یک پژوهشگر: اخلاق و جامعه بدون یکدیگر نمیتوانند تعین داشته باشند
به گزارش پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، چندی پیش که کلیپی از سخنرانی دکتر خدایاریفرد، رئیس پیشین دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران، در دفاع روانشناسانه از بیحجابی پخش شد. همه سخن وی این است: «تا زمانی که کسی با چادر و روسری میآید، این خودش است و کسی که بدون چادر و بدون حجاب میآید این هم «خودش» است و این، برای سلامت روان اجتماع بیشتر به نفع جامعه است تا اینکه یک چیز دیگری از خودمان به نمایش بگذاریم.» در ادامه پاسخ محمد وحید سهیلی پژوهشگر و نویسنده به ایشان را با هم میخوانیم:
دکتر خدایاریفرد در سخنانی به نقد امکان تقنین در باب مسئله حجاب و آنچه خود حجاب اجباری مینامد؛ پرداخته است. مفهوم محوری ایشان ایده «خودت باش» است. اما وقتی از «خود» سخن میگوییم ناگزیر و ناگریز است که مفهومِ «خود» و منطق فهم آن را مشخص کنیم و این بحثی فراتر از سطح مباحث روانشناختی است که اگر پاسخی روشن و تفصیلی نیابد؛ بحث به یک بیانیه پر از ابهام و مغالطه فروکاسته میشود. از چند جهت تأمل در مفهوم «خود» نقشی تعیین کننده در استنتاج نهایی دارد. در اینجا به این موراد و ثمرات آن اشاره میکنیم.
پرسش اول این است که چنان چه هر کسی خودش باشد و نیرویی وحدت بخش به این هستیهای متفرد وجود نداشته باشد؛ آنگاه چه امری این نقاط متفرد را به یکدیگر پیوند خواهد داد؟ در این ایده فقط بر تکثرافراد تأکید شده و منطقاً نقطه وحدتی متصور نیست. اگراز این بحث هستی شناختی بگذریم که تکثرها بدون جهت وحدت قابل درک نیستند؛ باید گفت این نوع طرح ایده تفرد به نفی ایران خواهد انجامید. پس باید به دنبال عامل وحدتی باشیم که هویت ایرانی را میسازد. این عامل وحدت همانی است که در تاریخ تکوین یافته است. لازمه این سخن آن است که باید امورد متفرد را در تاریخ و وجه تاریخی ببینیم و برای تاریخ نقشی قوام بخش در هویت قائل باشیم. اما کدام تاریخ و با چه منطقی؟ اگر تاریخ بر مدار تصادف عمل کند، یعنی این نقاط با خطچین به هم متصل شوند و این یعنی افرادی که در معنای حقیقی هیچ پیوند تاریخی ندارند بلکه به صورت تصادفی در تقاطعهایی نسبت به هم قرار گرفتهاند، اما اگر تاریخ امری واجد معنا و منطق ویژه خود باشد. آنگاه خواستههای متفرد ذیل منطق آن تاریخ قرار خواهند گرفت و با آن معیار خود را باید تطبیق دهند. توضیح آنکه آنکه اخلاق گرچه تصمیم شخص منفرد برای عمل در موقعیت مکانی-زمانی خاص است که در روابط با دیگران شکل میگیرد، اما این تفرد به معنای تباین اخلاق با سیاست مدن و مرزبندی دقیق حوزه اخلاق با امر اجتماعی نیست. جامعه مصدر اخلاق فردی نیست اما عمل اخلاقی در آن صورت میگیرد و بدون آن نمیتواند صورت بیابد. لذا شرط اخلاقی بودن درک وضع موجود و آشنایی با امکانهایی است که در جهان سوم که اجتماعی است ظهور و بروز مییابد. لذا اخلاق و جامعه بدون یکدیگر نمیتوانند تعین داشته باشند. از همینرو نیز ابن مسکویه و لویی اشتراوس کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسوط را کتابی در باب سیاست میدانند.(۲)
نظریه جهانهای اجتماعی دکتر حمید پارسانیا نیز همین دیدگاه را بیان میکند، یعنی در کنار تأیید هویت فردی آن را ذیل جهان اجتماعی متعین میداند. در این فرض انسان ایرانی، انسانی است که هزار سال زندگی خود را بر مدار دین و اسلام تعریف کرده و ارزشهای دینی مقوم این هویت تاریخی شده است. نمود این هویت تاریخی در نظام تقنین اتفاقاً عینِ خودآگاهی انسان ایرانی است. به بیانی دیگر تلاش برای خود بودن انسان ایرانی است. در مقابل کسانی که کنشهایی در مقابل این هویت تاریخی از خود بروز میدهند، نسبت به خویشتن خود و هویت تاریخی خود دچار انقطاع و گسست شدهاند و البته باید با تبیین دقیق علل این گسست را در درجه اول مشخص کنیم و سپس برنامه ریزیهای فرهنگی این فصل را به وصل مبدل سازیم.
یا نوع پوششی که افراد انتخاب میکنند؛ واقعاً محصول تفرد و خواسته فردی است یا محصول انسان انفعال نسبت به عوامل بیگانهای که خود را بر جهان اجتماعی و تاریخی به ابزارهای گوناگون تحمیل کردهاند؟ به تعبیری دیگر آیا واقعا بی حجابی خواست حقیقی افراد است و از بُن اراده آنها برخواسته یا عوامل اجتماعی، حجاب فرد با خود شده و تحمیلی است که به از خودبیگانگی انجامیده؟ آقای دکتر قائمی نیک در مقاله «عصر تصویر بی حجابی و بیحجابی اجباری بررسی وضعیت تصویر بی حجابی در دوره پهلوی دوم»(۱) این نحوه از اجبارِ بی حجابی را تبیین کردهاند. امروزه نیز میتوان این مسیر را در گرایش برخی افراد به کشف حجاب مشاهده کرد.
اگر از بحث نسبت جهان تاریخی و اجتماعی با خود بگذریم؛ خودِ این فردیت نیز دستخوش تغییرات و سیالیت است. پرسش اساسی اینست که کدامیک از این «خود»ها ملاک و معیار است؟ این پرسش منحصر در مسئله پوشش هم نیست. امروزه برخی از طرفداران آزادی در حوزه تعیین جنسیت نیز به همین خواست فرد و حق انتخب تکیه میکنند. منتقدین این دیدگاه بر آن هستند که فرد در چه سنی میتواند در مورد حق حسنیت خود- بر فرض پذیر این مبنا- اقدام کند؟ آیا کودکان کمتر از ده سال یا کسی در ایام نوجوانی است این حق را دارد؟ این پرسش از سوی طرفداران حق تعیین جنسیت بی پاسخ مانده است. در اینجا نیز همین چالش وجود دارد.
اگر کسی امروز تصمیمی گرفت و بیست سال بعد به این نتیجه رسید که آن خواست صحیح نبود و اصلاً در آن محدوده سنی در موقعیت انتخاب صحیح نبوده؛ چه کسی زمان از دست رفته را به او بازخواهد گرداند؟ اما اگر ذات و خودی حقیقی برای «خود» قائل شدیم؛ آنگاه هر تصمیم و خواستی، خواست حقیقی نخواهد بود و نیازمند به عرضه مستمر خواهشها و امیال با خود حقیقی هستیم. این خود حقیقی همان چیزی است که در ادبیات دینی فطرت نامیده میشود. اندیشه دینی بنیان تمام ارزشهای خود را ریشهدار در این فطرت معرفی میکند. یعنی مسئله حجاب اتفاقاً امری فطری و سازگار با خود حقیقی انسان است. اگر کسی این ارزش را نمیتواند بپذیرد، باید او را با خودش آشتی دهیم و کمک کنیم تا او با معنای حقیقی زندگی آشنا شود. کسانی که با ادبیات «خودت باش» صورت مسئله را برای برخی افراد امروز در مسئله حجاب پاک میکنند- و احتمالا و منطقاً در اموری دیگر در آینده- در واقع کمک به بی هویتی و بی معنایی زندگی این افراد میکنند.
منابع:
- قائمی نیک محمدرضا، نجفی طیبه، عصر تصویر بی حجابی و بی حجابی اجباری بررسی وضعیت تصویر بیحجابی در دوره پهلوی دوم، زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)، ۱۳۹۷، دوره ۱۶، شماره ۳، صص ۳۵۸-۳۳۹
- داوری اردکانی، رضا، اخلاق در زندگی کنونی؛ شرایط اخلاقی پیشرفت و اعتلای علوم انسانی(۱۳۹۹)، تهران، جاپ اول، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص۶۳