تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی/بخش دوازدهم
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، مباحث ذیل تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی است که به کوشش دکتر سیدمحمدرضا تقوی انجام شده است:
بخش قبلی این مطلب را اینجا بخوانید!
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۵۰)
در بین منطق ها، نزدیک ترین منطق، به منطق اصالت ولایت، منطق سیستمی است. این منطق ۱) اصالت را به رابطه می دهد (تعین رابطه)، ۲) ضرورت علِّی را می پذیرد، ۳) ابتناء آن بر رابطه ی جزء و کل است (و نه عناصر ثابت و متغیر). در این منطق، اجزاء و کل دائماً در تغییر و حرکت هستند. بنابراین به دلیل در نظر نگرفتن وصف ثابت در پدیده، محقق قادر به کنترل و پیش بینی رفتار پدیده ها، مخصوصاً در بعد زمان نیست. چون از جزء و کل متغیر نمی توان به یک پیش بینی ثابت دست یافت، و ۴) غایت را در فضای «واقعیت مشهود» فرض می کند. به عبارت دیگر، غایت در منطق سیستمی محدود به تناسب رفتار های پدیده با محیط اطراف (مشهود) بوده، در حالی که در منطق اصالت ولایت، این غایت به شکل نفس الامری و متناسب با غایت عالم تعریف می گردد.
منطق کل نگر می تواند نسبت بین اوصاف را تبیین کند. مثلاً سیاست در اسلام وزنش از فرهنگ بالاتر است. فرهنگ موجب هماهنگی و ولایت تاریخی می شود. اقتصاد پایین ترین وزن را در سه زیر نظام اجتماعی دارد. اگر وزن اقتصاد بیشتر در نظر گرفته شود به این معنی است که تعلق به پول محور شده است. مثلا گوساله سامری که از جنس طلا بود دستور آمد که ذوب شود و به دریا ریخته شود؛ درحالیکه در آن قوم فقیر زیاد بود. اما بخاطر عدم تشدید حب مال این کار انجام شد. ثروت حضرت خدیجه برکت داشت اما محوریت نداشت. در قرآن داریم که منافقین می خواستند مومنین را از اطراف رسول اکرم (ص) پراکنده کنند، اگر خدا می خواست با پول حکومت کند که سهل بود، اما اینجا اراده های انسانی باید تقویت شود (خزائن فی الارض). در مدل موجود در کشورمان امروز اقتصاد در اولویت است. در مدل مطلوب باید بیشترین سرمایه گذاری روی اراده ها صورت بگیرد.
علی رغم مزایای بالا، در منطق سیستمی مشکل از آن جا پیدا می شود که ربط بین درون و بیرون مورد ملاحظه قرار نمی گیرد. نگاه به درون است و ربط بین اجزاء در درون. خود سیستم هم به شکل انتزاعی ملاحظه می شود و همان گونه که در دستگاه منطق صوری مفاهیم ثابت می شوند در این منطق هم سیستم ها در ربط با بیرون ثابت در نظر گرفته می شوند. بنابراین می توان گفت اشکالاتی را که به منطق صوری وارد است در یک سطح بالاتر به این منطق هم وارد می شود. نگاه سیستمی جامع نیست. آن ها اجزاء و اهداف را می بینند نه به صورت هماهنگ بلکه به صورت بخشی؛ به صورت جامع نمی توانند به عدد جامع برسند چون قیامت و آخرت را در محاسبات خود نمی آورند.
به طور خلاصه این منطق کل و جزء را می بیند اما نمی تواند جایگاه آنان را در ربط با جهان خارج از سیستم تبیین کند. سیستم جامع باید هم درون و هم بیرون را ببیند. آن ها فقط دنیا را می بینند بیرون از آن را نمی بینند. در جمع بندی باید گفت: با نگاهی به منطق صوری و منطق کل نگر (سیستمی) باید دید تا چه اندازه هر یک از این دو منطق قادر به تحلیل کامل یک پدیده هستند؟ منطق صوری با طرح مفاهیم ذات گرایانه و با روشی کلی به صورت جنس و فصل موضوعات را می شناسد (دیدگاه صفر و یکی که قادر نیست تدریج را در بررسی پدیده ها لحاظ نماید). منطق سیستمی (کل نگر) نسبت جزء و کل را بررسی می کند و چون جزء و کل هر دو در حال تغییر دائمی هستند نمی تواند مکانیزم تداوم یک پدیده را تبیین نمایند. بنابراین منطق مطلوب، برای تحلیل یک پدیده، به دنبال تبیین پدیده مورد نظر از طریق شناسایی عناصر ثابت و بررسی تغییرات این عناصر ثابت می باشد.
تقریری از مباحثات پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه شیراز (۵۱) منطق دیدگاه اصالت وجود
مرحوم ملاصدرا بر این باور بود که در فلسفه باید از اصل توحید در توصیف از واقعیت شروع نمود. یعنی ایشان معتقد است که اگر انسان با واقعیت شروع کند از شرک شروع کرده است هر چند که به تدریج به سمت توحید برود. او میگوید ادراک فیلسوف بایستی از حضرت حق شروع شود یعنی درک ایمانی از حق تعالی مقدم بر درک واقعیت است. این نگرش، یعنی نگرش شهودی را مقدم بر نگرش واقعیت قرار دادن، نوعی خدا آگاهی را بر انسان آگاهی مقدم مینماید که با روایات رسیده از جانب اهل بیت علیهم السلام و همچنین ادعیه همخوانی فراوانی دارد. لذا ایشان ارتباط با کثرات را در طول ارتباط با حضرت حق میداند نه برعکس. اساساً در نگاه توحیدی چیزی در عرض خدا نیست که بر ما اثر بگذارد.
از آنجا که فلسفه ابزار جریان ایمان در جامعه است، لذا مقید به ظرفیت جامعه است. ظرفیت ایمانی جامعه وقتی ارتقاء پیدا میکند قاعدتاً زمانی میرسد که فلسفه ی قبلی باید تکامل پیدا کند تا بتواند نیازهای ایمانی شرایط جدید را برآورده سازد. هیچکس معتقد نیست که کلام ملاصدرا آخرین و کاملترین کلام است بلکه در ادامه گامهای برداشته شده برای اسلامی کردن فلسفه، باید گامهای جدیدی نیز برداشته شود. یکی از موارد قابل تامل در فلسفه جناب ملاصدرا برخورد عام با کثرات است که با چنین تحلیلی نمی توان کثرات را به نظام حق و باطل کشاند. براساس این فلسفه همه چیز حق است و باطل جایی ندارد. در این دیدگاه تولی و تبری در عالم قابل تفسیر نیست. نکته دیگر این که هرچند این فلسفه توانسته است جریان توحید و وحدت گرایی را در حد اولیه خود وارد سازد، اما مبتنی کردن ادراک فیلسوفانه بر ادراک شهودی خود از معارف توحیدی (از آنجا که فلسفه مبتنی بر بدیهیات عقلی انسانی است)، نمی تواند عیناً برابر با ادراک و منطق ائمه معصومین علیهم السلام باشد.
به طور قطع شهود ائمه اطهار (علیهم السلام) و نبی اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) از عالم قابل مقایسه با ادراک هیچ فیلسوفی نیست، لذا باید تمام فلسفه، نه حتی بخشی از آن، به دستگاه اهل بیت و نبی اکرم (ص) عرضه شود و بر اساس آن دستگاه فلسفی فیلسوف تکامل پیدا کند. به عنوان مثال اهل بیت (علیهم السلام) هیچ گاه از حقیقت هستی شروع نمیکنند، بلکه از بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنند. یعنی در حقیقت از طریق ارتباط با الوهیت و نظام اسماء است که میتوان با همه عالم ارتباط برقرار نمود و حقیقت اسم نیز جز نظام ولایت الهیه چیزی نیست. یعنی جریان ولایت و تولی در عالم است که منشأ شناخت و معرفت و حرکت و تکامل در عالم است.
منطق علم در زمان جناب صدرا همان «کشف واقع» تلقی میشد و تقسیم بندی علوم از حیث موضوع و یا غایت علم مطرح بود و نه از حیث روش. ایشان هم بزرگترین و مهمترین واقعیت غیب و شهود را، که بحث وجود بود، تئوریزه کردند. قبل از ایشان منطق اصالت ماهیت مطرح بود. جناب ارسطو در دیدگاه اصالت ماهیت، آن قدر به اشیاء و موجودات (تکثرات) بهاء داده بود که عملاً نقش وجود، که در دیدگاه اصالت ولایت بزرگترین نقش را در فاعلّیت و ربوبیّت عالَم دارد، از منظرها محو و عملاً آن را به حاشیه برده بود. در واقع این مجاهدت های جناب صدرا بود که شاید بتوان گفت فلسفه را مسلمان کرد، از این حیث که جایگاه وجود را به جایگاه بسیار رفیعی ارتقاء داد. در سویی دگر، دیدگاه کانت عملاً موجب بسط منطق علم شد. با تئوری او محققین، دیگر منتظر کشف عالم نمیشدند و با انجام انواع آزمایشات و ایجاد تغییرات متعدد در متغیرها به لحاظ تجربی، قصد داشتند تا تمام ظرفیتهای موجود در نشئه ی مادی عالم را کشف کنند. هر کشفی، انگیزه ی تازه ای به محققین میداد و این موجب میشد روز به روز بر سرعت تولید داده های تجربی افزوده گردد.
ادامه دارد … .