسی با این مطالب مخالف نیست.
اگر بفرمایید که عقل قواعد روشی و هر انچه که بتواند ابتدائاً از فرمایشات ائمه (ع) استفاده نماید را اولویت اول برای بستن کار علمی خود قرار میدهد و در طول مسیر هم متکی و امیدوار و منتظر الهامات و بارقههای الهی است و هیچ گاه به خودش بیش از خدای خودش اعتماد ندارد (که اگر چنین شد سر از سوبژکتیویسم دکارتی در میآورد و قس علیهذا)، البته که درست میفرمایید. اما بهتر نیست اجازه دهیم با رعایت این مسائل این عقل به حرکت درآید و برود ابهامات این عالَم را حل نماید و هم خود را قوت ببخشد و هم این کار را عبادت قرار دهد و به آلام انسانها کمک نماید.
در عین حال همان طور که گفتم رشد عقل هدف غایی دین نیست بلکه یک هدف میانی برای فهم بهتر عظمت الهی محسوب میشود و نباید از این هم غفلت کرد. رشد عقل کاملاً به کار دین میآید و انسانهایی که به چنین رشدی نرسیده اند طبعاً نمیتوانند مور خطابات اسرار بسیار مهم این عالَم باشند. یحتمل مسائل هنوز از آنچه تاکنون گفته امد بزرگتر و والاتر است تا جایی که علمای طراز اول عقل را از بسیاری از بخشهای سنت بالاتر میدانند که اجازه دهید وارد این قسمت نشوم که…. البته این احتمال هم هست که بنده منظور شما را به تمامه دریافت نکرده باشم و شما هم هم راستا با تمام این مطالب باشید.
حجت الاسلام حسینیان: مطالبی را که در رابطه با کارکرد عقل و منزلت و جایگاه آن در نظام تکوین و تشریع بیان کردید در بسیاری از موارد مورد تایید است جز بعضی از موارد کوچک که آن را عرض خواهم کرد حضرتعالی قبول دارید که عقل خودبنیاد میتواند از نظر عقلی و نه از نظر شرعی راه به جایی ببرد زیرا خود بنیاد بودن عقل به معنای ارائه ضوابط و کلیه ملاکات با تکیه به خود است. اولین سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که صحت ملاکات عقلی به کجا برمی گردد. آیا عقل در ارائه ملاکات اشتباه میکند یا نه آیا عقل در ارائه ملاکات صحت خود معصوم است؟ آیا غیر از چهارده معصوم دیگری را مطرح میفرمایید؛ اگر عقل امکان اشتباه حتی در مفاهیم بنیادین و ملاکات اصلی فهم خود دارد.
بنابراین صحت فهم اساساً مخدوش است. بنابراین باید به بیرون از خود عقل برگردد، اگر گفته شود که ممکن است یک عقل اشتباه کند اما عقول جمعی نوعاً اشتباه نمیکند این صحبت نیز مورد تردید است، زیرا عقل جمعی نیز ممکن است اشتباه کند اکثرهم لایعقلون بنابراین عقل بایستی برای اثبات و ثبوت صحت ملاکات خود باید به غیر خود تکیه کند اگر تا اینجا را قبول دارید که گامهای بعدی را برداریم و اگر قبول ندارید دلایل خود را بیان بفرمایید تا استفاده کنیم حقیر در مقام تلمذ نسبت به شما هستم و و قطعاً خیلی مطالب را فرا میگیرم.
بنده اجازه میخواهم یک جسارت خدمت استاد گرانقدر خود بنمایم و آن این است که در مقام مباحثه عقلی تکیه بر نظر اجماع علما بدون ارائه دلیل آنها قاعدتاً نمیتواند مطلوب باشد تکیه بر اجماع در ایجاد هنجارهای اجتماعی و هماهنگی مطلوب و ایجاد همجهتیهای سیاسی بسیار مطلوب است اما در مباحثات علمی تکیه به اجماع خلاف استدلال است در مباحثه صرفاً دلایل است که میتواند موثر باشد «نحن ابنا الدلیل».
دکتر تقوی: این که میفرمایید که «اگر عقل امکان اشتباه حتی در مفاهیم بنیادین و ملاکات اصلی فهم خود دارد بنابراین صحت فهم اساساً مخدوش است» مقدمهای درست دارد اما به نظرم نتیجه گبری آن اگر بخواهد به این بیانجامد که چون عقل امکان اشتباه دارد باید پر و بال عقل را ببندیم و مجال حرکت به او ندهیم، موافق نیستم، چون هرگاه عقل حرکت نماید ممکن است اشتباه نماید. اگر شب ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) پزشک حاذق مسیحی برای درمان حضرت میآورند در حالی که سه معصوم (بالفعل یا بالقوه) در صحنه حضور دارند آیا جز به معنی بها دادن به عقولی است که در مسیر فهم تلاش میکنند. به نظرم اگر در حرکت به صرف این که عقل ممکن است اشتباه نماید.
(در بخشهایی که شرع مقدس صامت است و نه در بخشهایی که بیان و حکم شرع مشخص است) بخواهیم محدودیت قرار دهیم، مانند این است که مانع این شویم که کودکی راه برود به صرف این که ممکن است زمین بخورد. چرا این اجازه را میدهیم برای این که اگر این کودک راه بیفتد انگاه اشکالات اولیه او در این مسیر اصلاً به چشم نمیآید نسبت به خدماتی که پس از آن به خودش و دیگران مینماید. بله یک جراح چشم هم ممکن است در زمان آموزش رزیدنتی اش و اولین عملهای جراحی اش آسیبهایی هم زده باشد اما ایا این مجوز را به ما میدهد عقلاً که این فضا را از وی بگیریم. بله! حتماً دادن این مجوزها باید با حساب و کتاب باشد اما اصل ان را که نمیتوان انکار نمود. اما این که میفرمائید «پایگاه صحت بنابر این باید به بیرون از خود عقل برگردد» را موافقم.
دکتر تقوی: به نظرم ارائه نظرات مکمل بحث بودند اما دلایل ارائه شدند، اما اگر اشاره مشخصتری بفرمایید بیشتر استفاده میکنم.
حجت الاسلام حسینیان: ما هنوز در مورد جایگاه عقل به افقهایی را که بایستی عقل در آن حرکت کنند و پروبال بگشاید صحبت نکردیم انشاءالله مفصلاً در این مورد که منزلت و ارزش عقل و کارآمدی آن در خدمتگزاری به دین جامعه تاریخ بشریت چیست مطالبی را بگوییم که قطعاً از جایگاهی را که دیدگاه مصطلح برای عقل قرار میدهد به مراتب بالاتر و تاثیرگذارتر باشد در این قسمت هیچ دلواپسی نداشته باشید فعلاً این سوال را پاسخ دهید که ملاک صحت عقل به کجا برمی گردد اگر به خودش برگردد که بایستی برای آن که بایستی آنرا معصوم بدانید و یا به بداهت برگزار کنید که معنای آن اتکاء به عقل جمعی است.
اگر این پاسخ روشن شود آن وقت با کمک همدیگر هم جایگاه عقل روشن میشود و هم کار آمدی و وظایفی که بر عهده اوست اگر عقل پایگاه فهمیدن باشد و اتکاء صحت آن به درون خودش برگردد هیچ فرقی نمیکند که ما در بخش صامت شرع مقدس و یا در بخشهایی که حکم شهر مشخص است به آن رجوع کنیم عقل ملزم است که در هر دو مورد نظر خود را بگوید یعنی در مواردی هم که شارع مقدس نظر دارد در آن موارد نیز نظر شارع را در دیدگاه خود و با رویکرد خود بیان میدارد. بنابراین هیچ تفاوتی بین محدوده شرع و غیرشرع وجود ندارد مثالهایی را که فرمودید همه قابل دقت و تأمل است منتها بعد از رسیدن به جایگاه عقل بایستی به تحلیل آنها پرداخته شود اول جای پای خود را محکم کنیم سپس به پاسخ به سوالات متعدد میپردازیم
دکتر تقوی: به نظر اینجانب مبناگروی، هماهنگی و کارآمدی.
الف) منظور از مبناگروی، تطابق گزاره عقلی با مبادی و مبانی نظامواره اعتقادی دین است که قاعدتاً ذومراتب است. به عبارت دیگر گزاره علمی باید در مرحله نخست در راستای تحقق بخشیدن به نظامواره ی اعتقادی باشد. در مرحله بعدی موید نظامواره ی اعتقادی باشد. در مرحله حداقلی، مغایر با نظامواره ی اعتقادی نباشد، البته در حال حاضر چنین نظامواره ای متاسفانه وجود ندارد و لذاست که ممکن است شما برای ده گزاره مختلف که گاهاً مغایر با یکدیگر هم باشند بتوانید مستندات دینی ارائه کنید، چون دین به صورت نظامواره تعریف نشده است. برای دستیابی به دستگاه واره یا نظامواره دینی تمهیداتی لازم است (مانند حرکت به سمت فقه نظامات و….) که موضوع بحث مستقلی است که تا حدودی در مقالهای که در اینجا مشاهده می کنید به آن پرداخته ام. (قبسات، بهار ۹۸).
ب) منظور از هماهنگی، سازواری کلیه گزارههایی است که در نظامواره دینی وجود دارد.
ج) منظور از کارآمدی این که گزارهها باید در ظرف زمان و مکان موثر باشند.
امیدوارم این مقدار منظور حضرتعالی را تأمین نماید.
حجت الاسلام حسینیان: مطالبی را که ذکر فرمودید ظاهراً به نظر میرسد که موضوع اصلی بحث مان را عوض کرده است ما به دنبال تبیین جایگاه عقل بودیم و اینکه آیا عقل قدرت تبیین و تعیین ملاک صحت خود را دارد یا نه اگر نظرتون به کفایت مذاکره در این موضوع هست مانعی ندارد در خدمتیم و اگر مایل به ادامه مباحثه در تعیین جایگاه منطقی عقل هستید تا بحث را ادامه دهیم، اجمالاً اینکه اگر عقل ملاک را خود تعیین میکند و بعد با آن ملاکی که خود تعیین کرده است صحت افعال خود را میسنجد پس بنابراین همه افعال خود را در نتیجه با ملاک خود ارزیابی مینماید، نتیجه ارزیابی بر اساس این مبنا کاملاً از پیش تعیین شده و روشن است.
دکتر تقوی: خیر! جناب استاد اصلاً منظورم عوض کردن بحث نبود. معیار صحت را خواسته بودید بسط دهم. مخلص کلام مخالف عقل خود بنیاد هستم. معتقدم دین راهنماییهای لازم، که با ان عقل و سایر ظرفیتهایی که انسان دارد و سایر منابعی که در اختیار اوست (مثل قرآن و سنت) را در اختیار بشر قرار داده است. خداوند هم ربوبیت و کمک میکند امام معصوم (ع) هم مراقبت مینماید بنابراین اگر انسان قصد کند که مسیر دین را بپیماید مدد خواهد شد و موفق میشود.
به نظرم بنیاد عقل و انسان بنا نهاده شده است که عبودیت نماید. حل ابهامات این عالَم کار عقل است که خود بزرگترین عبودیت است. از حل مسائل و ابهامات این عالَم انسان به عظمت خداوند پی میبرد. و وقتی این همه ظرافت و دقت عمل و برنامه ریزی و…. در عالَم ملاحظه مینماید به صورت طبیعی به کرنش میافتد پس عبودیت او آگاهانهتر میشود. هم خود شناسی و هم خدا شناسی او افزایش مییابد. و اگر غیر از این تحلیل، جناب عالی تحلیل دیگری از خلق و ایجاد ابهامات عالَم دارید بفرمایید تا استفاده کنیم. بعید می دانم در این بخشها با هم اختلاف نظر داشته باشیم.
اما بنده مخصوصاً این قسمت از بحث جناب عالی را متوجه نمیشوم که در زیر آمده است: «اگر عقل پایگاه فهمیدن باشد و اتکاء صحت آن به درون خودش برگردد هیچ فرقی نمیکند که ما در بخش صامت شرع مقدس و یا در بخشهایی که حکم شرع مشخص است به آن رجوع کنیم عقل ملزم است که در هر دو مورد نظر خود را بگوید یعنی در مواردی هم که شارع مقدس نظر دارد در آن موارد نیز نظر شارع را در دیدگاه خود و با رویکرد خود بیان میدارد بنابراین هیچ تفاوتی بین محدوده شرع و غیر شرع وجود ندارد».
مخصوصاً متوجه نشدم از کجای بیان مطلب در میآید که بنده باورم این است که ملاک صحت عقل را خود عقل می دانم. اینک هر جوری که صلاح میدانید ورود بفرمائید. اما ممکن است جنابعالی هم در خصوص ملاک صحت عقل موضع تان را بفرمایید تا مشخص شود موضع تفاوت در کجاست و چگونه باید به تفاهم رسید.
حجت الاسلام حسینیان: مطلب فوق در یک حصر عقلی مطرح میشود یعنی ملاک صحت مفاهیم عقلی یا به درون خودش بر میگردد که در این صورت عقل ادعای معصوم بودن را دارد و یا به بیرون خودش برمیگردد که نقل است است یعنی صحت مفاهیم عقلانی بایستی منطقاً به هماهنگی با نقل بازگشت نماید منظورم از نقل نیز صاحب نقل یعنی امام است به نظر من عقل خودبنیاد هیچ گاه منطقاً نمیتواند قضاوت در صحت فهم را به امام برگرداند اما دیدگاه حقیر این است که منزلت عقل تابع منزلت امام است نهایت تلاش عقل این است که صحت ارتباط فهم خود را با فهم امام حاکم بر خود تمام کند بنابراین همانطور که بیان کردید حل ابهامات این عالم کار عقل است اما با ملا کی که از امام در حل ابهامات و معضلات جهان خلقت دریافت میکند و در حل هیچ ابهامی صرفاً به خود تکیه نمیکند و نهایت تلاش خود را در هماهنگ کردن فهم خود از جمیع موضوعات آفرینش با ملاک آتی که امام بیان میفرماید دارد در این صورت عقل در جایگاه حقیقی خود قرار گرفته است یعنی منزلتی بعد از منزلت امام. اگر صلاح میدانید نظر خود را در در این باره که ملاک صحت عقل به چیست آیا به درون خود است یا به امام حاکم بر خورد ظاهراً بین این دو نگرش حصر وجود دارد و هر کدام را که بپذیریم الزامات خاص آن را نیز باید قبول کنیم نظر شریف حضرتعالی چیست؟
دکتر تقوی: همان طور که گذشت بنده ملاک صحت عقل را مبناگروی، هماهنگی و کارآمدی فرض کردم. همه آنچه جنابعالی در دو پیام قبلی فرمودید و بنده هم قبول دارم در همان ویژگی اول ملاک صحت یعنی مبناگروی خلاصه میشود. بله نهایت تلاش عقل باید این باشد که صحت ارتباط فهم خود را با فهم امام حاکم برخود تمام کند و حتماً منزلت عقل بعد از منزلت امام قرار میگیرد. تا اینجا که بحثی نیست. اما زمانی که برداشتهای مختلفی وجود دارد و هر کس برداشت خود را از سایر برداشتها به فهم امام نزدیک تر می داندچه میکنید؟ در این صورت نیازمند ملاک صحت دیکری هستید غیر از مبناگروی. که از نظر بنده هماهنگی یا انسجام است.
حجت الاسلام حسینیان: در مطلبی که فرمودید اگر چند برداشت از دین یا قول امام وجود داشته باشد در این صورت باید دید که آیا برداشتها هم جهت هستند یا نه. به عنوان مثال اگر یک برداشت برداشت هرمنوتیکی از دین یا گزاره دینی مطرح شده است و برداشت دیگر برداشتی است که با مبانی استنباط سازگاری بیشتری دارد در این صورت مسلم است که برداشتی که نسبت بیشتری به کلام وحی دارد او برتر است، حال اگر چند برداشت همسو از یک گزاره دینی وجود داشته باشد ملاک اصلی برتری هر کدام نسبت به دیگری عرضه آن در محفل علما آن فن است مانند نظریه و فتوای راکه یک مرجع تقلید در درس خارج خود در بین علما و فقها مطرح میکند که در چنین صورتی است اگر آن نظریه اشکال جدی به آن وارد نشود قابل قبول و به عنوان فتوا مطرح میشود.
منظورتان از مبناگرایی چیست؟ آیا برای مبنا ملاک دیگری را مطرح میکنید صحت و سقم مبنا کجا تمام میشود؟ آیا صحت مبنا به هماهنگی با قول و فعل امام است یا به قواعد خودساخته منطق؟
دکتر تقوی: فرمودید «به عنوان مثال اگر یک برداشت برداشت هرمنوتیکی از دین یا گزاره دینی مطرح شده است و برداشت دیگر برداشتی است که با مبانی استنباط سازگاری بیشتری دارد در این صورت مسلم است که برداشتی که نسبت بیشتری به کلام وحی دارد او برتر است» همین برتری و نسبت بیشتر با کلام وحی، اگر هر دو دیدگاه مستنداتی داشته باشند چگونه مشخص میگردد؟
آیا راه حل اصولیتر این نیست که به جای مقایسهی دو گزاره، مقایسه گزاره مورد نظر با گزارههای نقیض در نظامواره ی اعتقادی انجام شود و در واقع معیار هماهنگی باشد؟ تا وقتی گزارههای دینی تک تک تحلیل میشوند این شبهه و چالش و تنش همیشه وجود دارد. واقعاً جناب عالی که سالها در حوزه تشریف دارید و از نزدیک شاهد بوده اید به این طریق که میفرمایید چند درصد از افراد واقعاً تغییر موضع داده اند؟ چون هر کس دلایل خود را می اورد. اما اگر یک طرف بحث نشان دهد که انچه شما میگویید با فلان و فلان و فلان مبحث روایی یا قرآنی ناهماهنگ است و شما چگونه از این مطلب دفاع میکنید؟
دکتر زاهد: سلام بر دو برادر بزرگوار. بسیار استفاده کردیم و لذت بردیم از مباحث شما. اگر حاج آقا اجازه دهند من در پاسخ مطلب جناب آقای دکتر تقوی این جا به عرض برسانم که روشهای استنباط دینی خود ملاک صحت دارند. با توجه به ملاک صحت روش استنباط میتوانیم بین بیانهای مختلف نسبت تعیین کنیم و یکی را برتر بدانیم. همان طور که در علوم موضوعی با توجه به روش تحقیق محقق میتوانیم بین محققهای گوناگون برتر را تعیین کنیم. کسانی که در علم فضلی دارند میتوانند بین دو عالم برتر را تعیین کنند.
از همین جا میتوان استفاده کرد و گفت همان شاخصی که با آن در روشهای استنباط برتری عالمی را بر دیگری معین میکنیم، ملاک شناختی خارج از عقول آن علما است که به ما کمک میکند برای مقایسۀ آنان. در روشهای موضوعی هم همین طور است. امروز با توجه به ملاک صحت علوم تجربی که بنا را بر آمار و اکثر قرار داده اند قواعد آماری هستند که ملاک صحت کاربرد عقل میشوند. بنابراین در علوم امروز هم ملاک صحت عقل، خارج از آن قرار دارد. برای ما که به دنبال موضع شناسی دینی هستیم این ملاک صحت به اکثر بر نمیگردد بلکه به نظر امام بر میگردد. بنابراین آن ملاک خارج از عقلی که ملاک صحت کاربرد عقل میشود امام است. حال این امام چه میگوید بر میگردد به علمای امام شناسی که ملاک صحت تشخیص آنان در بیان امام، همان مطلبی است که در بالا آمد.
از این روست که می گوئیم موضع شناسی ما در دانشگاه نیازمند دانش مافوقی است که در حوزههای علمیه میباشد. روشنفکران دینی برای این که این وابستگی به علمای دین را نداشته باشند در علم آنان شک میکنند و قرائتهای مختلف را مطرح میکنند و نهایتاً به اعتقاد به عقل خود مختار مبتلا شده اند.
حجت الاسلام حسینیان: من به صورت خلاصه چند نکته را درباره پاسخ به سوال اول حضرت آیت قوی در مورد حجیت عقل عرض میکنم و سپس پس به نظرم کفایت صحبت پیرامون سوال اول و بعد از آن به بررسی سوال دوم یعنی حجیت استقرا از نظر دین بپردازیم البته هر طوری که صلاحدید اساتید معظم است ما در خدمتیم.
سوال اصلی در بحث حجیت فهم به این است که عمل سنجش و فهمیدن چگونه میتواند متعبد شود حجیت فهم یعنی بندگی فهم یعنی بعبد شدن عقل یعنی تقوا در نفس عمل سنجش نه اینکه عقل بیاید و موضوع سنجیدن خود را از دین بگیرد بلکه در نفس سنجیدن خود چگونه متعبد باشد سوال اصلی اینجاست یعنی آیا در فهم کتاب و سنت عقل من حد واسطه است یا اینکه پایگاه این وساطت به ایمان برمیگردد و عقل ابزار ایمان است عقل میتواند خود را در فهمیدن مستقل بفهمد یعنی می فهمد که نمیتواند مستقل بفهمد این فهم به استقلال عقل است یعنی ناتوانی و عجز خود را می فهمد و بعد از این فهم این که باید بنابراین به ولی بالاتر متکی شود این کار عقل است و در فهمیدن این دو گزاره به خود متکی است در چنین صورتی عقل در نفس قوای سنجشی خود تسلیم شده است.
حال با تکیه به این دو گزاره عقل میتواند قواعد را تأسیس کند چه رسیدن به قواعد سلبی است نه اثباتی بنابراین نقطه شروع ما از اصول غیرقابل انکار است یعنی مفاهیمی را که عقل نمیتواند آنها را انکار کند مانند تغایر فی الجمله تغییر فی الجمله هماهنگی فی الجمله و الا آخر و این بسیار متفاوت است از نقطه شروع منطقی که مفاهیم اولیه خود را بر بداهت استوار میکند. تا اینجا بعد از اثبات ناتوانی عقل در نفس سنجش مقدماتی را برای ساخت مفاهیم اولیه منطقی خود عرض کردیم که اگر لازم دانستید بحث را ادامه میدهیم لب مطلب در این قسمت این است که حجیت بین ما و خدا صرفاً وحی است و عقل باید در تعامل و در فهم وحی دقت کند و در نفس عمل سنجش خود نیز اعتراف به رسالت انبیا داشته باشیم.
دکتر تقوی:
چنین آموختم:
۱) عقل انسانی هر چقدر عظیم و شریف باشد از نفس انسانی عظیمتر و شریفتر نیست و اگر نفس انسان با عبودیت به تعالی میرسد حتماً عقل انسان هم که زیرمجموعه ی نفس انسانی است از همین طریق به تعالی میرسد.
۲) انسانهایی که توفیق این را داشته اند که عقل را در افقهای بالاتر و والاتری به پرواز درآورند چنانچه نتوانند ملازمت جهت گیری تلاشهای عقلی و علمی شان را با جهت گیری امام حی تمام نمایند تضمینی برای درستی تلاشهایشان وجود ندارد.
۳) اگر به دنبال هماهنگی حس و عقل و قلب هستیم یحتمل هماهنگی هر سه مولفه حول محور «تعبد» مهمترین محور هماهنگی باشد.
از هر دو برادر بزرگوار جناب دکتر زاهد و به خصوص جناب حجت الاسلام حسینیان به خاطر مشارکت شان و کمک به پیشبرد بحث تشکر میکنم، چون بنا فعلاً بر توافق روی کلیات است بنده هم با کفایت بحث در این قسمت موافقم. از جناب حجت الاسلام حسینیان درخواست دارم چنانچه موافق هستند در خصوص حجیت استقراء مواضع شان را بفرمایند تا ضمن تلمذ، سوالات را هم خدمتشان مطرح کنیم.
حجت الاسلام حسینیان: اینکه عبودیت بخواهد در نفس عمل سنجش حضور پیدا کند، به معنای این است که ایمان محور ارتباط عقلانیت و وحی میشود منظور از ایمان یعنی اصل بودن عقل عمل نه عقل نظر در فهم کلام شرع دیدگاه ما چون از شدن و حرکت حکایت میکند، درست برخلاف دیدگاه رایج که عقل نظر حاکم بر عقل عمل است همواره عقل نظر که محور قوای سنجشی است در مرحله بعد از عقل عمل که مبتنی بر ایمان و سپس اراده شکل میگیرد در این صورت است که من عمل را در حرکت فکری به کار میگیرم یعنی ایمان را برای سامان دادن به نحوه فکر کردن کار میگیرم.
جمع بندی خوب و مورد قبولی است.
ادامه دارد…