تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی/بخش چهارم
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، مباحث ذیل تقریری از مباحث مطرح شده در پژوهشکده تحول علوم انسانی است که به کوشش دکتر سیدمحمدرضا تقوی انجام شده است:
بخش قبلی این مطلب را اینجا بخوانید!
تقریری از مباحث پژوهشکده تحول
رابطه کشف با علیّت:
علم حتما تحت روابط علی و معلولی عمل میکند. از طرفی اگر علم تحت روابط علی و معلولی عمل نماید، به این معنی است که اختیار در پیدایش علم، هیچ نقشی ایفا نمیکند. به عبارت دیگر، یک نحوِ جبر علمی، حاکم بر نظام رفتاری بشر میشود و اساساً انسان در برخورد با موضوعات خارجی، جبراً یک صورتی در ذهنش پیدا میشود و جبراً همان تبدیل به یک فرآیندی میشود. منتهی به مرحله عمل که میرسد، اختیار ورود می نماید، یعنی اختیار فقط مخصوص مرحله عمل و فعل است، اما در خود ذهن، در پیدایش مفاهیم، در نحوه ترکیب مفاهیم، در نحوه تاثیر و تاثر مفاهیم، اختیار حضور پیدا نمیکند، یعنی ادراک و علم دوگانه عمل می نمایند: یکی در مرحله فعل است که فاعلیت و اراده و اختیار حاکم است و دیگری مرحله پیدایش صورت ذهنی و مفاهیم است که آنجا جریان، جریان علیّت است، یعنی تحت روابط علی و معلولی، این فرآیند صورت میگیرد. در این صورت، یک نوع جبر علمی حاکم بر فضای ذهن است به معنایی که انسان هیچ نقشی در پیدایش، تغییرات و تکامل علمش ندارد، یعنی علم در این دیدگاه جهتدار نیست و حقیقت همان شیء خارجی است که برای انسان از طریق علیّت، صورتی را میآفریند و آن صورت به مرحله عمل که رسید، فرد اختیار میکند که این کار را انجام دهد یا انجام ندهد.
موافق دیدگاه مختار، جریان نیت، بر پیدایش صورت ذهنی در ذهن انسان حکومت میکند و لذا به دلیل این نیّت و اراده و اختیار است که علم حاصل می شود. در مقابل، اگر جبراً ورود صورت ذهنی به ذهن انسان علم را نتیجه دهد آنگاه این چالش پیش می آید که چرا ورود صورت ذهنی به ذهن حیوانات آنها را عالِم نمی کند؟ آیا میتوان گفت انسان از طریق ورود صورت ذهنی، دارای علم می شود، اما برای سایر موجوداتی که با همین مکانیزم در ذهنشان، صورت شیئ خارجی تشکیل میشود، و تحت تاثیر روابط علّی و معلولی قرار می گیرند، علم پیدا نمیشود.
از منظر دیدگاه مختار این اراده و اختیار در انسان هست که تفاوت انسان با سایر موجودات را در مساله فراگیری علم تبیین می نماید. در واقع، انسان به دلیل این که می تواند حضور تصرفی و فاعلی در این روابط پیدا کند، می تواند عالِم شود. اگر علیّت به صورت یک طرفه از بیرون، حاکم بر پیدایش مفاهیم ذهنی فرض شود، در این صورت هیچ وجه ترجیحی بین تاثیرپذیری انسان و حیوان وجود ندارد. بنابراین، این که گفته شود چون انسان مُدرک کلیات هست، علم حاصل می شود، حل کننده مساله نیست.
چند نکته در خصوص علم:
الف) در بحث از علم حتماً باید موضوع اختیار و آگاهی را در بحث وارد نمود. در موضوع علم، «مفهوم» جایگاه بسیار مهمی دارد. در این صورت باید مساله پیدایش، تغییرات و تکامل مفهوم را حتماً لحاظ نمود. مفهوم نمی تواند تحت سیطره و حاکمیت جریان علِّیت قرار گیرد. هیچ یک از دیدگاه های اصالت ذات، اصالت شرایط و … نمی توانند مفاهیم را از سیطره و حاکمیت جبر علِّیتی خارج سازند. شاید برای اولین بار است که دیدگاه اصالت ولایت مباحثی چون اختیار، آگاهی، مفاهیم و عدم حاکمیت جبر علیّتی را در موضوع علم وارد می نماید.
ب) این دیدگاه علم را اتحاد با شیء خارجی و یا اتحاد با معلوم ندانسته، علم را به معنای «اشراف عالِم بر شیء یا پدیده» فرض می نماید، «العلم هو الاشراف التصرفی»، علم به معنای اشراف تصرفی به معلوم است. به عبارت دیگر، عالم کسی است که می تواند در معادلات شیء تصرف نموده و آن را تحت کنترل خود درآورد. بنابراین علم ابزار تصرف است و این ابزار هم از جنس اشراف است. برای علم تعاریف دیگری هم ذکر شده است، مانند «حضور در نسبت ها یا معادلات شیء» و همچنین «حضور فاعل در نسبت بین تولی و تصرف».
ج) در تعریف از علم (اعم از علم به جهان خارج و علم به خود) حتماً نوعی از اشراف و حاکمیت بر معلوم فرض می شود. تعریف از علم باید مبری از جبر علیّتی باشد چون اشرافیت را از بین خواهد برد. به علاوه، جایگاه اراده و اختیار باید در فرآیند علم آموزی حضور داشته باشد.
د) هر فاعلی در ذات خودش مقید است، چون همه چیز در نظام تعریف می شود. علم هم در نظام تولید می شود، لذا هیچ گاه فاعل رهای مطلق نیست. فاعل ها مقید به یکدیگرند و در ذات خودشان به یکدیگر متقومند. هر فاعلی محدوده خاصی در تصرف دارد که بر اساس ظرفیت خاصی است که به خودش اختصاص داده است. فاعل از خودش قدرت خلق بالاستقلال ندارد بلکه قدرت خلق بالافاضه دارد و دائماً در حال تقاضا کردن است و در نفس تقاضا کردن و در کیفیت تقاضا کردن خودش حتماً باید استقلال داشته باشد تا بتوان گفت که در تصمیم گیری اختیار دارد، البته این اختیار هم لاقید و نامحدود نیست که بتواند هر منزلتی را احتیار نماید، بلکه منزلت شیء بستگی به ظرفیت آن در تقاضا و حکمت و مشیِّت الهی در امداد دارد.
ه) علم را نمی توان به معنای اتحاد نفس با شیء خارجی فرض نمود زیرا خاصیت نفس، پذیرش صرف نسبت به صورت ها و تعیّناتی که از طریق ذهن، نسبت به یک شیء خارجی برایش اتفاق می افتد، نیست. همچنین نمی توان گفت که نفس علم در ذات خودش، یک نحو اشرافیت بر اشیاء و پدیده های دیگر دارد. بنابراین در مرحله نخست تعریف علم را یک نوع اشراف و نه به معنای اتحاد عالم و معلوم می دانیم.
و) در بحث از علم، مفاهیم جایگاه مهمی دارند و باید جایگاه پیدایش و تعریف و تکامل مفاهیم را در علم مشخص نمود. همچنین مفاهیم باید از بعد روان شناسی، تاثیر نظام حساسیت ها یا «قلب»، نظام ذهن و نظام حسی در پیدایش علم مورد واکاوی قرار گیرند. بعلاوه، در بعد اجتماعی، بررسی نقش سه متغیر سیاست، فرهنگ و اقتصاد در پیدایش علم حائز اهمیت است. در بعد تاریخ هم متغیرهای انسان، ابزار و امکان می توانند شکل گیری علم را تحت تأثیر قرار دهند، لذا شکل گیری علم از منظر تاریخی نیز اهمیت می یابد. ز) یکی از چالش های مربوط به تعریف علم، تقدم و تاخر مناشیء ادراک است. به نظر می رسد نظام حساسیت ها که مربوط به عملکرد قلب است جایگاه نخست، نظام سنجش عقلی و نظام ادراک محسوسات به ترتیب جایگاه های بعدی را داشته باشند. البته سه گانه ی مناشیء شناخت با هم و به صورت متعامل وارد فضای فهم پدیده ها می شوند.
اگر شرایط اولیه پیدایش مُدرکات در انسان، اجباری و جبری تلقی شود ملاک ارجحیت و تفوق انسان از بین میرود. اگر ملاک برتری انسان قوای ناطقه و عاقله باشد آنگاه این ناطقیت نمی تواند به صورت جبری معنا شود، زیرا در این صورت، علم تحت رابطه و قانون برای فرد پیدا می شود، و فرد واقف بر علم خودش نیست. مثل دستگاه ضبط صوت که هر چند اطلاعات خیلی ممتازی هم در آن ریخته بشود، عالِم نمی شود حتی اگر در ضبط صوت، قرآن یا کلمات زیبای ائمه اطهار(ع) ضبط شده باشد.
چالش دیگر ناسازگاری کشف با علیت است. از آنجا که علت و معلول باید سنخیتی با هم داشته باشند و کشف هر علتی باید مسانخ با خودش باشد. در این صورت بین ادراک و مدرک هم باید سنخیتی وجود داشته باشد. یعنی هر مُدرکی، یک ادراک متناسب و مسانخ با خودش را دارد، بنابراین تساوی برابریِ ادراکات از بین میرود. در این صورت ادراک برابر و مشترک بین افراد وجود نخواهد داشت. چون عوامل متعددی از جمله انگیزهها، ظرفیت علم، ظرفیت کارآمدی، ظرفیت اراده و فاعلیت، آموزه های قبلی، تشویق و تنبیهات و انتظارات محیطی، عوامل سرشتی، مزاجی، ژنتیکی و غیره در پیدایش علم، نقش ایفا میکنند.
ادامه دارد …