یادداشتی از دکتر سیدسعید زاهد؛ جریانشناسی نواندیشی دینی
به گزارش خبرنگار پژوهشکده تحول و ارتقاء علوم انسانی و اجتماعی، دکتر سید سعید زاهد زاهدانی دانشیار جامعه شناسی و مسئول پژوهشکدۀ تحول و ارتقاء علوم انسانی دانشگاه شیراز در یادداشتی به جریان شناسی نواندیشی دینی پرداخته است:
اولین تأثیرهای فرهنگی تمدن مدرن در کشور ما را می توان از دورۀ فتح علی شاه قاجار (۱۲۵۰-۱۲۱۱ هجری قمری، ۱۸۳۴-۱۷۹۷ میلادی) یعنی اوایل قرن نوزدهم میلادی مشاهده نمود. به خصوص بعد از شکست در جنگ های ایران و روس، این آثار خود را به صورت برجسته ای نمایان ساخت. از آن پس اثرگذاری تمدن مدرن در ایران به تدریج افزایش یافت. در مقابل این برخورد تمدنی، سه نوع جریان فرهنگی شکل گرفت که کما بیش تا به امروز هم در جامعۀ ما مشاهده می شود.
جریان اول جریان مقاومت در مقابل این فرهنگ با اتکاء به داشته های ملی بود، جریان دوم کنارگذاشتن آنچه خود داشتیم و پذیرش بی چون و چرای فرهنگِ تمدن مدرن و سوم جریانی که به تلفیقی از دو فرهنگ ملی و فرهنگ تمدن مدرن تن داد. جریان اول خود قابل تقسیم به دو دسته می باشد: کسانی که راه را بر هر نوآوری فرهنگی مسدود کردند و اتکاء به داشته های فرهنگی خود را برای ادامه حیات جامعه کافی دانستند. گروه دوم از این دسته ضمن حفظ استقلال فرهنگی، نوآوری در قالب های دینی را راه مقابله با خودباختگی در مقابل تمدن مدرن دیدند. همین گروه باز به دو دسته تقسیم می شوند: اول کسانی که در نوآوری خود راهی بدتر از تحجر گروه اول انتخاب کردند و ضمن غلو در دین و وجود ائمۀ اطهار علیهم السلام، مسلک های عرفانی و شبه عرفانی نوظهور ساختند و دوم کسانی که به نوآوری در الهیات و تحول در اندیشه های دینی با اتکاء به اصالت های دانش دینی پرداختند.
جریان دوم که در آن دوران به روشنفکران معروف شدند هرگونه تمسک به ارزش های ملی را مانعی برای پیشرفت دیدند و همۀ تلاش خود را برای از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن صرف کردند. در جریان سوم نیز با دو دسته روبه رو هستیم: آنان که ورود فرهنگ غرب به کشور را مایۀ رشد دنیوی دیدند و برای حفظ آخرت معتقد به صیانت از ارزش ها و اخلاق ملی شدند. این گروه علم و تکنولوژی تمدن مدرن را محور رشد دانستند و سبک زندگی مناسب با آن را هم پذیرفتند. گروه دوم رعایت ارزش ها و اخلاق اسلامی و سبک زندگی اسلامی مطابق با احکام دین را ضروری دانستند و فقط رضایت به وارد کردن علم و تکنولوژی دادند. هر چند ترکیباتی از این دسته بندی هم در جامعه یافت می شود اما به نظر می رسد برای روشن تر شدن وضعیت جریان های فرهنگی غالب، این دسته بندی می تواند مفید واقع شود.
بر اساس آنچه گفته شد ما در واقع با شش جریان فرهنگی در تاریخ معاصر ایران مواجه هستیم. به ترتیبی که در بالا گفته شد، جریان اول به علت تحجر فکری به نظر می رسد در اقلیت ضعیفی باقی مانده و نتوانسته است حرکت عمده ای در جامعۀ دوران قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی ایجاد کند. جریان دوم که به امام پرستی و قطب پرستی روی آوردند و بُعد دستورات دینی را در ذکر و دعا جستجو کردند و یا به طور کلی نو دین شدند، مانند گروه های دراویش و بهابیت و بهائیت. جریان سوم در بین مسلمانان وفادار به دین و عمدتاً در بین علمای دینی که دین اسلام را کافی برای زندگی می دانند و همواره تلاش می کنند هر تغییری را بر اساس بنیان های دینی دنبال کنند رشد یافته جریان دارد و دامنۀ آن به مردم هم کشیده شده است، کسانی که به ایجاد انقلاب اسلامی روی آوردند و به فکر تحولی تمدن ساز در دین و آداب آن هستند.
جریان چهارم هر چند در دوران پهلوی از اعتباری برخوردار شد و با پشتیبانی سیاسی، جریان های فرهنگی خاصی را در جامعه بنیان گذاشت اما به خصوص بعد از انقلاب اسلامی غلبۀ خویش را روز به روز بیشتر از دست داده است. جریان پنجم روشنفکرانی هستند که تمدن مدرن را باور دارند اما هنوز به بنیان های اخلاقیِ دینیِ ملی وفا دارند و می خواهند غربی زندگی کنند اما حداقل برای راحتی وجدان خویش هم که شده، مایلند ارزش های ملی و دینی را حفظ کنند. جریان ششم اخلاق و آداب زندگی اسلامی را در ظاهر حفظ کرده اند اما بر اساس مبانی فکری علوم مدرن می اندیشند. این دسته معمولاً از زمینۀ خانواده های مذهبی برخوردارند.
اندیشمندان جنبش روشنفکران دینی عمدتاً از جریان فرهنگی ششم پیروی می کنند و از برخی از معتقدین به جریان پنجم نیز هوادار و پشتیبان دارند. این گروه حداقل این است که منطق فرهنگ سکولار تمدن مدرن را پذیرفته اند و در قالب گفتمان روشنفکری تمدن مدرن تنفس می کنند. آنان تحت تأثیر فرهنگ تخصصی تمدن مدرن قرار دارند.